ستاره صبح-
دکتر میثم موسائی
استاد تمام اقتصاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن علمی اقتصاد اسلامی ایران
حکایت مشکلات بورس در سال جدید همچنان مانند سال قبل ادامه دارد. اکنون بیش از 99 درصد از سهامداران بورس به دنبال فرصت برای فرار از تله بیاعتمادیاند و درصد ناچیزی که شامل حقوقیها و بورس بازان حرفهای است منتظرند که ارزش سهام، باز هم کاهش یابد تا در کمترین قیمت ممکن، خرید کنند. تا زمانی که این دو «میل» باقی است حکایت هم چنان باقی است. اما راهحل خروج از این وضعیت، بارها سازی بازار بورس ممکن نیست. شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر بازار، راهحلی متناسب میطلبد که در ادامه به آن میپردازم.
روند تغییرات شاخص بورس
بازار بورس در سال 1399 صرفنظر از نوسانات جزئی، در طول سال، روند تمام تغییرات شاخص بورس در دو جمله خلاصه میشود:
* صعود بیمانند تا نیمه تابستان،
* ریزش طولانی از نیمه تابستان تاکنون.
این ریزش و صعود در کنار ورود میلیونها سهامدار جدید به بازار بورس، یقیناً در تاریخ بورس ایران بیسابقه است. سهامدارانی که از طبقات و اقشار مختلفی هستند از کارگران، کشاورزان، روستایان، زنان خانهدار، دانشجویان، سربازان، پزشکان، مهندسان و اساتید دانشگاه گرفته تا بنگاههای بزرگ حقوقی و سهامداران بزرگ و بورس بازان حرفهای.
گروه اول از لحاظ جمعیت بیش از 99 درصدند اما ارزش دارایی آنها کمتر از یک درصد است. گروه دوم (یعنی حقوقیها و بورس بازان حرفهای) کمتر از یک درصدند اما ارزش سهمشان بیش از 99 درصد بازار است.
رشد شش برابری و بیسابقه نقدینگی در هشت سال اخیر و رکود مسکن و کوچک بودن ظرفیت بازارهای موازی ازجمله ارز، طلا، تشدید تورم و بیکاری و رکود اقتصادی به سه علت سوء مدیریت، فساد و تحریمها و نهایتاً کسری بودجه بیسابقه دولت، تمام شرایط لازم برای بازیگران فراهم ساخت تا شاهد ورود بیسابقه سرمایههای عظیم به بورس باشیم و از طرف دیگر رفتار تودهای سهامداران خرد، نداشتن تجربه و آموزش کافی، جذابتر شدن بازارهای جانشین مانند ارز، طلا و مسکن و بالفعل شده بیاعتمادی به بازار سرمایه و بورس و نداشتن برنامهای روشن توسط سازمان بورس برای اتفاقات جدید و اتخاذ تصمیمات غیرعلمی و کارشناسی نشده و... باعث ریزش بیسابقه بورس و بر باد رفتن پساندازهای سهامداران خرد شد. این ریزش نفسگیر همچنان ادامهدارند و سهامداران جزء کامشان تلخ شده و تنها راه رهایی را خروج از بازار بورس میدانند که البته این نیز برای اکثریت آنها ممکن نیست.
تله بیاعتمادی سهامداران خرد و تله ارزندگی سهامداران حرفهای
بورس در شرایط فعلی در تله بیاعتمادی سهامداران خرد و تله ارزندگی سهامداران حرفهای و حقوقی افتاده است. اغلب سهامداران به دلیل طولانی شدن ریزش بورس، به دنبال خروج از بورس هستند و اقلیت ناچیزی از سهامداران حرفهای و حقوقیها به دنبال خرید سهام در پایینترین قیمت ممکناند. به همین دلیل هرروز شاهد تشکیل صف فروش برای انواع سهام هستیم و بازار قرمز پوش میشود. از آنطرف خریداری نیست و روز بعد همان سهام با قیمت پایینتری عرضه میشود و سهامداران حرفهای و سهامداران بزرگ ازجمله بخش حقوقی، میبینند که هرچه بیشتر صبر کنند، سهامی که میخواهند بخرد ارزانتر و ارزندهتر میشود. آنها تا زمانی که شاخص بورس در حال سقوط است و سیگنال موجهی برای رشد آن وجود ندارد صبر میکنند تا بورس هرچه بیشتر ریزش کند وقتی به کمترین مقدار ممکن رسید و از آن پایینتر نرفت شروع به خرید سهام خواهند کرد تا آن زمان، این سهامداران در «تله ارزندگی» گیر افتادهاند و به نظر میرسد تا زمانی که صف فروش وجود دارد از این تله رها نخواهیم شد. تله دوم که برای کل بازار بورس و حیات آن در آینده اقتصاد ایران مخرب است، تله بیاعتمادی است. قانون حاکم بر مسئله اعتماد اجتماعی این است که اعتماد ذرهذره به دست میآید اما یکباره از دست میرود و وقتی از دست میرود دوباره به سختی به دست میآید. نکته دوم اینکه بیاعتمادی به بورس که بیارتباط به بیاعتمادی به مسئولین اقتصادی نیست، میتواند به راحتی به سایر زیر بخشهای اقتصادی سرایت کند که آثار تخریبی آن میتواند رشدی تک اثری به خود بگیرد. این تله در طول هشت ماه اخیر هرروز عمیقتر شده است. از لحاظ مردمسالاری، مشارکت در بورس توسط اکثریت خانوادههای ایرانی میتوانست به هموار کردن مسیر اقتصاد ایران در جهت منطقی کردن نسبت اقتصاد واقعی به اقتصاد رانتی، واگذاری نسبتاً سالم شرکتهای دولتی به مردم، رشد فرهنگ سرمایهگذاری، سهیم شدن آحاد جامعه در سود شرکتهای بزرگ، عمیق شدن مشارکت مردم و ... منجر شود. اما متأسفانه با این وضعیت پیشآمده، ممکن است همه این شاخصها خرابتر از سالهای قبل شود. تا زمانی که سهامداران تشکلی ندارند که بتوانند بر سر منافع جمعی به تفاهم برسند و اراده خودشان بر بازار بورس تحمیل کنند، تله بیاعتمادی هرروز عمیقتر میشود و خروج از آن سختتر.
