جواد حیراننیا: اخیراً کتاب «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» (The Great Powers, and Iran's Social and Political Evolution) نوشته «شیرین هانتر» از سوی انتشارات «پالگریو مک میلان» به زبان اگلیسی منتشر شده است.
پروفسور «شیرین طهماسب هانتر» بیش از پنجاه سال تجربه در امور بینالمللی دارد که شامل فعالیتهای او به عنوان دیپلمات (خدمات خارجی ایران، ۱۳۴۴-۱۳۵۷)، تحلیلگر اندیشکده، و مدیر برنامه در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی و مرکز مطالعات سیاست اروپا (۱۳۶۲-۱۳۸۴) میشود.
کتاب «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» روایتی شخصی از زندگی و تجربیات شیرین هانتر، به عنوان یک زن ایرانی است که در دوران تحولآفرین تاریخ ایران بزرگ شد. این کتاب با بررسی پیامدهای پس از جنگ جهانی دوم تا انقلاب سرنوشتساز سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) آغاز میشود و روایتی تأثیرگذار از تأثیر عمیق این رویدادهای تاریخی بر زندگی نویسنده ارائه میدهد. کتاب به بررسی پیامدهای چندوجهی دوره اصلاحات که از دهه ۱۳۴۰ (۱۹۶۰) آغاز شد، میپردازد. این اصلاحات به هانتر امکان ورود به خدمات دیپلماتیک را داد، اما در عین حال سایهای از مصائب را بر خانواده او افکند. در نهایت، این اصلاحات به ایجاد شکافهای داخلی دامن زد که منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد. این کتاب پنجرهای منحصر به فرد به تجربیات «زیسته» و تأملات تحلیلی فردی ارائه میدهد که در تقاطع تاریخ، هویت و دیپلماسی حرکت کرده است و بینشهای ارزشمندی درباره گذشته و حال ارائه میکند. در ادامه بخشی از گفتگوی اختصاصی ایبنا با پروفسور «شیرین هانتر» در خصوص این کتاب آمده است:
* کتاب اخیر شما با عنوان «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» منتشر شده است. این کتاب به عنوان یک بیوگرافی از کارنامه حرفه ای شما محسوب میشود. چرا تصمیم گرفتید تجربیات حرفهای خود را به صورت کتاب منتشر کنید؟
کتاب من فقط درباره تجربیات حرفهای من نیست. بلکه تلاشی است از سوی من برای فهم اینکه چرا و چگونه به زندگی در ایالات متحده رسیدم. وقتی به این موضوع فکر میکردم، به این نتیجه رسیدم که مسیر زندگی من جنبههای مهمی از تاریخ ایران و به طور خاص تاریخ خانوادهام را منعکس میکند و عمدتاً تحت تأثیر آن شکل گرفته است.
*نظریه «انزوای فرهنگی ایران» به نام شما گره خورده است. آیا ردپایی از این نظریه در این کتاب یافت میشود؟ کدام یک از ملاقاتهای شما این نظریه را تأیید میکند؟
در طول زندگی شخصی و کاری خودم، من از نزدیک حس کردم که ایران از نظر فرهنگی منزوی است. در حالی که در دهههای اخیر بسیاری از ایرانیان علیه تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام خود موضع گرفتهاند، همسایگان ایران آن را به یاد دارند و به آن رشک دارند. آنها بدهی فرهنگی خود را به ایران میدانند اما آن را انکار میکنند و تاریخ ایران را به نام خود میزنند. آنچه تمدن اسلامی خوانده می شود، بدون میراث ایران ممکن نمی شد. من منکر سهم دیگران نیستم، اما بر مرکزی بودن عنصر ایرانی تأکید میکنم. در کابل، من رشک افغانها را دیدم، در پاکستان تجربه مشابهی داشتم. در بحرین، دوره ایرانی جزیره کاملاً نادیده گرفته شده است. تاریخ بحرین با اسکندر مقدونی شروع میشود و پس از چندین قرن سکوت با ورود اسلام ادامه مییابد. اشارهای به هخامنشیان، ساسانیان یا صفویان نیست. تقریباً تمام همسایگان ایران نسبت به سرزمینهای آن تمایلات ارضی دارند. تغییر نام خلیج فارس نمونهای از احساسات همسایگان ایران است.
متأسفانه، در دهههای اخیر انزواگرایی ایران به همسایگان آن حتی کشورهای کوچکتر اجازه داده است که از آن سوءاستفاده کنند، و دولتهای ایرانی متوالی سیاستی بسیار سازشکارانه نسبت به همسایگان خصمانه دنبال کردهاند. این به این معنا نیست که ایران نباید روابط دوستانه با رقبای خود برقرار کند. اما باید این کار را از موقعیتی نسبتاً قوی انجام دهد، بدون اینکه نگرانیهای همسایگان خود را تحریک کند. برای این کار، ایران باید روابط خوبی با تمام بازیگران بزرگ بینالمللی داشته باشد. متأسفانه در بعضی اوقات چه پیش و چه پس از انقلاب پاره ای از سیاستهای ایران، همسایگان آن را نگران کرده است. ایران باید از نظر نظامی و اقتصادی قوی باشد اما با همسایگان به نرمی رفتار کند.