مصطفی اعلایی
ملتها بهویژه در دوران معاصر هر کدام بر مبنای تاریخ و پیشینه و آرزوهای ملی خود افقی را برای تحقق اهداف ملی به تصویر کشیدهاند. همگان سربلندی و پیشرفت را برای ملت خود طلب میکنند.
قاعدتاً هیچ حاکمیت ملی و مردمسالاری تمایلی برای جنگیدن برای بقا ندارد و نمیخواهد ملت خود را درگیر ایستایی در پیشرفت و توسعه کند. اما نکته مهم اینجاست که این سیاستها و راهبردها هستند که کشورها را در مسیر توسعه قرار میدهند. و بالعکس، این سیاستها و راهبردهای حاکمیتی هستند که خواسته یا ناخواسته آنها را بهسوی حرکت برای بقا سوق میدهند و آنها را در تله حرکت دایرهوار و عقبماندگی در قالب اقتدار مبتنی بر افقهای غیر واقعی سوق میدهند.
در جهانی که هر گوشهای از آن از لایههای پیچیده علم و تکنولوژی و سیاست و اقتصاد در هم تنیده و شبکههای گوناگون قدرت و منفعت تشکیل شده است الزاماً تنها ملت هایی به افق های ترسیم شده توسعه نزدیک میشوند که سیاست ها و راهبردهای حاکمیتی آنان حساب شده، تخصصی، دقیق و مبتنی بر تواناییها و استعدادهای ملی و واقعیات بینالمللی بوده و نهایتاً موازنهساز باشند. در غیر این صورت قطعاً کشورها و مردم آنها از حرکت همگانی برای توسعه جا مانده و در تله جنگ برای بقا گرفتار خواهند شد و جنگ برای بقا نیز نهایتاً به فرسودگی ساختارها، عمیق شدن شکافهای درون بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و دست آخر به فروپاشی بنیانهای حیاتی کشور خواهد انجامید.
اگرچه سیاست داخلی در تعیین سرنوشت یک کشور و ملت نقش تعیینکننده و محوری ایفا میکند لکن سیاست خارجی کشورها میتواند مسیر حاکمیتها و ملل را در مسیر پیشرفت و توسعه مادی و معنوی و رفاه اجتماعی قرار دهد و به آن شتاب مضاعف ببخشد. سیاست خارجی با اتخاذ رویکردها و راهبردهای دقیق باید بتواند استعدادهای ذاتی کشور را به صحنه رقابتهای منطقهای و بینالمللی بکشاند و آنها را به ابزارهای قدرت و منفعت تبدیل کند. در این صورت است که سیاست خارجی به تحقق اهداف مأموریت ذاتی خود در حوزه «امنیت»، «توسعه» و «ترویج ارزشهای ملی و تمدنی» قادر است.
سیاست خارجی برای این کار باید ضمن پیگیری سیاست موازنه مثبت بین قدرتهای اثرگذار در صحنه بینالمللی ابزارهای موازنهساز ایجاد کند و از این طریق ضمن افزایش منافع مسیر پیشرفت و توسعه را برای کشور هموار کند. در چنین وضعیتی است که سیاست خارجی برای توسعه محقق شده است. در این حالت علاوه بر حرکت مثبت شاخصهای توسعه همهجانبه و پایدار در سطح ملی و بینالمللی، ساختارهای داخلی با انعطاف دورهای همواره روزآمد، کارآمد و در مسیر توسعه با ثبات و قوی خواهند ماند. در چنین وضعیتی می توان گفت کشور مورد نظر «قوی» میشود و بر روندهای منطقهای و بینالمللی اثرگذار و در محیط بینالمللی به نفع خود اعمال «قدرت» میکند.
در مقابل، اگر سیاست خارجی نتواند با احیای استعدادهای ذاتی و ژئوپلیتیک کشور ابزارهای قدرت و منفعت در محیط بینالملل را کسب کند به فرسایش و سکون مزمن و مستمر دچار میشود و با از دست دادن قدرت اثرگذاری بر تحولات و روندهای منطقهای و بینالمللی اجباراً و منطقا به سیاست بقا مشغول خواهد شد. در این صورت است که سیاست خارجی برای بقا محقق میشود و در نتیجه کشور در گذر زمان با ساختارهای خشک و فرسوده در معرض عقبماندگی در «امنیت» و «توسعه» و ضعف مزمن از جمله در «حاکمیت ملی و تمامیت ارضی» قرار خواهد گرفت.