بخش اقلیت سهامداران حرفهای و حقوقی نیز حاضر نیستند از منفعت آینده ناشی از این تله چشمپوشی کنند بنابراین نیروهای داخلی در بازار بورس بهتنهایی انگیزه لازم را برای خروج از وضعیت بحرانی بورس ندارند و با تداوم این وضعیت گروه اول میخواهند هرچه زودتر بفروشند چون میبینند هرروز بدتر از روز قبل است اما گروه دوم دنبال خرید ارزندهترند و میبینند اگر فردا بخرند بهتر از امروز است زیرا با نرخ تضمینی 18 تا 20 درصدی بانکها و 21 درصدی صندوقهای بهابازار، منطق اقتصادی ایجاب میکند که امروز سهام نخرند چون خرید امروز هم باعث از دست دادن نرخ سود بانکی و صندوقهاست و هم ضرر ناشی از کاهش قیمت سهام در فرداهای بیشتر را به دنبال دارد. سهامداران جزء نمیتوانند صبر کنند چون با فروش سهام خود میتوانند از فرصت سود تضمینشده (در حدود بیست درصد بانکها و..) منتفع شوند و هم ضرر ناشی از کاهش تدریجی و نفسگیر و کشنده سهام را از خود دور کنند.
چه باید کرد؟
اقتصاددان بزرگ قرن بیستم، «جان مینارد کینز» وقتی بحران بزرگ 1330 اقتصاد کشورهای صنعتی را فلج کرد راهحلی متفاوت از اقتصاددانان کلاسیک که معتقد بودند نیروهای بازار قادرند هرگونه بحران و عدم تعادل را از بازار دورنمایند و در بلندمدت بازار خودبهخود به تعادل خواهد رسید و توصیهشان به دولتها عدم دخالت در اقتصاد بود. اما کینز نشان داد که این توصیه در شرایطی که اقتصاد در «دام نقدینگی» افتاده کاربردی ندارد و به دولتها توصیه کرد که در چنین شرایطی باید در اقتصاد دخالت کنند و با افزایش هزینههای دولتی، تقاضای مؤثر را تحریک کنند تا تقاضای کافی برای خرید محصولات تولیدشده وجود داشته باشد. کشورهایی که نسخه کینز را به کار بستند زودتر از بقیه از رکود بزرگ خارج شدند و البته در بحرانهای بعدی مخصوصاً بحران 2007 میلادی و بحران ناشی از کرونا، دولتها از همان نسخه استفاده کردند و با تزریق میلیاردها دلار به اقتصاد از عمیقتر شدن بحران و کوتاهتر کردن مدت آن کمک کردند، بهطور خلاصه در تجربه جهانی، اقتصاددانان آموختند که بازار نمیتواند همیشه اقتصاد را به تعادل برساند یا همیشه نفع اجتماعی را در بلندمدت تضمین کند. امروز نمیتوان محیطزیست، امنیت و سایر کالاهای عمومی را به بازار آن هم بازاری که دارای ساختاری غیررقابتی است سپرد.
