در چنین شرایطی، آگاهی عمومی بهعنوان نخستین گام در تغییر رفتارهای فردی و جمعی اهمیت دوچندانی یافته است و این همانجایی است که نقش رسانهها بهعنوان پل میان علم، سیاست و جامعه معنا پیدا میکند. رسانهها در ذات خود قدرت شکلدهی به افکار عمومی رادارند. آنها نهفقط منعکسکننده واقعیت، بلکه سازنده برداشت مردم از واقعیتاند. وقتی رسانهها بحرانهای زیستمحیطی را برجسته میکنند، جامعه را به تفکر واداشته و حس مسئولیت جمعی را تقویت مینمایند. اما اگر این موضوعات در سکوت خبری فروروند، تخریب طبیعت نیز به امری عادی و کماهمیت تبدیل میشود. از همین رو، نخستین رسالت رسانه در حوزه محیطزیست، بیدار کردن جامعه از خواب بیتفاوتی است. خبرنگار توانمند میتواند آنها را به روایتی ملموس و انسانی تبدیل کند. وقتی گفته میشود «دما دو درجه افزایشیافته»، شاید ذهن بسیاری از مردم تکان نخورد، اما وقتی رسانه توضیح دهد که همین افزایش کوچک میتواند منجر به طغیان دریاها، تغییر فصلها و کاهش منابع غذایی شود، مخاطب درک واقعیتری از خطر پیدا میکند.
نجات طبیعت با رسانه
در جهان امروز، رسانه دیگر فقط چاپ کاغذی یا پخش تلویزیونی نیست. شبکههای اجتماعی، وبسایتها و پلتفرمهای تصویری نیز به بخش جداییناپذیر این فرایند بدل شدهاند. هر کاربر تلفن همراه میتواند در کسری از ثانیه تصویری از آلودگی رودخانه یا نابودی جنگل را منتشر کند و صدای طبیعت باشد. این همگانی شدن اطلاعرسانی، فرصت بزرگی برای افزایش آگاهی عمومی است، اما درعینحال نیازمند هدایت، آموزش و دقت در صحت اطلاعات است. رسانههای حرفهای باید نقش مرجع قابلاعتماد را حفظ کنند تا جامعه از موج اخبار نادرست و هیجانی در امان بماند.
امیدآفرینی
رسانه باید امید هم بیافریند. تأکید مداوم بر بحران و فاجعه، اگر با نشان دادن راهحل همراه نباشد، به خستگی روانی و بیعملی منجر میشود. رسانهای موفق است که بتواند در کنار بیان واقعیتها، نمونههای الهامبخش از نجات طبیعت، احیای تالابها، کاهش مصرف پلاستیک و تلاشهای مردمی را نیز روایت کند. آگاهسازی واقعی تنها زمانی اتفاق میافتد که مخاطب احساس کند «تغییر ممکن است».
دیدهبان عمومی
رسانه میتواند حلقه ارتباط میان مردم و سیاستگذاران باشند. زمانی که یک گزارش تحقیقی از تخریب منابع طبیعی منتشر میشود، یا رسانهها خواستار پاسخگویی نهادهای مسئول میشوند، در واقع مکانیزم نظارتی جامعه فعال میشود. رسانه در چنین لحظههایی نقش دیدهبان عمومی را ایفا میکند؛ نه از سر مخالفت، بلکه از سر مسئولیت اجتماعی. این همان چیزی است که به رسانه مشروعیت و اثرگذاری واقعی میبخشد.
تولید محتوا
آگاهی زیستمحیطی زمانی ماندگار میشود که در فرهنگ عمومی نفوذ کند. این کار بدون تداوم ممکن نیست. رسانهای که فقط در روز جهانی محیطزیست به این موضوع میپردازد، نمیتواند رفتار جمعی را تغییر دهد. استمرار در تولید محتوا، پیگیری پروندهها و دعوت از کارشناسان مستقل، سبب میشود محیطزیست از حاشیه به متن گفتوگوی اجتماعی وارد شود.
کنشگری
رسانههای محلی در این مسیر نقشی اساسی دارند. مسائل زیستمحیطی هر منطقه ویژگیهای خاص خود را دارد. رسانه محلی بهتر از هر نهاد دیگر میتواند دغدغههای مردم همان منطقه را بازتاب دهد؛ از خشکی قناتها در جنوب تا زبالههای ساحلی در شمال. گزارشهای میدانی، گفتوگو با مردم و نمایش تغییرات ملموس در طبیعت، مؤثرترین ابزار آگاهیبخشیاند. رسانهای که از دل مردم سخن بگوید، مخاطب خود را از شنونده به کنشگر تبدیل میکند. اما آگاهسازی تنها در انتشار خبر خلاصه نمیشود. گاهی یک تصویر یا مستند کوتاه میتواند اثری بهمراتب عمیقتر از صدها سطر متن داشته باشد. رسانهها با بهرهگیری از قدرت تصویر، میتوانند احساس مسئولیت را در سطحی حسی و عاطفی برانگیزند. انسانها زمانی بیشتر به فکر میافتند که رنج را ببینند و لمس کنند. عکاسی محیطزیست، مستندهای کوتاه و روایتهای تصویری از بحرانها و تلاشها، در حقیقت زبان دوم رسانهاند؛ زبانی جهانی که همه آن را میفهمند.
صرفهجویی
در عصر دیجیتال، مرز میان اطلاعرسانی و آموزش ازمیانرفته است. رسانه امروز باید آموزگار نیز باشد. آموزش ساده رفتارهایی مانند صرفهجویی در مصرف آب، تفکیک زباله، کاهش مصرف پلاستیک یا استفاده از وسایل حملونقل عمومی، اگر بهصورت مستمر در رسانهها تکرار شود، در ناخودآگاه جمعی جای میگیرد. تغییر بزرگ همیشه از رفتارهای کوچک آغاز میشود و رسانه میتواند محرک این تغییر باشد.
عشق به زمین
رسانههای موفق جهان دریافتهاند که پیام زیستمحیطی اگر در قالب احساس تعلق و زیبایی منتقل شود، اثربخشی بیشتری دارد. بهجای نمایش صرف فاجعه، باید زیبایی طبیعت را یادآوری کرد. عشق به زمین مقدم بر ترس از نابودی آن است. وقتی رسانه بتواند میان مخاطب و طبیعت پیوندی عاطفی برقرار کند، مراقبت از محیطزیست از وظیفه به لذت تبدیل میشود.