ستاره صبح-عباس آخوندی استاد دانشگاه و وزیر سابق راه و شهرسازی در یادداشتی درباره سریال هم گناه نوشت: هر 24 قسمت سریال همگناه را بدون خستگی دیدم و هر بار مشتاقتر داستانهای تو در تو و دراماتیک آن را پی گرفتم. بهعنوان یک تماشاگر عامی برای من فیلمنامه و خرده داستانهای آن نشان از فهم ژرف، خلاقیت ذهنی و توان داستان پروری نویسندگان آن محسن کیایی و همکارش آقای علی کوچکی از جامعه ایران و زیرپوست آن داشت. بیهوده به هیچ قصهای آب نبسته بود. گزافه نگفته بود و رسا بود. بهخوبی و باعلاقه میتوانستی رابطه ستون فقرات داستان و تمام خرده داستانهای پیرامون آن را بفهمی و با تکتک شخصیتها همدل و همراه شوی.
این سریال سرمایههای انسانی بزرگی را از صنعت سینما و نمایش به کار گرفته بود. نکته مهم این بود که از سرمایهها بهخوبی بهره برده بود و هیچیک را هدر نداده بود. بسیار اتفاق میافتد که نامهای بزرگی در فیلم و یا سریالی بازی میکنند، ولی سرجمع تهیه کننده و کارگردان موفق به ارائه یک اثر نمایان نمیشوند؛ اما کارگردان همگناه، شخصیتها را بهدرستی انتخاب کرده بود. بازی بازیگران نهتنها تکتک بسیار شایسته و نمایان بودند که مجموعه آنها نیز در کنار هم به سریال یک هویت یکپارچه، سازگار و منسجم بخشیده بود و تماشاچی با هیچ افت و شکستی در طول بازیها روبهرو نمیشد؛ البته ممکن است که منتقدی ریزبین، این نظر مرا رد کند، ولی من از منظر یک تماشاچی ساده سخن میگویم. برای من سریال بسیار دلنشین بود. بازی گرفتن از این تعداد انبوه بازیگران، اعم از ستارگان درخشانی چون پرویز پرستویی، مسعود رایگان، هدیه تهرانی، مهدی پاکدل، هنگامه قاضیانی، حبیب رضایی، رویا تیموریان و علی باقری و یا جوانان هنرمند و پراستعدادی چون محسن کیایی، پدرام شریفی، مارال بنیآدم، سوگل خلیق، روشنک گرامی و ساقی حاجیپور کاری درخور ستایش بود و هست. نکته دیگری که در این سریال میخواهم بر آن تأکید کنم ایرانی بودن آن است. ازنظر من خرد ایرانی همراه با عشق معنی مییابد و به قول سیما معرفت در آن جایگاه دارد؛ و این در برابر خرد ابزاری است که به هیچچیز جز محاسبه راه نمیدهد. گزافه نگویم، خرمردِرندی بدیل بدلی خرد ایرانی است که کم هم در جامعه ما رواج ندارد؛ بهویژه این روزها که با تزویر و ریاکاری آمیختهشده و حال آدمها را به هم میزند. پرویز نماد برجسته این خرد مردِ رندهاست. درعینحال ارتکاب هزار خلاف، به خانوادهاش عشق میورزد و مراقب زن و فرزندانش است. خوبی این سریال فاصله گرفتن از کلیشههای مذهبی چه مثبت و چه منفی است، ولی درعینحال، لایههای زیرینتر سنت را در خانواده صبوری نشان میدهد که چگونه به نام حفظ شئونات خانوادگی تمام جنبههای اخلاقی را زیر پا میگذارند. فرید در این سریال حافظ سنت است. همچنان که برخی نهادهای رسمی فرهنگی برای خود این رسالت را قائل هستند. او برای حفظ سنت خانوادگی و عمل به وصیت آقا جون چشم خود را بر واقعیت میبندد و نهتنها دیگران را نمیبیند که حتی به زن و بچه خود نیز هیچ توجهی نمیکند و آمادگی دارد برای اثبات درستی روش خود و نادرستی روش دیگران، هر حقی را ناحق کند و حتی سیما دخترش را بیمقدمه به عقد ازدواج سامان درآورد و از اینکه دیگران او را نمیفهمند شگفتزده است؛ چرا چونکه او حق مطلق است و مصلحت همه اعضای خاندان صبوری را تشخیص میدهد و دیگران قدر او را نمیدانند. او به خودش اجازه میدهد که در زندگی همه مداخله کند و همهچیز را کنترل کند. سامان نماد جوان بیعار و بیهنری است که محصول جامعهای است که تغییر را به رسمیت نشناخته و در برابر تحول مقاومت کرده است. او در میان زمین و آسمان رها و میوهای کال و گس است، درعینحال رگههایی از سنت به همراه دارد؛ او بامعرفت است. به همین ترتیب پیمان محصول سرکوب و تحقیر جامعه توسط اشراف سنتی است که همچنان از درهمآمیختگی اجتماعی احتراز دارند و اجازه نمیدهند که اعضای خانوادهشان با جامعه ارتباط برقرار کنند؛ مادرش با او و یک بچه در شکم آواره شده است. او سراسر خشم، نفرت و کینه است میخواهد از همه انتقام بگیرد. رحمان، در وضعیت پیمان است. از یکسوی سرخورده و عصبی است و از سوی دیگر هنوز مایههای انسانی خود را حفظ کرده و در عین سختی تا جایی که میتواند عزتنفس خود را حفظ میکند. همگناه نشان میدهد که جامعه تغییر کرده، طبقه متوسط هرچند فقیرتر شده است، ولی همچنان اکثریت است. نشانه آن زیباست که به باربری روی آورده است. روابط انسانی و اجتماعی فراتر از طبقه و گروههای اجتماعی بین آحاد جامعه برقرارشده و امکان کنترل آن حتی در سطح یک خانواده نیست؛ رابطه آرمان و زیبا و پیش از آن آرمان، سیما و سامان، امیر و نیکی، فرهاد و هدیه هر کس که بخواهد این روابط را کنترل کند، تنها خود را میشکند و به هزار خلاف اخلاق مبتلا میشود. سریال همچنین این اصل جامعهشناختی را بهخوبی به نمایش گذاشته که وقتی عنصری بیرونی چون پیمان وارد خانواده بزرگ صبوری میشود، تمام روابط اعضای خانواده بهطور مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر کنش آن قرار میگیرد و دیگر از نظم و آرامش قبلی خبری نیست. تنها راه چاره فهم ورود این عنصر و ویژگیهای آن است. سریال بهخوبی نشان میدهد که سوژه که پیمان باشد نیز تحت تأثیر ساختار که خانواده صبوری باشد تغییر میکند و دیگر همان سوژه قبلی نیست؛ بنابراین راهکار، فرار از واقعیت نیست، بلکه بازگشت به واقعیت با حفظ اصول است. همگناه، درد جامعه ایرانی را شناخته لذا، خرد را داور میکند و به استقبال عشق میرود. عشق آرمان به زیبا نهتنها او را به روشنایی میرساند که خانواده را تکان میدهد تا آنها حس همگناهی کنند و در تکاپوی جبران برآیند و درنهایت صداقت و پاکی را با کردار فریبرز میزان قرار میدهد.