یادداشت
لابهلای سخنرانیها و کتابهای افراد موفق همیشه دنبال نکتهای میگشتم که به کار بردنش برای من در ایران و با مختصات فرهنگی و اقتصادی خودمان منجر به موفقیت شود.
به محض پیدا کردن نکتهای درباره موفقیت با ذوق و شوق آن را برای دوستان و همکاران تعریف میکردم به امید آنکه همگی در مسیر باوری تازه برای رشد و پیشرفت قرار بگیریم. تا اینکه روزی یک گارگر بنایی از اهل افغانستان که برای ساختمانم کار میکرد ناگهان گفت از سخنرانیهای انگیزشی متنفرم. پرسیدم چرا؟ گفت: دلم میخواهد یکی از این سخنرانهای انگیزشی را گیر بیاورم یک گونی ۵۰ کیلویی سیمان را روی دوشش بگذارم بگویم فقط همین یکی را ۵۰ پله بالا ببر! آن وقت ببینم باز هم او درباره موفقیت حرف میزند یا خیر... برای من که روزی ۵۰ تا از این گونیها را باید در کارگاهها جابجا کنم سخنرانی انگیزشی مسخره است. من چه امیدی میتوانم داشته باشم؟
خیلی متاثر شدم طوری که برای مدتها گوش کردن به این سنخ از سخنان درباره موفقیت و بهروزی را کنار گذاشتم. دایم به آن کارگر و باورش فکر میکردم و به مراتب ایمان در ذهن افراد. یعنی طبق تجربه زیسته و حتی احادیث موجود، رابطه مستقیمی بین فقر و ایمان وجود دارد.
هنوز هم که این سطرها را مینویسم پاسخی برای آن کارگر زحمتکش پیدا نکردهام، اما میدانم فکر نکردن درباره روزهای بهتر زندگی منجر به درجا زدن و پسرفت از همان وضعیت موجود میشود.
البته دوباره کم کم روی آوردم به شنیدن و خواندن درباره موفقیت.
«باب پراکتور» نویسنده انگلیسی و استاد در کانادا با کتاب به خاطر کتاب پرفروش «ثروتمند متولد میشوید» (۱۹۸۴) در نیویورک تایمز و همکاری در فیلم «راز» (۲۰۰۶) مشهور شد. او سال گذشته در ۸۷ سالگی درگذشت.
وی در کتاب و سخنرانیهایش بیشتر بر ایمان و قانون جذب تاکید دارد. به نظر او ایمان همان چیزی است که بر صفحه ذهن کسی میآید که دیگران آن را باور ندارند. او این تصویر و چنین ایمانی را سرمنشا موفقیت میداند. به باور او افراد همفرکانس یکدیگر را جذب میکنند و میگوید ما آن چیزی هستیم که به آن فکر میکنیم. پس آنچه در زندگی فعلی ما نمود دارد حاصل طرز فکر خودمان است.
بسیاری بلافاصله میگویند ما انتخاب نکردیم که در چنین وضعیتی یا در چنین خانواده ای به دنیا بیاییم.
باب پراکتور میگوید من در خانوادهای فقیر به دنیا آمدم. از مدرسه اخراج شدم. در ۲۶ سالگی در آتشنشانی کار میکردم که شخصی کتاب «ناپلئون هیل» را هدیه آورد. اینگونه زندگیام تغییر کرد.
در واقع نقش پراکتور در نوشتن کتابها و ایراد سخنرانیهایش بازگو کردن و ساده کردن اندیشههای ناپلئون هیل بوده است.
ناپلئون هیل روزنامهنگاری بود که پس از مصاحبه با «اندرو کارنگی» ثروتمندترین مرد زمانه خود زندگیاش دگرگون شد. او که پس از مصاحبه با کارنگی حتی پول تاکسی برای برگشتن به هتل را نداشت با پیشنهاد کارنگی مبنی بر دعوت سه روزه وی به منزلش مواجه میشود. پس از سه روز گفتگو با کارنگی به همه رازها و جهان بینی او واقف میشود. کارنگی به او میگوید برو و با افراد موفق جهان گفتگو کن و رازهای بیشتری را پیدا کن. کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» حاصل همین جرقه بزرگ زندگی هیل است. در نوشتارهای بعدی بیشتر در این باره مینویسم.
باب پراکتور با باز کردن نکتههایی که هیل به آن رسیده سعی میکند مخاطب را از راههای میانبر به شیوه تفکر موفق برساند.
به نظر پراکتور، یک تصویر خوب از خود، یا یک الگو یا برنامهنویسی بد، که حتی ممکن است با سیستم آموزشی نامناسب در ذهن ایجاد شده باشند، منجر به کسب نتایج ضعیف خواهد شد.
او میپرسد شما چه تصویری در زهن دارید؟ بیشتر افراد اصلا تصویری در ذهن ندارند. اگر از آنها بپرسید واقعا چه چیزی میخواهید، نظری ندارند.
طبق قانون ذهن ما همان هستیم که به آن فکر میکنیم. اگر به تصویر خاصی هم از موفقیت نداریم بنابراین تجلی خاصی در زندگی واقعیمان رخ نخواهد داد.
پراکتور میگوید اگر تصویر موفقیت از چیزی که میخواهید را در ذهن داشته باشید ابن همان چیزی است که امکان تحققش موجود است. چون در عالم هیچ چیزی کم یا زیاد نخواهد شد. موفقیت وجود دارد فقط باید آن را خواست و به هوش کائنات وصل شد.
در این زمینه ناشران ایرانی و سایتهای آموزشی سخنان پراکتور را به فارسی ترجمه و عرضه کردهاند.