ستاره صبح آنلاین- خانواده های ایرانی از نظر میزان رفاه از همدیگر فاصله گرفته اند و حس وجود شکافی در میان دو گروه عمده جامعه یعنی ثروتمندان و فقرا، از امری با ماهیت ذهنی و روانی به یک واقعیت عینی و ملموس تبدیل شده است.
در کشور ما ده دهک تعریف شده است و خانوار ایرانی با توجه به چند شاخص اقتصادی در این گروه بندی تعریف می شود. اگر به شاخص میزان درآمد در دهک های مختلف توجه کنیم به این نتیجه می رسیم که عملا در حال حاضر درآمد پنج دهک جوابگوی معاش آنها نیست. یعنی در حدود نیمی از جامعه به سختی به حقوق اولیه خود یعنی غذا، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت دسترسی دارد.
در جهان امروز حقوق دیگری برای شهروندان متصور است مثل حق رفت و آمد ، حداقل تفریح و دسترسی به امکاناتی نظیر اینترنت و... است که همه این حقوق جدید هزینه هایی را به خانوار تحمیل می کند. از این منظر سه دهک بعدی یعنی بخش متوسط جامعه نیز امروز در تامین هزینه های زندگی دچار مشکل شده است.
در حال حاضر در کشورمان تنها دو دهک بالای درآمد جزء ثروتمندان محسوب می شوند که از تمامی حقوق خود برخوردارند.
البته سه دهک هم متوسط با توجه به افزایش هزینه ها در حال سقوط به سمت دهک های پایین تر هستند. همین امر شکاف بین فقرا و اغنیا را تعمیق می کند. وقتی از اقشاری صحبت می کنیم که در تامین حداقل نیازهای زندگی خویش درمانده اند و به طبقه ای می رسیم که در رفاه زندگی می کند، اینجاست که شکاف طبقاتی با افزایش نابرابری خودنمایی می کند.
افزایش نابرابری خانوارها را از نظر رفاه از هم دور کرده است. شکاف درآمدی بین خانوار ها بالاست و طبقه متوسط به طبقات پایینتر سقوط کرده است.
شکاف درآمدی با افزایش درآمد پردرآمدها و ثابت ماندن درآمد کم درآمد ها ایجاد می شود. همچنین ممکن است درآمد کم درآمدها کاهش یافته و درآمد پردرآمدها ثابت مانده باشد. به هر صورت فقر یک نفر در مقایسه با میزان رفاه شخص دیگر معنا پیدا می کند.
در بررسی شکاف درآمدی یک مساله فقر است و مساله مهم دیگر، موضوع نابرابری است. که این دو مفهوم با یکدیگر متفاوت است. انسان ها می توانند با تلاش و کار بیشتر با فقر مبارزه و مقابله کنند. ولی در صورت وجود نابرابری، نتیجه این مبارزه ناعادلانه است و به اندازه تلاششان و به میزان حقی که دارند به رفاه نمی رسند.
رفاه خانوار با درآمد و هزینه خانوار سنجیده می شود. هرچه سطح درآمدها بالاتر باشد، خانوار از رفاه بیشتری برخوردار است و هر چقدر سطح درآمد کمتر باشد رفاه آن خانوار کمتر است. وقتی از فقر صحبت می کنیم منظور اقتصاد افرادی هستند که هزینههایشان از یک میزان که خط فقر نامیده میشود، کمتر است.
بر این اساس زمانی که از فقر صحبت می شود موقعیت خانوار نسبت به خط فقر در نظر گرفته میشود. اما هنگامی که از نابرابری صحبت می شود، خانوار ها در مقایسه با یکدیگر سنجیده می شوند. که خانوارها در مقایسه با هم چه درآمدی دارند و از چه میزان رفاهی برخوردار هستند. بنابراین فقر و نابرابری دو مقوله متفاوت هستند. نابرابری و حس تبعیض که به صورت شکاف طبقاتی ظاهر می شود از آنجاییکه به افراد حس مقایسه شدن و مقایسه کردن می دهد، میتواند از فقر خطرناکتر باشد.
برنامه ها و سیاست های دولت ها که با عنوان کاهش نابرابری اجرا شد، موفق نبود. شاید کمتر به تجربیات کشورهای موفق توجه شده بود. در جهان الگوی موفقی برای کاهش پایدار نابرابری وجود دارد که مبتنی بر اخذ مالیات از ثروتمندان و پرداخت آن به مستمندان است. ایجاد این نظام باز توزیع پایدار در کشور نیازمند تغییراتی است که دولت ها از تبعات آن گریزان بودند،متاسفانه به برنامه هایی روی آوردند که در کوتاه مدت نتیجه بدهد و مسکن وار عمل کند. درحالیکه باید شجاعت به خرج داد و پایه مالیات ستانی را از بنگاه به خانوار تغییر داد که این مهم جز با اشراف اطلاعاتی سازمان مالیاتی و دسترسی به اطلاعات حساب های بانکی میسر نیست.