نویسنده: آریو راقب کیانی
«انسان گونگی» پدیدهای است که در آن سوژهای عینی مفهوم انسانی به خود میگیرد و لازم نیست که کالبد آن شیء در شکل و شمایل انسانی حلول کرده باشد. این رویکرد باعث میشود که آن عینیت همچون انسان سایان رفتار کند و در بدن دیگری با زبان انسانی سخن بگوید و رفتار کند. نمونهای از این انسان وارگی، در اثر پندآموز «کلیه و دمنه» مشاهده شده است که در ساختار رواییاش با استفاده از بیانی ساده، زبان و کردار حیوانی را به سمت انسانانگاری سوق داده است. در رمان مشهور و شناخته شده «قلعه حیوانات» اثر جورج ارول نیز نویسنده با بهکارگیری تکنیکهای ایجاز و اختصار، مشخصههای انسانی به شخصیتهای داستانیاش یعنی حیوانات بخشیده است. حیواناتی که بهمانند انسان و با نسبت دادن خواص انسانی به آنها، دارای قوه تفکر و احساسی شدهاند و بسترسازی جامعهشناسانه مؤلف در این رمان از این منظر حائز اهمیت است که با نگاه سمبل گرایانه و البته ساختارشکنانهاش قصد ایجاد جامعهای در کالبد غیرانسانی نماید.
نمایش «تاکسیدرمی» به نویسندگی «رسول حق جو» و کارگردانی «مجتبی رستمیفر»، در مرز بین حیوان شدگی انسانهایش و یا انسان شدگی حیواناتش در آمدوشد است و فرآیند حیوانات انساننما شدهاش و بالعکس تندیس سازی از جانورانش را به شکل هوشمندانهای در تطابق با قصه نمایش به پیش میراند. میتوان اذعان داشت که کارگردان نمایش در هر اپیزود در انتخاب بین هوش و شعور (آگاهی) برای کاراکترهای حیوانیاش، آنها را از سد غریزی هوشمندیشان به شکل ظریفی عبور میدهد و بهمرور آنها را به یک آگاهی فرا انسانی میرساند و از جانوران حاضر، حیوان خردمندی میسازند که میخواهد پوسته خشک شده جسمانیت و تاکسیدرمی شدهشان را بشکنند و از آن خارج شوند.
نمایش «تاکسیدرمی» نمیخواهد حیوانات را در امتداد تاریخ آفریده شدهاش بخشکاند و هر یک را با انجام مأموریتی به چیستی زیستی آرمانی و حیات ابدی میرساند. نمایش اپیزودیک «تاکسیدرمی» که مضامین و بنمایههای دفاع مقدس را دنبال میکند، نفرتش را در برابر ویرانیها، آوارگیها و فقر حاصل از جنگ ابراز میدارد و نگاه ضد جنگش را با مفاهیمی چون پاسداری از کشور، فداکاری و ایثار همسو میکند. میتوان گفت که اتفاقهای هر اپیزود تا حدودی به شخصیت خارج از داستان این نمایش یعنی پیرمرد مرتبط هستند و همین شخصیت غائب است که حلقه ارتباطی بین اپیزودها محسوب میشود. بهبیاندیگر نشانهگذاری دراماتیک هر اپیزود، نخ اتصال و انتقالش را مدیون پیرمرد ماهیگیری است که جنگ همه هست و نیست او را ساقط کرده است.
نمایش «تاکسیدرمی» در هر اپیزود نشان میدهد که رابطه مدلول واری با تئاتر دفاع مقدس ایجاد کرده است و جنگی منجر به صلح را در هر اپیزود ولو به قیمت از دست دادن جان، بین کاراکترها حاکم میسازد. چه آنجا که کبوتر به اسارت دو گربه پدر و پسر درآمده است، چه آنجا که کرهخری میخواهد همراه با پدرش به مأموریت جنگی اعزام شود، چه آنجا که ماهی کوچولویی (همچون ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی که حاضر است برای سفر دور و درازی خطر کند) در جستجوی پدرش میگردد، چه آنجا که بین دو مگس و پروانهای بر سر گاو گمشده مجادله پیش میآید، چه آنجا که بین چگونگی تخمگذاری قورباغهای ایرانی و وزغ عراقی در رودخانه بحث پیش میآید، ترسیم رابطه جدانشدنی نبرد و جنگیدن بین شخصیتها مشهود است. البته که جنگ حادث شده در هر اپیزود با افزودن چاشنی طنز، خاصیتی دارد که نه میتوان برچسب تدافعی به آن داد و نه تهاجمی و متجاوزکارانه. قهرمانهای مجزای هر قصه از نمایش، صورت مثالی از اصالت انسانهایی میگردند که زبان گفتگو را جایگزین شستشوی مغزی میدانند و قتل نفس را عاملی برای رهایی از زندان جسم تعبیر میکنند.
نمایش «تاکسیدرمی» که حیوان گرایی را انتخاب کرده است، سعی میکند بین شخصیت محوری و موقعیتسازی تعادل برقرار سازد تا ضمن رعایت اصل زمان دراماتیک در هر اپیزود، خاتمهای منطقی در ساختار و چهبسا احساسی برای تماشاگر ایجاد کند. وجه مشترک هر اپیزود باآنکه در ظاهر متأثر از جنگ است و میزانسن ها و هندسه این نمایش چه در خشکی و چه در دریا با جعبه چوبی حمل تجهیزات و مهمات نظامی نقش بسته است، ولیکن باطناً بسیار انسانگرا جلوه میکند و ازاینرو است که با شبیهسازی انسان (Humanoid)، انسان را مقدم بر هر جنگی مفروض میدارد. حتی وجود فناوری و چنگ زدن به آن را که نمونه بارز خودنمایی در جنگها است، با استفاده از تلفن به سخره میگیرد.
در کنار نگاه حیوان گرایانه و انسانی شده نمایش که کاملاً ارزشمند است، اشکال عمدهای که به چندگانه نگری نمایش وارد است، به این موضوع برمیگردد که انسانگرایی در نمایش «تاکسیدرمی» با محوریت صرفاً دنیای مردانه در حال رقم خوردن است و حتی رویکرد فرو دستانهای نسبت به کاراکتر پروانه ایجاد میشود و لقب غیرمتعارفی را به او و بهصورت تحقیرآمیز الصاق مینماید. از طرفی ایدئولوژیک گرایی نمایش در اپیزود مگسها، به سمتی میرود که تقریباً تمامی آن چیزهایی که از قبل رشته کرده بود، پنبه میکند و «تاکسیدرمی» نشان میدهد که نمیتواند نسبت به همه ابعاد جنگ بیطرف باقی بماند. حضور «کفتر کاکلبهسر» در بین آنتراکت دو اپیزود نیز هرچند بهمانند گزارش روایی مونولوگ واری بدل میگردد که سرنوشت این کاراکتر را واضحسازی میکند، ولیکن با کلیت نمایش جور نیست و تنها به برشتی بودن هر چه بیشتر نمایش که میخواهد تماشاگر را از انفعال خارج کند و او را به بخشی از نمایش تبدیل کند که در حال گفتگو با کفتری است، تأکید ورزد. تماشاگری که بهخودیخود و مستقلاً دریافته بود که هدف نمایش پرسش درباره انسان دگرگون شونده و دگرگون ساز در بحبوحه جنگ است.