عباس روزبهانی-روانشناس و استاد دانشگاه
روانشناسان با افرادی که دارای انواع اختلالات هستند روبرو می شوند. برخی از این افراد نسبت به مشکل خود بینشی دارند و طبیعتا روانشناس در مسیر کمک به حل مشکلات این افراد سرعت بیشتری دارد. ولی برخی اختلالاتی دیگر دارند و نسبت به مشکل خود بینشی ندارند. عدم پذیرش مشکل و شرایط ویژه باعث می شود این طیف مدت بیشتری با مشکلات خود درگیر شوند و یا هرگز نپذیرند و درمان نشوند. برخی از مشکلات سیستمی کشور به وضعیت بیماران یک روانشناس می ماند. مشکلات و معضلات بی شماری وجود دارند که بینشی نسبت به آنها وجود ندارد از این رو راه حلی ندارند و یا راه حل های موجود هم دنبال نمی شود.
اگر پذیرفته شود که بسیاری از مسائل ناشی از سو مدیریت و ناشی از عملکردی غلط در حوزه ای دیگر است، این پذیرش موجب اندیشیدن در موضوع و صرف خلاقیت و پیدا کردن راه حل خواهد شد.
امروز ناامیدی در جامعه دیده می شود که این فرآیند در بین جوانان دهه هشتاد بیشتراست. جوان این گروه در حال به قیاس کشیدن فردای خود با امروز بزرگترها است. این نسل با دیدن بزرگسالانی که به جایی نرسیده اند و مشکلات فراوانی دارند از خود می پرسند من با نرخ صعودی دلار و قیمت ها که هر روز رکورد می زند به کجا می رسم؟! با این گرانی مسکن چه آینده ای در انتظار من است؟!
در شرایط سو مدیریت چه کسی صدا و مطالبه من را می شوند. این ها و سوالات دیگر، پرسش هایی است که یک جوان هر روز از خود می پرسد. تبلیغاتی که در آن سوی مرزها ساخته و پرداخته شده ذهن این قشر را نشانه گرفته و تاثیر سوالات درونی نسل جوان را چندبرابر می کند.
نگارنده در مواجهه روزانه خود با دانشجویان خود مکرر به سوالات آکنده از ناامیدی بچه های این نسل پاسخ می دهد. نباید فراموش کرد که طی سال های گذشته اپیدمی کرونا با شرایط ویژه ای که به همراه داشت بر کشور حاکم بود و امید را تحت الشعاع قرار داده بود. کشور باید پیش از این برای گفت و گو با نسل جوان آماده می شد. جوانان ذاتا به دنبال الگو هستند ولی سیستم آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور الگوی پیشرفت متشکل از هدف، برنامه و اراده را برای جوانان ترسیم نکرده است. آینده سازان بی هدف و ناامید هستند. بدون هدف برنامه ای برای آینده ندارند. بدون برنامه حواشی زندگی برای آنان بزرگ جلوه می کند و اتفاقاتی که پیرامونشان رخ می دهد برایشان برجسته است و زندگی آن ها را تحت الشعاع قرار می دهد. بدون هدف و برنامه، چنین شرایط مبهم اراده جوان را تسخیر می کند.
پدران و مادرانی که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند وقتی برای فرزندان خود ندارند. جوانان دهه هشتادی هیجانات اولیه و ثانویه خود را به خیابان ها آورده اند. دیده نشدن این نسل بخشی از هیجانات اولیه است و خشم آنها هیجان ثانویه. نه تنها این نسل شنیده نشده بلکه فردای این نسل در تصمیم گیری ها دیده نشده است. آزادی و امکانات مطلق در هیچ کشوری وجود ندارد ولی آنها با امکانات موجود بهترین برنامه را برای تمام رده های سنی اجرا می کنند.
نباید نقش سوء مدیریت را در ایجاد ناامیدی اجتماعی دست کم گرفت.ایجاد احساس ناامیدی نسبت به آینده، در تصمیم گیری ها و عملکرد ها ریشه دارد. اینکه مردم دانش داشته باشند و بدانند در اطرافشان چه می گذرد، برای هر جامعه ای خوب است. اما در بخشی از جامعه در خصوص کسب اطلاع از تصمیمات کلان کشور، گرایشی افراطی دیده می شود. مسائل کلان سیاسی و اقتصادی کشور با تمام ابعاد در خانه ها و بر سفره های مردم گسترده شده و به تجربه و گفت و گوی روزمره مردم تبدیل شده است. درگیر شدن مردم عادی با این مسائل به ناامید شدن بیشتر جامعه ختم شده است. جوان این کشور در چنین فضای ناامید کننده ای می آموزد که اگر چین و روسیه به فکر منافع خود هستند، کشور ما هم باید به دنبال منافع خودش باشد و مطالبه ای برایش ایجاد می شود. جوان در شرایطی که هیجانات و ناامیدی بالا است، مطالبه خود را با خشم ابراز می کند و به مشکل تبدیل می شود. درحالیکه پیش از اینکه کار به اینجا برسد می شد با اخذ تصمیمات درست در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بحران جلوگیری کرد.