لیونل تریلینگ، منتقد ادبی، نویسنده و پژوهشگر آمریکایی زاده چهارم جولای 1905 در نیویورک بود. نقدهای وی دربردارنده روشها و نگرشهای روانشناختی، جامعهشناختی و فلسفی بود.
او از دبیرستان دوایت کلینتون فارغالتحصیل و در سن 16 سالگی وارد دانشگاه کلمبیا شد و بهاینترتیب همکاری طولانیمدت لیونل با این دانشگاه آغاز شد. او به انجمن این دانشگاه پیوست و مطالبی را برای ژورنال ادبی مورنینگ ساید نوشت. وی در سال 1925 از کالج کلمبیا فارغالتحصیل شد و سپس در سال 1926 مدرک کارشناسی ارشد خود را اخذ کرد. تریلینگ سپس به تدریس در دانشگاه ویسکانسین امریکا مشغول شد.
او در سال 1932 برای گرفتن مدرک دکترای ادبیات انگلیسی و تدریس مجدداً به دانشگاه به کلمبیا بازگشت و در سال 1938 با نوشتن رسالهای در باب «متیو آرنولد» مدرک دکترای خویش را اخذ کرد. لیونل سال بعد به مقام استادیار ترفیع یافت و به اولین استاد یهودی گروه زبان دانشگاه کلمبیا مبدل شد. وی همچنین در سال 1948 به مقام استاد تمام رسید.
تریلینگ در سال 1965 به مقام استاد برتر نقد و ادبیات منصوب شد. او مدرسی محبوب بود و به مدت سی سال در سمینارهای دانشگاه کلمبیا به همراه ژاک بارزون به تدریس کتب مهمی مشغول بود که به رابطه مابین ادبیات و تاریخ فرهنگ میپرداخت.
تریلینگ در سال تحصیلی 1969-1970 به مقام استاد برتر شعر در دانشگاه هاروارد منصوب شد. وی در سال 1972 به بالاترین افتخاری که یک دولت فدرال به یک فرد برای موفقیت در علوم انسانی اعطا میکند دست یافت و برای سخنرانی در حوزه علوم انسانی انتخاب شد. تریلینگ در سال 1937 به نقدنامه «پارتیزان» (مجلهای مارکسیستی با رویکرد ضد استالینی) پیوست که این مجله در سال 1934 توسط «ویلیام فیلیپس» و «فیلیپ راو» تأسیسشده بود. تریلینگ در طول دوران فعالیتش به «فروید» و روانکاوی هم علاقهمند بود. تریلینگ در دهه ۱۹۴۰ درباره «خصوصیت شاعرانه» نظریههای فروید نوشت: «نظریههای او از «رئالیسم تراژیک کلاسیک» سرچشمه گرفته است؛ نگاهی که دنیای انسانی را برای هنرمند تنگ و ساده نمیکند، بلکه برعکس آن را میگشاید و پیچوتاب میدهد.»
«جرج اورول» با دو شاهکار جاودانهاش «مزرعهی حیوانات» و «۱۹۸۴»، وجدان بیدار نسل خود و نسلهای بعد است؛ چنانکه بسیاری از نویسندگان معاصر برای دفاع از آرمانهایشان مدام به نام وی اشاره میکنند و او را سرمشقی برای چگونه اندیشیدن و چگونه نوشتن میدانند. اوروِل در «مزرعهی حیوانات» با هجوی بسیار تند و گزنده به استبداد و استالینیسم میتازد و در «۱۹۸۴» سرخوردگی خود و رؤیای غمانگیز و پیشگویی وحشتناکی را از دموکراسی آینده پیش چشم خواننده میگذارد.تریلینگ درباره نوشتار اورول و کتابهایش با ذکر این نکته که تمام تلاش فرهنگ صدسالهی اخیر، وقف آموزش این نکته به ما شده تا درک کنیم انگیزه اقتصادی، جادهای غیرعقلانی است رو به تباهی و مرگ و اینکه نجات و رهایی در عقلانیت و سنجیدگی است، میگوید: جرج اوروِل تحولی در اندیشه ایجاد کرده است که ما را وادار به اندیشیدن میکند؛ از کجا معلوم که پیروزی نیروهای خاص ذهن، با تمام غرور عریان و حدودوثغورشان، وضعیتی وخیمتر ازآنچه تابهحال تجربه کردهایم به بار نیاورد. اورول نخستین کسی نیست که این سؤال را میپرسد، ولی نخستین کسی است که این سؤال را بر مبنایی حقیقتاً لیبرال و رادیکال مطرح میکند؛ آنهم بدون قصدِ از بین بردن تمنا برای جامعهای عادل و همچنین با شدت و حدت و شور و شوقی فراوان. همین ارجحیت است که رمان «۱۹۸۴» را به کتابی تعیینکننده و متمایز بدل میکند.نقد تریلینگ بر پایه متد فکری مشخصی نبود، بلکه نقش خود و تمام نقدهای سودمند را همچون نقش منتقد مهمی مانند «متیو آرنولد» میدانست: «تلاش بیغرض برای آموختن و ترویج مطالبی که در جهان بهترین هستند». تریلینگ در راستای این کار طیف وسیعی از ایدهها و مفاهیم را در برابر مخاطبین خود قرار داد و درحالیکه به تحلیل بسیاری از موضوعات اجتماعی و فرهنگی میپرداخت، باهدف تعلیم و تحریک طبقه میانی روشنفکر همچنان نگران تفکرات انسان گرایانه بود.گروه تشکیلدهنده نقدنامه پارتیزان که تریلینگ هم جزو آن بود، بر تأثیر تاریخ و فرهنگ بر نویسندگان و ادبیات تأکید داشتند. «روشنفکران نیویورک» از منتقدین نو نیز فاصله گرفتند.تریلینگ در مقدمه مجموعه پژوهشهای خود تحت عنوان «فراتر از فرهنگ» (1965)، از روشنفکران نیویورک دفاع کرده و نوشته است: روشنفکران نیویورک بهعنوان گروهی که با تلاش و ممارست به پرورش ایدهها و نگرشها مشغول بودهاند شهرت داشتند که بهزعم آنها ممارست باعث مرجعیت میشود. ازنظر آنها ساختار جامعهشان بهگونهای بوده که این طبقه میتوانستند با گروههایی مرتبط شوند که ازنظر فرهنگی تسلط کمتری به آنها داشتهاند و بدین واسطه میتوانند آنها را تحت تأثیر نفوذشان قرار دهند. تریلینگ در پنجم نوامبر 1975 با زندگی بدرود گفت.