کتاب «هنر چاق بودن» یک نا داستان است و بیش از هر چیزی یک کتاب انگیزشی و شناختی محسوب میشود. «رامبد خانلری» نویسنده کتاب جایی میگوید: «این یک نا داستان است و قرار است مخاطبش را برای یک تغییر بزرگ آماده کند! تغییر بزرگی که ممکن است تغییر نکردن باشد!»
این کتاب 17 فصل با عناوین جالبی مانند فصل صفر، عرضم به حضور انور شما، فصل اول، یکسری کلمات بهدردنخور، فصل دوم آشنایی با آقا یا خانم چاقی و... دارد.
چیزی که این کتاب را از ناداستانهای دیگر متمایز میکند، نوع برخوردی است که نویسنده با مقولهای به نام چاقی داشته است. نگاهی آمیخته با طنز و واقعیت! و صدالبته همین نگاه خاص هم باعث ارتباط مؤثری با مخاطب میشود. نویسنده با تیزهوشی، موقعیتها و سؤالاتی را طرح میکند که کموبیش برای همه پیش آمدهاند، اما شاید هیچوقت بهطورجدی به آنها فکر نکرده است. وقتی مخاطب در این کتاب، با آنها مواجه میشود با تعمق بیشتری درباره این سؤالات بهظاهر ساده فکر میکند. برای نمونه جایی در کتاب آمده است: «چاقی چیز بدی است! چرا چاقی چیز بدی است؟ سؤال سادهای است، اما جواب دادن به آن دشوار است. این پرسشهای ساده لزوماً جوابهای ساده هم ندارند. به نظر میرسد همه ما در برخورد با سؤالاتی اینچنین، جوابهایی را میدهیم که جامعه، اطرافیان، دوستان و... برایمان تکرار کردهاند؛ یعنی هیچکدام از ما جواب خاص خودمان را نداریم و اینجا، نقش جامعه بهعنوان یک عامل تأثیرگذار و بیرحم، در نگاه ما به پدیدههایی که با آنها دستبهگریبان هستیم، بیشتر نمایان میشود. به خاطر همین هم در ابتدای نوشتار از واژه شناختی برای کتاب استفاده شد. شناخت از خود، بیش از هر چیز و هر زمان دیگر! شناخت برای درک پدیدههایی مانند چاقی، لاغری، زشتی، زیبایی و... این شناخت باعث میشود که ما از مفاهیم فست فودی استفاده نکنیم. مفاهیمی که جامعه و اطرافیان از پیش آماده کردهاند تا به خورد ما بدهند.»
«دیوید آزوبل» روانشناس معروف میگوید: «ساخت شناختی عبارت است از مجموعهای از اطلاعات، مفاهیم، اصول و تعمیمهای سازمانیافته هر فرد که قبلاً آموخته است.» یعنی تمام تعاریف و پیشزمینهای که انسانها از برخی مفاهیم دارند بهوسیله متغیرها و فاکتورهایی خارج از افراد شکل میگیرد! با توجه به این تعریف چاقی، لاغری و... هم در زمره این مفاهیم هستند. مفاهیمی که نقش جامعه و اطرافیان بر ساخت شناختی ما از آن پدیدهها بسیار مهم و قابلبحث است.
در پشت جلد کتاب آمده است: «چاقی یک زبان است. یک زبان بینالمللی است. یک فرهنگ است. یک فرهنگ جهانی! دو آدم با دو فرهنگ کاملاً متفاوت، با دو زبان مختلف، میتوانند تنها با یک نگاه، عمیقترین مفاهیم اجتماعی را به یکدیگر برسانند.»
این کتاب سویههای اجتماعی و فرهنگی هم دارد. در بخشهایی از کتاب به باورهای عامیانه درباره پدیده چاقی پرداخته شده است. فرهنگی که بسیار مسری است و تقریباً قسمت اعظمی از یک جامعه، درباره آن متفقالقول هستند، حال چه این شباهت فکری درست باشد و خواه نادرست!
برای نمونه ما ایرانیها از یک ترکیب خطرناک برای توجیه چاقی استفاده میکنیم که کمابیش همه آن را شنیدهایم و آن عبارت «استعداد چاقی» است. ما تقریباً از تمام آدمهای چاق این عبارت را شنیدهایم که من استعداد چاقی دارم و ربطی به غذا خوردنم ندارد. به قول نویسنده، این ترکیب بیش از آنکه یک حقیقت باشد بیشتر «یک وجدان آرام کن» خوب است. یک «مسکن توجیهگر»!
درواقع خانلری بهخوبی در این نا داستان خواندنی، مقوله چاقی را هدف قرار داده است. بهخصوص برای نوجوانان! آنهم در سنینی که همهچیزش اغراقشده است. نوجوانی که بینی، دهان، سایز و فرم خود را بسیار بیشتر و بدتر ازآنچه هست میبیند و دقیقاً همینجا هم شروع مشکلات است. به خاطر همین هم این کتاب برای نوجوانان چاق، میتواند یک کتاب معجزهگر باشد. نوجوانانی که از چاقی و نگاه جامعه به خود، رنج میکشند و نیاز به کمک دارند تا بتوانند به یک شناخت مثبت و مؤثر از خود برسند و زندگی خود را سروسامان دهند.
نثر این کتاب بسیار روان است و همین نثر روان، کتاب را خواندنیتر کرده است. کتاب «هنر چاق بودن» را انتشارات آوند دانش در سال 99، در مجموعه «نقطه سرخط» منتشر و روانه بازار کتاب کرده است.