ما درکشور انتخابات داریم ولی قدرت انتخاب نداریم یا دایره انتخابمان محدود است. برگزاری انتخابات تبدیل به مراسم آئینی شده است، مجلس قانون گذاری داریم ولی شوراها و نهادهای رنگارنگ میدان را بر مجلس تنگ کردهاند و به جای مجلس قانون گذاری میکنند. پس از این همه شورا و نهاد ومجمع هم که ساختهاند تازهترین که شاید آخرین هم نباشد سران قواست که جایگاه قانونی ندارد ولی برای خودش نهادی تصمیم گیر وقانون گذار شده است.
بر تعداد شوراهایی که به جای مجلس قانون گذاری میکنند وبرای مردم تصمیم میگیرند به بهانههای گوناگون افزوده شده است. شورای نگهبان با نظارت استصوابی قدرت انتخاب را از مردم گرفته است، میان اختیار و مسئولیت پذیری و پاسخگویی تناسب وجود ندارد، مجلس خبرگان محدود به انتخاب از بین روحانیون و فقها شده است درحالی که حوزه قدرت رهبری همه مسائل ریز ودرشت داخلی وخارجی اداره کشور را دربر میگیرد.
شگفت آن که آمار شرکت کنندگان در انتخابات خبرگان ششم همچنان اعلام نمیشود. مجلسی که باید بزرگترین تصمیم سیاسی را بگیرد با کمترین پشتوانه مردمی شکل گرفته است. میزان مشارکت درانتخابات مجلس هم پایین بوده است. بدون وجود احزاب فراگیر و محدودیت های کنونی امکان به میدان آمدن نیروهای توانمند وبهره گیری از توان ملی وجود ندارد.
ولی بعضا فعالیت دراحزاب سیاسی و اظهار دلیل ومدرکی است برای شورای نگهبان در رد صلاحیت ها! نامزد ریاست جمهوری با وعده گفتوگو و حل مشکل با دنیا از مردم رأی میگیرد وهنگامی به کاخ ریاست جمهوری راه یافت کم کم چنان وعدههایش را به فراموشی میسپارد که گویی وعدهای نداده است و قیافه حق به جانب هم میگیرد. این داستان ناترازی سیاسی است که همچنان بر دشواریها میافزاید. به خود آیید از تجارب دیگر کشورها مثل عراق، ترکیه، پاکستان و... در داشتن نظام انتخاباتی حزبی درس بگیرید.