بیعدالتی
علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی و عضو فرهنگستان علوم پزشکی آمار ابتلای ایرانیان به اختلالات روان را بیش از 50 درصد دانست. آمار نگرانکننده نشان میدهد نیمی از جامعه بهنوعی از اضطراب، افسردگی، یا سایر اختلالات روانی رنج میبرند. این مشکل بازتاب وضعیت دشوار اقتصادی، اجتماعی و روانی جامعهای است که ناشی از فشارهای اقتصادی، ناامنی شغلی، و تنش سیاسی و منطقه ای است . تورم، کاهش قدرت خرید و نا اطمینانی نسبت به آینده، جامعه را دچار اضطراب و افسردگی کرده است. بر اساس دادههای رسمی، بیش از ۶۰ درصد خانوارهای شهری در تأمین هزینههای اساسی زندگی دچار مشکلاند. کارشناسان هشدار میدهند که چنین شرایطی، «احساس ناکامی» و «بیعدالتی اجتماعی» را در سطح جامعه افزایش داده و درنتیجه، زمینه بروز اختلالات روانی را تقویت کرده است.
ناامیدی
بیژن کاظمی، جامعهشناس و استاد دانشگاه دراینباره به تجارتنیوز میگوید: نمیتوان اختلالات روانی را جدا از ساختار اقتصادی جامعه تحلیل کرد. وقتی فقر به شکلی مزمن در جامعه گسترش مییابد، اضطراب و افسردگی نه یک بیماری فردی بلکه یک پدیده جمعی میشود. اختلالات روانی محصول نابرابری و بیعدالتی اجتماعی است. وقتی جوان تحصیلکرده نمیتواند شغلی متناسب با مهارتهایش پیدا کند، یا خانوادهای برای اجاره خانه مجبور است نیمی از درآمدش را بپردازد، این وضعیت به فرسودگی روانی تبدیل میشود. ما اکنون با جامعهای روبهرو هستیم که در آن “خستگی از زندگی” به احساس مشترک بدل شده است. جامعهشناسان از اصطلاح «افسردگی جمعی» برای توصیف حالوهوای امروز جامعه استفاده میکنند؛ وضعیتی که در آن احساس ناکامی، بیاعتمادی و بیمعنایی زندگی در سطح عموم گسترش مییابد. وقتی در جامعهای امید به بهبود شرایط از بین میرود، افراد بهتدریج از فعالیت اجتماعی کنارهگیری میکنند، مشارکت مدنی کاهش مییابد، و احساس تعلق به جمع جای خود را به بیتفاوتی میدهد. این همان نقطهای است که سلامت اجتماعی دچار بحران میشود.
نداشتن زندگی مناسب
الهام نادری، روانشناس بالینی، نقش فقر و مشکلات اقتصادی را در ناامیدی جامعه موثر می داند و می گوید: «احساس ناتوانی در کنترل زندگی»، یکی از مهمترین عوامل شکلگیری افسردگی در جامعه است. افزایش آمار اختلالات روانی در کشور و رسیدن آن به بیش از 50 درصد نشان از وضعیت و شرایط نامطلوب زندگی در جامعه دارد. فرد وقتی نمیتواند دورنمایی از زندگی و آینده را برای خود ترسیم کند دچار اضطراب و استرس میشود و این مساله به افسردگی، خشم و عدم کنترل در رفتار خواهد شد.
او میافزاید: در روانشناسی، احساس کنترل یکی از پایههای سلامت روان است. اما وقتی مردم مدام با بیثباتی اقتصادی، تورم، و کمبود منابع روبهرو هستند، این احساس از بین میرود. انسان ناامید میشود چون باور دارد که تلاشش نتیجهای ندارد. این همان نقطهای است که افسردگی اجتماعی شکل میگیرد.
فقر و بحران هویت
نادری میافزاید: در سالهای اخیر، اکثر افرادی که به روانشناس مراجعه میکنند با مشکلاتی چون فشار مالی، بیکاری، یا بدهیهای سنگین دستوپنجه نرم میکنند. مشکل اینجاست که خدمات سلامت روان نیز گران و در دسترس نیست. بسیاری از افرادی که نیاز به درمان دارند، به دلیل هزینهها، از مراجعه به روانشناس صرفنظر میکنند. این یعنی فقر، هم بیماری میسازد و هم مانع درمان میشود.
نادری میگوید: افسردگی اجتماعی باعث میشود مردم دیگر برای آینده برنامهریزی نکنند، انگیزهای برای پیشرفت نداشته باشند و حتی کوچکترین شکستها را فاجعه تلقی کنند. این چرخه، اگر متوقف نشود، میتواند در بلندمدت به فرسایش نیروی انسانی و بحران هویت جمعی منجر شود.
روان، قربانی نابرابری
نادری درپایان میگوید: آمار بالای اختلالات روانی در ایران برای سیاستگذاران اجتماعی هشدار است. سلامت روان تنها به مشاوره و دارو محدود نمیشود؛ بلکه نیازمند اصلاح ساختارهای اقتصادی، کاهش نابرابری، و افزایش احساس امنیت اجتماعی است. در جامعهای که اکثریت مردم درگیر دغدغههای ابتدایی معیشتاند، نمیتوان از امید، نشاط یا آرامش سخن گفت. نسخه روانشناختی نمیتواند فقر را درمان کند.
برگرفته از تجارت نیوز