این همسویی که اغلب در قالب سیاست «نگاه به شرق» و «استقلال از غرب» تفسیر میشود، در ظاهر یک انتخاب استراتژیک برای خنثیسازی یکجانبهگرایی واشنگتن به نظر میرسد؛ اما نگاهی عمیقتر نشان میدهد این همسایگی استراتژیک، بیش از آنکه یک اتحاد ایدئولوژیک باشد، یک «شراکت موقت» مبتنی بر منافع مشترک و همزمان، تعارضهای پنهان است.
رویکرد عقلانی در سیاست خارجی، همواره بر اصل «منافع ملی پایدار» استوار است؛ منافعی که نیازمند ثبات، توسعه اقتصادی، و اعتمادسازی و همزیستی در عرصه بینالمللی است. در این چارچوب، همسویی با شرق باید با حفظ فضای مانور برای دیپلماسی فعال با همه طرفها همراه باشد تا از تبدیل شدن به مهرهای در بازی قدرتهای بزرگ جلوگیری شود.
روسیه: همسایگیِ استراتژیک، اما نه شراکت تمامعیار
رابطه ایران با روسیه، رابطهای دیرینه اما همواره با احتیاط بوده است. این رابطه در دوران دولت سیزدهم و بهویژه پس از تهاجم مسکو به اوکراین در 15 اسفند 1400، عمق بیشتری یافت. تجربه روسیه در دور زدن تحریمهای غرب، اکنون برای مسکو ارزشمند شده است و این امر، ارزش ایران را در نگاه کرملین بالا برده است. از سوی دیگر، ایران نیز به دنبال تضمینهای امنیتی و تأمین نیازهای حیاتی مانند انرژی و تجهیزات دفاعی است که روسیه میتواند فراهم کند.
با این حال، این همکاریها ماهیتا تاکتیکی است. تاریخ نشان داده منافع روسیه در بلندمدت، لزوما همراستای ثبات و امنیت ایران در منطقه نیست. روسیه در پرونده هستهای محتاط بوده و در شورای امنیت، در راستای اجماع جهانی، همسو با آمریکا به قطعنامهها علیه ایران رأی داده و چین نیز چنین عمل کرده است. ضمن آنکه روسیه و چین هرگز ایران را «شریک» به معنای رایج در پیمانهای جهانی ندانستهاند؛ بلکه بهای همکاری با ایران را در چارچوب ملاحظات خود درباره غرب یا بازیهای منطقهای تعریف کرده است. اتکای بیش از حد به روسیه، ایران را در معرض تصمیمات ناگهانی مسکو قرار میدهد؛ همانطور که چین نیز با فاصله گرفتن از بحران اوکراین نشان داد که شریک بیقید و شرطی برای مسکو نیست.
چین: شریک اقتصادی با گامهای محتاطانه
چین، با امضای توافقنامه جامع همکاری ۲۵ ساله، با ایران به بزرگترین شریک تجاری و نفتی تبدیل شده است. این همکاری، شریان حیاتی اقتصاد ایران در برابر تحریمهاست و سرمایهگذاریهای زیرساختی چین، نویدبخش افق بلندمدت است. چین، برخلاف آمریکا، تمایلی به مداخله در امور داخلی ایران ندارد و میانجیگری بین ایران و عربستان سعودی نشان داد پکن مایل به ایفای نقش ثباتبخش منطقهای است، به شرطی که منافع اقتصادیاش به خطر نیفتد.
نکته حائز اهمیت دراینجاست که چین به دنبال «تنها شریک» بودن نیست. پکن نمیخواهد تعاملات کلان خود با اروپا و بازارهای جهانی را به خاطر اتحاد نانوشته با ایران به خطر اندازد. همکاری چین با ایران عمدتا بر محور انرژی و زیرساخت متمرکز است و در حوزههایی که با نظم جهانی و ائتلافهای منطقهای است تضاد پیدا کند (مانند جنبههای تنش منطقهای)، محتاطانه عمل میکند. یعنی چین به دنبال «توازن» است، نه «تغییر نظم» به نفع ایران.
تعادل پایدار
نگاهی به این مناسبات، بر ضرورت سیاست خارجی متوازن تأکید میکند. در حالی که اتکا به شرق برای حفظ بقا ضروری است، نباید این همسویی به معنای قطع کانالهای تعاملی با جهان، به ویژه در حوزه دیپلماسی اقتصادی و منطقهای، تلقی شود. وابستگی صرف به یک بلوک، هرچند قدرتمند، عملا میدان عمل را برای تأمین منافع ملی تنگتر میکند.
رویکرد صحیح، همان مسیر عقلانیت است: استفاده حداکثری از فرصتهای همکاری با چین و روسیه در راستای خنثیسازی فشارها، اما همزمان، حفظ قدرت چانهزنی و درهای باز دیپلماتیک برای ایجاد تعادل پایدار. ایران باید نه یک تابع شرق، و نه یک بازیچه غرب باشد، بلکه یک «قدرت میانی» فعال و مستقل عمل کند که شریک موقت خود را میشناسد و در عین حال، هزینههای این شراکت را مدیریت میکند تا در پایان بازی، منافع ملیاش قربانی تعهدات ناگزیر نشود. این همان درسی است که در طول تاریخ روابط بینالملل همواره تکرار شده است: در بازیهای بزرگ قدرتها، تنها بازیگری پیروز است که «منافع» خود را بر «همراهی» ترجیح دهد.