دهه محرم به ویژه عاشورا و تاسوعا در خاطره کودکیام طور دیگری رقم خورده است. خلوص نیت مردم، اشکهای واقعی برای حسین (ع)، پیرهن مشکی مادربزرگ، نذری پختنها و نیت کردنهای قوی را هرگز از یاد نمیبرم. بزرگترین سرگرمی آموزنده در دوره کودکی من یکی عید نوروز بود، یکی ماه رمضان و دیگری عاشورای عظیم. سی و چند سال پیش را به یاد دارم که با مادر و مادربزرگم به هیات نزدیک خانه میرفتیم. جوانان رشید و سر به زیر سینه میزدند. به صورت زنها نگاه نمیکردند. مینشستیم در تکیه و با سینی مسی، چایهای خوشرنگ در استکانهای کمرباریک میآوردند. شگفتا که قندهای توی تکیه مزه دیگری داشت. چای تکیه امام حسین (ع) هم فرق داشت. نوحه را میشنیدیم. من به مادربزرگم نگاه میکردم که از صمیم قلب برای سر بریده حسین (ع) اشک میریخت. جمعیت طوری در سوز و گداز بودند که انگار همان لحظه عاشورا را در پهنه گیتی میدیدند. چنان با واقعه عاشورا همذات پنداری میکردند که همه محل را غوغایی غریب فرامی گرفت. بعد قیمه در بشقابهای چینی میآوردند. مادرم میگوید: آن موقع مردم بشقاب و همه امکانات به هیات قرض میدادند. ما قیمه را با شرم و اندوه میخوردیم. توی چهره همه این حالت ناگزیری برای خوراک خوردن را میدیدم. مردم واقعاً برای عزاداری حسین (ع) آمده بودند. اما زمانه طوری تغییر کرده که دیگر شکلهای سنتی فرهنگ رایج را مثل قدیم نمیبینیم. اصالت مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) جایش را به باندهای بزرگ صوتی و ماشینهای شاسی بلند برای گرفتن نذری داده است. گویا اصالت نذری پختن و پخش کردن بین نیازمندان و آنها که به راستی در هیات ها سینه میزنند رنگ باخته است. خوشا محلههای قدیمی هر شهری که هنوز رنگ و بوی همان سینه زدنها و همان عشاق حسین (ع) را در خود دارند.