وضعیت بورس ایران شباهت بسیاری به شرایط اقتصادی رکودها و بحرانهای بزرگ دارد. چرا نباید نگران مهمترین کالای عمومی که بنیان همه مناسبات کمهزینه اقتصادی است یعنی «اعتماد و سرمایه اجتماعی» در زیر دستگاههای اقتصادی باشیم؟ در چنین شرایطی ترس از دخالت منطقی و بجای سیاستگزاران اقتصادی ولو در کوتاه مدت، به نفع چه کسی است؟ تداوم این وضعیت باعث رسیدن به خیر عمومی است یا در راستای منفعت اقلیت؟ آیا نباید در چنین وضعیتی در این مسئله تأمل بیشتری کنیم؟
در شرایط فعلی، ما بهروزی نمیرسیم که هم فروشندگان بالفعل امروز خواهان فروش باشند و هم خریداران بالقوه (بورس بازان و سهامداران حرفهای و حقوقیها) به صورت بالفعل همین امروز خواهان خرید همزمان باشند و با تداوم «تله بیاعتمادی» و تداوم «تله ارزندگی» این دو به هم نمیرسند. درواقع نیروهای درگیر در بورس به صورت خودکار نمیتوانند بورس را از این تلهها خارج سازند.
راهحل مسئله
به نظر میرسد مهمترین جزء راهحل مسئله، این است که اول بپذیریم بورس در تله بیاعتمادی و تله ارزندگی گیر کرده است. و نیروهای بازار بورس بهتنهایی قادر نیستند بازار را به تعادل جدید برسانند.
نکته مهم دیگر اینکه ارزش اسمی اغلب سهام بر اساس همه شاخصهای اقتصادی بسیار کمتر از قیمت واقعی آنهاست؛ مثال ساده آن بورس فلزات، پالایشگاهها، بانکها و مخابرات است که با یک دانش تخصصی قابلمشاهده است.
راهحل پیشنهادی نمیتواند از دو گزاره بالا تأثیر نپذیرد، گزاره اول به ما دیکته میکند اولاً دولت باید در شرایط فعلی در بورس دخالت کند، دوم با جلوگیری از ریزش بورس درصدد بازسازی اعتماد از دست رفته باشد. زیرا برای همه نظامهای اقتصادی سرمایهای بالاتر از سرمایه اجتماعی که اعتماد مهمترین جزء آن است وجود ندارد از دست دادن کامل این سرمایه به معنی افتادن در سراشیب سقوط و فروپاشی است. سوم برای سهامداران خرد انگیزه کافی برای ماندن در بازار بورس فراهم شود. هزینهای که از دست دادن سرمایه اجتماعی در آینده برای نظام دارد آنقدر بزرگ است که انجام هر هزینهای را در کوتاه مدت، توجیهپذیر میسازد. چهارم اگر قبول کنیم که در حال حاضر ارزش اغلب سهام به مراتب کمتر از ارزش واقعی آنهاست به عبارت دیگر اغلب آنها ارزنده هستند و در بلندمدت رشد خواهند کرد میتوانیم از این گزاره برای ایجاد شرایط لازم به پایان دادن به انتظار سهامداران بزرگ و حقوقیها برای به تعویق انداختن خرید و برای برابر کردن ارزش فعلی امروز و ارزش انتظاری فردا در نگاه اغلب سهامداران خرد استفاده کنیم.
راهحل ساده و کمهزینه برای مسئولان بورس
یک راهحل ساده و کمهزینه برای مسئولان بورس و دولت این است که برای مدتی محدود حد پایین نوسانات قیمت سهام را صفر قرار دهند؛ تعیین این دامنه هزینهای بر دولت تحمیل نمیکند اما از ریزش بیشتر سهام جلوگیری میکند و این احساس که سهامداران، شاهد آبشدن پساندازهای خود هستند را از بین میبرد. در این مدت کافی است مجدداً شاخصها رشد کنند، اعتماد تا اندازه زیادی بازسازی میشود، پرداخت سود 25 درصد برای سهامداران جزء، قدم مبارکی است اما کافی نیست، اختصاص بخش بیشتری از صندوق ذخیره ارزی به خرید سهام در بورس، موظف کردن سهامداران حقوقی به رعایت ضوابطی که به حفظ بازار کمک کند و پذیرش مسئولیت اجتماعی و ارزیابی مجدد دارایی شرکتهای دولتی، بانکها، پالایشگاهها و صنایع فلزی و غیرفلزی و پرداخت سود در قالب افزایش سرمایه و جایز و ... میتواند بخشی از راهحل خروج از وضعیت فعلی باشد.
من اطمینان دارم اعلام و اجرای این سیاست و ادامه آن تا زمانی که بورس تعادل معقولتری پیدا کند کافی است که به رشد شتاب ورود به دره بیاعتمادی پایان دهد و با کنترل رشد شتاب در کنار سایر تدابیر ازجمله بستههای مشخص حمایتی (البته برای مدت کاملاً محدود و با اعلام قبلی) میتوان دوباره شاهد نقشآفرینی بورس در توزیع عادلانهتر درآمدها و ثروت در اقتصاد، تقویت بنیاد اقتصادی اکثریت خانوارهای فقیر و متوسط، رشد فرهنگ سرمایهگذاری، دور شدن از ساختار رانتی اقتصاد، تقویت تولید با افزایش مشارکت واقعی مردم و مردمی شدن اقتصاد در سال و جهش تولید و رفع موانع آن باشیم.