آریو راقبکیانی-منتقد سینما و تئاتر
یک سال پس از اکران نسبتاً موفق فیلم "Free Guy" در گیشه و نزد مخاطبان سینما، دومین همکاری مشترک «رایان رینولدز» و «شاون لوی» در فیلم «پروژه آدام» چنگی به دل نمیزند. مقایسه نمرات اخذ شده هر دو فیلم در IMDB مؤید این مطلب است که شاون لوی بهعنوان کارگردان هر دو اثر، دچار یک عقبگرد در کارنامه سینماییاش شده است. بااینکه هر دو فیلم از منظر ژانر سینمایی در وضعیت مشابه هستند، ولیکن فیلم «پروژه آدام» نه در وادی اکشن-کمدیاش میتواند کشمکش خاصی بین قهرمان و ضدقهرمانش پدید آورد و درعینحال خندهدار باشد و نه در قامت فیلمی علمی-تخیلی میتواند امانتدار اصول و قواعد فیلمسازی عالمانه باشد. حتی خوراندن سکانسهای بهظاهر مهیج، قابلیت نجات این فیلم را ندارد. آخرین ساخته «شان لوی» تنها قصد این را داشته است که لحظاتی سرگرمکننده را برای مخاطب بسازد و حتی نمیتوان به این ساختار سینمایی منتج شده از فیلمنامه ضعیف، برچسب عامهپسند بودن را الصاق کرد. فیلم باآنکه دست روی مقوله حساسی گذاشته است و سودای سفر در زمان را در سر میپروراند، ولی نمیتواند حرفهای مهمش را به درستی به زبان بیاورد. درنتیجه پیام فیلم در حد همان نزاعهای دبیرستانی کاراکتر آدام کوچک (با بازی واکر اسکوبل)، کتکخور و بیسروزبان باقی میماند. فیلم «پروژه آدام» به دلیل ضعف در پرداخت، هیچگاه در فردیت و خلوتش هم نمیتواند با موضوع «سفر در زمان» کنار بیاید و به دلیل فقدان حلقههای علمی در آن، پتانسیل آن را ندارد تا بهعنوان درامی شگفتانگیز همچون فیلمهای «میان ستارهای» و «ترمیناتور» ماندگار شود. پیچوتابهای تزریق شده به فیلم درک درستی از پارادوکس زمانی سفر و تلفیق گذشته و آینده با یکدیگر را ندارد. درنتیجه فیلم بدون مطالعه از منظر قوانین فیزیکی، بهصورت لحاف چهل تکهای میشود که بخشی از ماهیت ایدهپردازانهاش را از سریال Dark وام میگیرد و بخشی از هویت پیرنگیاش را از فیلم «ترمیناتور» و بخشی از عاشقانه دمدستیاش را از فیلم Mr. Nobody! از طرفی جغرافیای فیلم به دلیل عدم روایت غیرخطی اصولی و همچنین الکن ماندن مباحث فلسفی در آن بهصورت جهانهای موازی درنمیآید. از همین رو پرشهای زمانی نیز در فیلم صرفاً بهصورت گذرا به سلسله وقایع موجود در فیلم میپردازد که بودونبود آنها نه رابطه علی و معلولی به وجود میآورند و نه مستعد این میشوند که رویدادها را به یکدیگر متصل کنند.
فیلم هیچگاه مشخص نمیکند که اخراج آدام از مدرسه چه وضعیت دراماتیکی در آینده او ایجاد میکند؟ یا سکانس ملاقات آدام بزرگ با مادرش در کافه بهقدری در پرداخت و ابراز رابطه مادر-فرزندی ناتوان میماند که از منظر پندآموز بودن و نصیحت دهندگی به سطح سریال «کلید اسرار» هم نمیرسد.
فیلم هرچقدر که میخواهد به واژه خانواده ارجوقرب بدهد و کانون آن را ستایش کند، به همان اندازه به دلیل بدون شناسنامه بودن و ماندن افراد و همچنین عدم ایجاد رابطهسازیهای کنشمند بین افراد خلاف مسیر مورد ادعایش را طی میکند و تنها کاری که از عهدهاش برمیآید نگهداری کلمه خانواده در ویترینی است که دستیابی به آن از تصاحب هارد (شخصیت بد داستانی فیلم) سختتر است؛ بنابراین رابطه آدمهای فیلم با یکدیگر و یا موقعیتهای آن بهصورت جزیرهای و دورافتاده از یکدیگر تداعی میشود. حتی پوشیدن ژاکت پدر (با بازی مارک روفالو) توسط آدام بزرگ و طی الارض کردن با آن از سال 2022 به سال 2018 نه اعجابآور میشود و نه ارتباط موازی بین زمانهای حال و گذشته به وجود میآورد. این موارد مشت نمونه خروارهایی است که هیچگاه نمیتواند حفرههای پلات فیلمنامهای پر از ضعف و نقصان را پشت طنازیهای بازی «رایان رینولدز» و عاشقانه ساختگیاش با کاراکتر لورا (با بازی زوئی سالدانا) پنهان کند. قصهپردازی ضعیف فیلم باعث میشود که کاراکترها پر از حواشی بیدلیل عاری از متن شده باشند. بازی «رایان رینولدز» (بزرگسالی کاراکتر آدام) در نقش خلبان یک سفینه آنچنان چشمگیر نیست و گویی این بازیگر در حال تکرار نقشهای قبلیاش است. مارک روفالو (در نقش پدر آدام) نیز بااینکه تا حدودی تلاش خودش را میکند که توأمان هم پدر باشد و هم دانشمند ولیکن واژگانی چون طراحی کرمچاله و نیروی گرانشی و خط زمان بودن تنها در دهان این بازیگر خلاصه میشود و در نهاد او رسوب نکرده است. اما آن چیزی که فیلم را آشفته و بی استدلال جلوه میکند، حضور کاراکتر مایا سوریان (با بازی کاترین کینر) است که در قامت یک ضدقهرمان نه هدفش مشخص است و نه حضورش ابهت آمیز میگردد و نه حذف او بهعنوان گرهگشایی جانفرسایی تلقی میگردد. درنتیجه آسیب از پیش تحمیل شده به این کاراکتر آنتاگونیست باعث شده است که شخصیت پروتاگونیست (آدام) با رجعت از سال 2050 به سال 2022 بیشتر بهصورت فکاهی و دستوپا چلفتی در آرمانشهری حقیرتر از بازیهای کامپیوتری فضانوردی نمایش داده شود و وقتی کاراکتر ضدقهرمان فیلم بهصورت یک هیولای بادکنی نمایان و عرضه میگردد، همان بهتر که با شلیک گلوله خودش و البته با نیم نگاهی به فلسفه پارادوکس پدربزرگ (سفر به گذشته و کشتن پدربزرگ و درنتیجه سقط شدن خود شخص) به طرفهالعینی از میان راه قهرمان داستان برداشته شود. در انتها باید گفت که شاید اگر فیلم با چشمهای رده سنی نوجوانان دیده شود، جذاب به نظر آید. داستان پر از هیاهوی آدم بی حوایی که همهچیز در آن خنثی و زودگذر است؛ از عشق آدمها تا DNA آدمها!