شما بهعنوان یک نویسنده و کسی که در برگزاری کارگاههای نویسندگی کودک و نوجوان نقش دارید. خروجی این دورهها را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا فارغالتحصیلان این دورهها میتوانند در ادبیات معاصر، جریان ساز باشند یا خیر؟
شاید مشکل در همین انتظار باشد. این امید و آرزو معمولاً امید پدر و مادران است که هزینه میکنند و به دنبال خروجی هستند. داستاننویسی یک فعالیت خلاقانه است که هرکسی نمیتواند به دنبال آن برود. نویسندگی یک مهارت نیست؛ مثلاً گلدوزی یا نقاشی یا فعالیتهای اینچنینی مهارت است و به بچهها برای پذیرش شغلی مهارت میدهد. اما نویسندگی خلاقیت است و فرایندی کاملاً ذوقی است. اگر کودک ذوق نوشتن نداشته باشد. هرچقدر هزینه کنند و به کلاسهای مختلف برود. باز این فرد در آن حوزه بهجایی نمیرسند. مهارت باید از درون بجوشد و بخواهند کار را با عشق انجام بدهند. اگر اینطور نگاه کنیم قطعاً هیچ کلاس و کارگاهی کسی را نویسنده نمیکند.
به نظر شما آیا برای نویسنده شدن به کلاس نیاز داریم یا خیر؟
اگر راجع به بزرگسالان صحبت میکنیم یک جوابی دارم و اگر برای کودکان میپرسید سؤال پاسخ دیگری دارد. تجربه حضور در کلاس نویسندگی برای کودکان صرفاً گذراندن یک برهه از زندگیشان در یک جمع و در فضایی متفاوت است که با آنها از خلق داستان حرف میزند. ممکن است این بچهها در آینده نویسنده نشوند و شغل متفاوتی داشته باشند، اما از زمانی که در کودکی و نوجوانیشان یاد خواهند کرد در یک فضای متفاوت و خلاق و پویا فعالیت کردهاند. این فضا نوع دیگری از نگاه کردن را به آنها آموخته است. ممکن است این کودک پزشک شود که این نگاه در شغل اش تأثیرگذار است. اولین کاری که من در کارگاهها با بچهها شروع میکنم تقویت نگاه هنرمندانه است تا کودکان باید متفاوت ببینند، متفاوت فکر کنند و بنویسند.
ولی من نمیدانم در کارگاههای دیگر این اتفاق میافتد یا خیر؟! آیا کودکان با عناصر داستانها به این شکل آشنا میشوند یا نه؟ یا اینکه در عمل چه فعالیتی انجام میگیرد؟ چون تنوع کلاسها و کارگاهها بالا است.
به تنوع بالای کلاسها و کارگاهها اشاره کردید. شیوه تدریس در بعضی از کلاسها آکادمیک است و درس میخوانند و مینویسند و نمره میگیرند و بعضاً کارگاههایی آزاد و هنری هستند. ولی نتیجه این است که خروجی به شکل تولید نویسنده و خلق اثر بسیار کم است. آیا همین نشانه ناموفق بودن این برنامهها نیست؟
به نظر من همین حرکت خیلی خوب است. همه بچهها که نباید نویسنده شوند. نویسندگی کاملاً بامهارت تعمیر موبایل تفاوت دارد. یک مهارت است و یک فرمول آموزشی با چند سرفصل مشخص دارد. مهارت بحث دو، دو تا چهارتا است؛ اما در نویسندگی دو دو تا الزاماً چهارتا نمیشود. بچهها با همدیگر متفاوت هستند. در این کارگاهها این مهارت استاد است که با توجه به روحیات فردی هنرجوها به هرکدام چه چیزی میگوید و از هرکدام چه چیزی میخواهد. نه اینکه فرمولی را بگوید تا همه بروند و دقیقاً همان را اجرا کنند. در مورد خروجی هم نباید امروز انتظار خلق اثر داشته باشیم. ما امروز بذری را در بچهها میکاریم. اینها بهمرور بزرگتر میشوند و تجربههای بیشتری کسب میکنند وزندگیشان کاملتر میشود و شناختشان نسبت به انسان و جهان بیشتر میشود. آن زمان شروع به کار میکنند. امروز هم هنرجوهای من خوب مینویسند حتی میتوانند کتاب چاپ کنند ولی من از آنها خواهش میکنم فعلاً این کار را انجام ندهند.
باتجربهای که در نوشتن و خلق اثر دارید نقش تجارب بهویژه تجارب تلخ را در تولید اثر چقدر برجسته میبینید؟ نقش درد و رنج در تولد یک نویسنده برجسته چیست؟
اجازه بدهید این سؤال در همین حالت سؤالی باقی بمانند و پاسخی نداشته باشند. شاید برخی پاسخ داشته باشند ولی نخواهند برونریزی کند. در هر شرایطی که باشید، نوشتن تجربهای لذتبخش خواهد بود. من در کارگاههای نویسندگی با بچهها به نوشتن بهعنوان یک بازی نگاه میکنم. هنرجوهایی دارم که بعد از چند سال دیگر چیزی ندارم که بخواهم به آنها آموزش بدهم اما والدین و خودشان همچنان میخواهند در این فضا حضورداشته باشند. من به هنرجوهایم جرأت و جسارت و میدان میدهم که بافکرشان هر کاری انجام بدهند و موانع را از پیش پای خود بردارند.