کارمندان و کارشناسانی که سالها تجربه اندوختهاند، با یک امضا یا دستور، کنار گذاشته میشوند؛ نه به خاطر خطا بلکه به جرم نداشتن رنگ سیاسی «مطلوب» در چرخه معیوب انسانها قربانی جناحها میشوند، و تخصص در برابر وفاداری جناحی رنگ میبازد.
در چنین فضایی کارآمدی دیگر فضیلت نیست، وجدان کاری بیمعناست، و معیار ماندن همسویی باقدرت است. سازمانها از درون تهی میشوند و نظام اداری کشور، با هر تغییر دولت دوباره از صفر شروع میکند بیآنکه تجربهای بماند، یا درسی آموخته شود. مردم؛ اما برایشان مهم نیست چه کسی بر صندلی قدرت نشسته؛ نه اصلاحطلب را میخواهند و نه اصولگرا را نان، آب، هوا، امنیت و آینده فرزندانشان را میخواهند. واژههای پرطمطراق سیاسی برایشان بیجان شدهاند، چون دردشان از مرز جناحها گذشته است. جوانانی که روزی با امید و انگیزه وارد ادارات شدند امروز بادلی شکسته از همان درها رانده میشوند. پشت چهرههای خاموششان، نسلی ایستاده که امیدش را از دست میدهد؛ نسلی که میبیند در کشاکش قدرت شایستگیاش دیده نمیشود و تلاشش بیثمر میماند. سیاستزدگیِ افسارگسیخته بزرگترین آفت نیروی انسانی است.
وقتی انسان ابزار سیاست شود عدالت و کارآمدی قربانی میشوند. کشور وقتی رشد میکند که سیاست در خدمت مردم باشد، نه مردم در خدمت سیاست. تغییر زمانی آغاز میشود که شایستگی جای چاپلوسی را بگیرد. وقتی کارمند مطمئن باشد با تغییر دولت، نانش بریده نمیشود و تخصصش قربانی سلیقههای سیاسی نمیشود. ثبات شغلی، لطف دولتها نیست؛ حق مسلم هر انسان شاغل است. هیچ جامعهای با بیاعتمادی به نیروهایش پابرجا نمیماند. اگر امروز جوانان امیدشان را ببازند، فردا نه برنامهای، نه توسعهای و نه آیندهای دوامدار نخواهند داشت. سرمایه کشور نه نفت است، نه فولاد و نه ساختمانهای بلند سرمایه انسانهایی هستند که باور دارند تلاششان دیده میشود. بیایید معیارها را از نو بنویسیم. در سرزمینی که سیاست تا عمق زندگی مردم نفوذ کرده، وقت آن رسیده است که انسان دوباره محور تصمیمها شود، نه قربانی آنها تنها در چنین جامعهای میتوان گفت «شغل» امنیت دارد «تخصص» حرمت دارد و «انسان» جایگاهش را بازمییابد.