مترجم: فرزام کریمی
ستاره صبح: اسکار وایلد، شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس و نویسنده داستانهای کوتاه ایرلندی، روز 30 نوامبر سال 1854 در شهر دوبلین متولد شد. او در اوان جوانی تحت تأثیر راسکین و والتر پیتر قرار گرفت و در شعر به صناعت لفظ روی آورد که در اولین شعرش ریونا در 1878 آشکار گشت. این شعر که پیروزی و شهرت بسیاری برای وایلد به ارمغان آورد، به دریافت جایزه نیودیگیت
نائل شد. صاحب آثاری چون «شاهزاده خوشبخت و دیگر قصهها»، «بلبل و گل سرخ»، «موشک خوب»، «دوست فداکار»، «پسر ستاره» و نظایر آن، مضمون عمده داستانهای خود را به خوشبختی انسان و اثبات آن اختصاص داده بود که به باور او از طریق عشق ورزیدن به دیگران و رسیدن به زیبایی درونی امکانپذیر بود. «هارولد بلوم» نویسنده و منتقد ادبی نامدار آمریکایی در یک مقاله نگاهی به کارنامه کاری اسکار وایلد داشته که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید.
به هنگام نوشتن در باب اسکار وایلد باید آن جمله از بورخس را به یاد بیاوریم که میگفت: «همیشه حق با اسکار بود، اگرچه استعاره موردعلاقه وی غرق شدن در مبالغه بود.» سخنان اسکار مستحکم و روان است و اصل بلومی و پیشنهادیام برای خوانش اسکار وایلد این است: شوخطبعی و جدیت وی در آثارش را جدی بگیرید، زیرا بیانگر ذات اوست. مرد جوان تبعیدی محتضر در آخرین لحظات زندگیاش به هذیانگویی افتاده بود و میگفت: آیا این کاغذدیواری اتاقم است که میرود یا این من هستم که در حال رفتنم؟
این واکنش یک هشدار است. اسکار وایلد یک درامنویس کمیک بزرگ است که این خصیصهی وی در اثرش به نام اهمیت جدی بودن بهوضوح هویداست، هرچند که وی آن وجهه انتقادیاش را آنگونه که نشاندهنده پیرویاش از جان راسکین و والتر پیتر بود نمایان نکرد، اما سعی کرد بدون اصلاح رویه و رویکرد آنان همان رویه و رویکرد را پیاده کند. من بیپرده میگویم که از شیوه اسکار وایلد بسیار بهره گرفتهام، آنهم زمانی که اسکار سعی میکرد تا با کمک دیالوگهایی از زوال، دروغ و فساد سخن بگوید و این شیوه انتقادی به کمک بسیارانی چون من آمده است.
وایلد علاوه بر تأثیری که از راسکین و پیتر در برداشتهای انتقادیاش گرفته است از مهمل نویسان عصر ویکتوریا نظیر لوئیس کارول و ادوارد لیر هم تأثیراتی را گرفته است. دراینارتباط به شباهت دیالوگهای کمیک اسکار وایلد و لوئیس کارول دقت کنید و یا دیالوگهای انتقادی وایلد را در کنار دیالوگهای انتقادی ادوارد لیر قرار دهید تا پی به صحتوسقم نظریات بنده ببرید.
اسکار وایلد با این قبیل تقلیدها بیگانه نبوده است. کتاب «نالههایی از زندان ریدینگ» وایلد هم تقلیدی نزدیک از منظومه دریانورد کهنسال اثر ساموئل تیلور کولریج است، هرچند بسیاری از منتقدان این کتاب را در محدوده آثار لوئیس کارول طبقهبندی میکنند. بیشک کنار هم قرار دادن آثار مذکور میتواند نتایج شگفتانگیزی برای پژوهشگران به همراه داشته باشد.
در پایان باید اینگونه عنوان کنم که ما نمیتوانیم بهجای وایلد باشیم چراکه نبوغ وی فراتر از ماست، اما بیشک نیازمند آن هستیم که با دقیق شدن در نوشتههایش بهنقد وی بپردازیم. واکنش مرسوم در قبال اسکار وایلد محکومبه شکست است، اسکار پارادوکسی است که برای به دام انداختن و کشف وی، نیاز به تدابیری از پیش تعیین شده است.