به گزارش خبرآنلاین، در ادامه بخشی از این گفتوگو را میخوانید؛
* آقای کرباسچی من میخواهم درباره برخورد اصلاحطلبان بخصوص بعد از اینکه روی کار آمدند بپرسم، جریان چپ خیلی تلاش کرد که به آقای هاشمی حمله کند. روزنامه های تندروی آن زمان خیلی به ایشان هتاکی کردند. خاستگاه این حملات کجا بود؟
یک وقت در جمع دوستان در حسینیه جماران بودم و مقابل آقای هاشمی صحبت کردم. یک جملهای حضرت امیر دارد راجع به سبک و سیاق حکومت داری . میگوید ما آن قله رفیعی هستیم که آن کسانی که جلوتر از ما خواستند بروند، باید برگردند و با هم حرکت کنیم و آن کسانی هم که عقب ماندند باید سعی کنند به ما برسند. یعنی تعبیر دیگه اش این است که اداره صحیح جامعه در سطح بالا، یک اداره متعادلی است. روش معقولی است. عدهای در جامعه تندروی دارند و عدهای کندروی.
یک وقتی همه اینها که چپ بودند و دنبال اقتصاد بسته بودند، همه طرفدار اقتصاد آزاد شدند و آزادیخواه. آن کسانی که طرفدار اقتصاد بسته بودند حالا طرفدار اقتصاد آزاد شدند. آقای هاشمی به نظر من معارف اسلامی را خیلی خوب و دقیق خوانده بود و شاید کسی به اندازه او قرآن را نمیدانست. او یک دوره کامل معارف قرآن را درآورد. این کاری که روی قرآن کرده معارف قرآن است. ما آقای هاشمی را به عنوان رئیسجمهور و سیاستمدار میشناسیم ولی چون اوایل انقلاب تمام این دفاتر را در اختیار من گذاشته بود، در صدا و سیما دفتر معارف اسلامی داشتیم و همه آنها را به صورت دفترهای ۲۰۰ برگ تبدیل کردیم. آنها را به فیش تبدیل کردیم. چند نفر از جوانان خانم و آقا را در دفتر صدا و سیما جمع کرده بودیم. آقای هاشمی در دوره زندان خود، قرآن را جلوی خود گذاشت و نوشت که از هر آیه قرآنی در زندگی خود چه استفادهای میتوانیم کنیم.
شما وقتی سوره یونس را میخوانید دید فیزیکی قضیه را آنقدر مهم میکنیم که اصل مفهوم برای ما غیرقابل درک میشود. آقای هاشمی تلاش کرده که از قرآن راجع به زندگی، جامعه و زندگی فرد معارف را دربیاورد. این بسیار در شخصیت آقای هاشمی موثر بود. شخصیت او متعادل بود. در مشی سیاسی همه کارهایی را که در جامعه اتفاق میافتد نه تأیید میکرد و نه آنقدر جوش میآورد که زیر میز بزند. در این وادی عدهای شعاری این طرف بودند و عدهای شعاری در آن طرف. معمولا آدم های شعاری درگیر بودند حالا در یک دورهای آقای هاشمی به نفعشان بود و در دورهای آقای هاشمی به ضررشان.
شما میدانید که اگر در دوم خرداد مدیریت آقای هاشمی و آن خطبه معروف آقای هاشمی نبود، در آن زمان فضا خیلی نزدیک بود به اینکه یک اتفاقی مثل ۸۴ و ۸۸ بیفتد. راحت میشد خیلی کارها را کرد ولی آقای هاشمی ایستاد هم در سیستم اجرایی و هم در تبلیغات و خطبه های نماز جمعه. ظاهرا آقای هاشمی به آقای ناطق رأی داده بودند. ولی چون معتقد بود که عموم جامعه به سمت آقای خاتمی هستند ایستاد. اما بعدش دیدید که این دوستان تندروی شعاری چه کردند.
* یعنی ایشان هزینه رأی دادن به ناطق را داد؟
به هر حال، همان دوستانی که در دوم خرداد کار آقای هاشمی به نفعشان تمام شد، واقعا آن کسانی که در دوم خرداد برنده شدند بجز آقای خاتمی که همیشه احترام آقای هاشمی را حفظ میکرد، برخورد منفی در این زمینه کردهاند. و اولین کسانی که شخصیت آقای هاشمی را در جامعه از آن ابهت و موقعیتی که در زمان امام داشت، انداختند، دوم خردادیها بودند.
ایشان نزدیک ترین فرد به امام بود. حکم مهندس بازرگان را آقای هاشمی خواند. و بعد در همه مراحل امام به آقای هاشمی عنایت داشت. اولین شکستن شخصیت اقای هاشمی و توهین به او از جناح چپ شروع شد. ما نمیتوانیم منکر این باشیم. حالا البته من نمیگویم که او معصوم بوده و اشتباهی نداشته است. هر کسی که در اجرا باشد انتقاداتی بر او وارد است. ولی اینکه چنین شخصیتی چنین کمکی به شما کرده، این ناشکری بود که در انتخابات بعد(مجلس ششم) حاضر نباشید که ایشان را در لیست قرار دهید.
آقای هاشمی که از همه نزدیکتر به شما بوده است. در دوره مهندس موسوی که رئیس مجلس پشتوانه اصلی دولت بود در مقابل آن ۹۹ نفر. آقای هاشمی از این جریان جدا نبود. من شنیدم که در آن انتخابات آقای خاتمی هم سفارش کرده بود که آقای هاشمی باید در لیست اصلاحطلبان باشند، اما ایشان را نگذاشتند و بعد هم برخوردهای خیلی جلف و سبکی کردند. این به ضررشان شد و پشتوانهای را از دست دادند؛ آن هم در مقابل جناحی که همه شخصیت های اساسی کشور آن طرف قضیه بودند.