بیشتر ناترازیها، نابرابریها، تبعیضها، رانت و فساد که تبدیل به سیاهچاله شده از تهران برمیخیزد. تهران در دهههای گذشته بهجای ایفای «موتور توسعه ملی»، بودن به شهری با ساختاری ناپایدار، ناموزون، از درون فرسوده، تابلو تمامعیار فقر و غنای رانتیر، تبدیلشده است؛ شهری که انرژی انسانی، مالی و ظرفیتهای بالفعل و بالقوه، کشور را در خود میبلعد، اما به نسبت، بازده اجتماعی مناسب نداشته و فاقد زیست پذیری متعادل و سازنده است.
تهران در سایه سیاستهای رانتیر و نظارت استصوابی نخبه کش و مداخله نهادهای بالادستی و بهرغم وجود دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی و شخصیتهای برجسته در تمامی حوزهها در سیطره مافیای فساد سیستمی، نجفیها را برنمیتابد و زاکانیها و عیسی شریفیها را برمیکشد و شورای شهر، نام برخی، هنرمندان و دانشمندان و شخصیتهای ملی را بر کوچه و خیابانی برنمیتابد. منابع ناشی از عوارض گوناگون شهروندان خرج تجمعات خیابانی و حامیان هیئتی و راهپیماییهای ایدئولوژیک و جمعآوری رأی میگردد و استخدام حامیان و تراکم کارمند در شهرداری و سازمانهای وابسته و گسترش تشکیلات و پست سازمانی در هر دوره افزایش مییابد. در شهرهای ما حتی در دورههای که اصلاحطلبان در شورای شهر حضور دارند موضوع حق به شهر (حق شهروندان بر شهر) محلی از اعراب ندارد. مدیریت شهری برای رأی، به مردم مراجعه شده است و غیرازآن در موارد دیگر از مردم، نظرخواهی و حتی راندومی نظرسنجی نمیشود.
*مردم خالق شهر
با توجه به اینکه مردم خالق شهرند و باکار شبانهروزی شهر را میسازند و حفظ و ثروت خلق میکنند؛ اما در مدیریت شهری نقشی ندارند و حقی در شهر هم ندارند.
*توزیع نابرابر امکانات
توزیع نابرابر خدمات، امکانات و زیرساختها میان شمال و جنوب، چهرهای چندپاره از تهران ساخته و تابوی فقر و غنا مبتنی بر غنایم در تهران دیده میشود و سلطه بورژوازی مستغلات و جهتگیری سوداگرانِ در سیاست زمین و مستغلات، باعث شده تا تصمیمگیریهای شهری در خدمت ارزشافزوده ملک و مستغلات و خدمات وابسته و نه رفاه عمومی باشد. در چنین شرایطی، اقشار کمدرآمد از متن شهر رانده و به حاشیههای پرمسئله بحرانی نقلمکان میکنند.
*بحران هویتی
روندی که به بحران هویتی و اجتماعی و سرخوردگی و بغضهای روانی و روانتنی میانجامد و رشد و شکوفای فردی و جمعی را به یاس و ناامیدی مبدل، و زمینه، پرخاشگری و بزهکاری و گسیختگی خانوادهها و نهادهای اجتماعی را فراهم مینماید. تهران امروز بیش از آنکه شهری برای زیستن باشد، به شهر خودروها، مالها و برجها بدل شده است. فضای عمومی و زیست اجتماعی شایسته در سایه خصوصیسازی آسمان فروشی و حراج شهر در قالب فروش تراکم، و توسعه مراکز تجاری عظیم غیر مولد (مانند ایران مال و ...) به حاشیه راندهشده است.
*منابع در جیب پولدارها
منابع بانکی کشور که از سپردههای خرد و کلان مردم تشکیلشده، عملاً در خدمت سرمایهداری بورژوازی مستغلات و تجملی است. بانکها، بهجای حمایت از تولید و مسکن مردمی، سرمایههای کلان را به پروژههایی اختصاص دادهاند که نماد نابرابری و مصرفگراییاند. نتیجه این روند، تهران شهری است که در آن شهروندان نه «صاحب» بلکه کارگر چرخه سود سرمایهداران شهری شدهاند.
