مهدیه کوهیکار داستاننویس و منتقد ادبی اولین رمان خود به نام «بالاپوشی از قطار» را به چاپ رسانید. مجموعه داستان «از مردهای تهران میترسم» که اولین کتاب اوست، بهخوبی جهان داستانی مهدیه کوهیکار را به مخاطب زبان فارسی نشان داده است. رمان «بالاپوشی از قطار» در فضایی مدرن و شهری نوشته شده است. شروع این رمان پرکشش و پرماجراست. نویسنده در طول رمان با ضرباهنگی پرکشش، مناطق جنوبی شهر تهران را به نحوی ساخته است که برای هر مخاطبی جذابیت داشته باشد. این مکانمندی بهخوبی توانسته رمان را به اثری با لایههای اجتماعی و فرهنگی پیوند دهد. توصیفها و جزیینگاریهای نویسنده با استفاده از آشناییزداییهای زبانی، رمان را در سبک و زبانی خاص ارائه کرده است. پرداختن به لایههای روانشناختی انسان امروز شخصیتهای داستان را ملموس و باورپذیر کرده است، شخصیتهایی که با مشکلات انسان مدرن امروزی دستبهگریبان هستند. رمان با دو نظرگاه متفاوت روایت میشود و این نظرگاه بر مدرن بودن رمان تأثیر گذاشته است. «بالاپوشی از قطار» در بیستوهشت فصل نوشته شده و هر فصل عنوان مخصوص به خود را دارد. جزیینگاریها، استفاده از حواس پنجگانه، دیالوگهای کوتاه و توصیفات تازه، رمان «بالاپوشی از قطار» را خواندنی و لذتبخش ساخته است.رمان «بالاپوشی از قطار» در 245 صفحه و از سوی نشر بان به بازار کتاب عرضه شده است. بخشی از متن رمان: نزدیک بخاری، مجسمهی یک متری زنی است که صورت و دستهایش را رو به آسمان گرفته. موهای بلند و پیراهن زن، که از زانو تا زمین پر از گلهای چوبی ریز برجسته است، خیلی ظریف کندهکاری شده، اما یکی از دستهای زن از مچ نیست. بریده شده. قطع شده انگار؛ درست بعد از النگوی پهنی که روی ساعدش کندهکاری شده. بعد از این بریدگی، چوب به طرز چندشآوری، رشتهرشته و ریشریش است؛ انگار رگهای بریدهی یک دست باشد که توی هوا پخشوپلا شده باشد. از دیدن مجسمه دلم آشوب میشود. میخواهم بپرسم کسی تا حالا پولش را برای خرید این مزخرفات دور ریخته، اما میگویم: «ندیده بودم کسی جلوی درِ بیمارستان از اینجور چیزها بفروشه!