*آلودگی و ترافیک مرگبار
آلودگی مرگبار، ترافیک فلجکننده و تخریب طبیعت نظام آفرینش تهران سالهاست که در محاصره هوای آلوده و سمی به سر میبرد. بنا بر گزارشهای رسمی، سالانه 50 هزار نفر در شهر در کلانشهرها جان خود را براثر آلودگی هوا از دست میدهند که 7 هزار نفر آن در تهران گیر افتاده در سیاهچاله جان میدهند! شمار بیشتری با بیماریهای مزمن ریوی، قلبی و اختلالات عصبی دستبهگریبان هستند، میلیونها ساعت از عمر شهروندان در ترافیک روزانه تلف میشود؛ زمانی که میتوانست صرف کار، آموزش، یا آرامش خانوادگی شود، در ترافیک از بی میرود. یکی از نمایههای سیاهچاله ترافیک نفسگیر و هوای آلوده است. از سوی دیگر، ریههای طبیعی شهر و باغات و اشجار و فضای سبز شهرروز بروز کاهش مییابد. بلندمرتبهسازیهای بیقاعده، آسمان تهران را کور کرده و چشمانداز تاریخی البرز که زمانی روح شهر بود و الهامبخش، اکنون پشت دیوار برجها پنهانشده است. تغییر چهره شهر، فقط از میان رفتن منظره زیبا نیست؛ مرگ حس مکان و هویت است.
*تهران شهر محل تولید برای افراد خاص
رشد اقتصاد شهری تهران نه بر پایه تولید و نوآوری، بلکه بر سود و زمین و ملک استوار بوده و هست. شهرداریها برای تأمین درآمد خود، به فروش تراکم و صدور مجوزهای تجاری روی آوردهاند. این سیاستها بهجای ایجاد رفاه، موجب تشدید ترافیک، آلودگی، گسست اجتماعی مرگ و بیماری شود. در چنین ساختاری، شهر نه محل خلق ارزش اجتماعی، بلکه ماشین تولید سود برای اقلیت خاص است.
هزینههای زندگی در تهران به سطحی رسیده که طبقات متوسط و پایین دیگر توان زیستن در این شهر را ندارند. میلیونها نفر ناچارند در شهرهای حاشیهای سکونت کنند و روزانه برای کار به پایتخت رفتوآمد نمایند و کمبود وسایط حملونقل عمومیترکیبی، از قبیل مترو تراموا و اتوبوس و خطوط درون محلات بر معضل ترافیک و آلودگی و هدر رفت سرمایه مادی و معنوی افزوده و مگا پروژههای پرهزینهای، همچون پل طبقاتی صدر، امام علی، نواب، همت، صیاد و دیگر بزرگراههای درونشهری نهتنها از معضلات نکاسته بلکه تراکم و تردد و آلودگی را افزایش داده است. تهران در چرخه بحران انسانی و کالبدی قرارگرفته است. شهری که روزی قرار بود مرکز زیست استاندارد، فرهنگ و نوآوری و فنآوری و شایستهسالاری باشد، اکنون در مسیر تبدیلشدن به «سیاهچالهای شهری» پیش میرود؛ تهران منابع ملی را میبلعد، اما زندگی سالم، عدالت و امید تولید نمیکند.
شورای شهر و مدیریت شهری تهران باید بیدرنگ، سیاستگذاری شهری را از منطق سود و تراکم، به سمت زیست پذیری، سلامت، عدالت فضایی و باز توزیع منابع عمومی تغییر دهند. حفاظت از فضاهای سبز باقیمانده، توقف بلندمرتبهسازی در محورهای اصلی، بازگرداندن منابع بانکی به تولید و خدمات اجتماعی، و اولویت دادن به انسان بر خودرو، نه توصیهای تزئینی، بلکه شرط بقای پایتخت است. تهران دیگر تاب تأخیر ندارد. هرروز تأخیر، به معنای از دست رفتن جانها، زمانها و افقهایی است که بازگشتی برایشان نیست. تهران قلب ایران است سلامت باید به این قلب برگردد، چون تهران همتا ندارد. مردم و حاکمیت برای نجات پایتخت از مرگ حتمی باید مدیریت شهری را به تکنو کراتها بدهند تا شهر باقی بماند. برای اینکه معلوم شود چقدر وضع شهر خراب است دو تن از اعضای پیشین شورای پنجم شهر تهران اعلام کردند: تهران از نظر زیست محیطی در بین 173 شهر جهان رتبه 163 را دارد، یعنی تنها وضعیت زیست آن از 10 شهر بهتر است.