نویسنده: آریو راقب کیانی
سینمای کره جنوبی در طی چند سال اخیر، با آنکه بزکهای سینمای هالیوودی را به خود نگرفته است، ولیکن از منظر پرداخت به مسائل تماتیک گزینش شده، توانسته است سری در میان سرها پیدا کند و برای صنعت فیلمسازیاش مسیر مشخص منحصربهفرد و جداگانهای پیدا کند. مسائلی چون انتقامگیریهای خشونتآمیز، ارج نهادن به کانون خانواده و تکریم آن و همچنین مصائب اجتماعی موجود در اختلاف طبقاتی جامعه جزء مواردی است که غالباً دستمایه فیلمسازان کرهای معاصر قرار گرفته است. آن چیزی که درامهای کرهای را تبدیل به ملودرامهای رنگین و عامهپسند میکند، نگاه متفاوت کارگردان معاصر آن کشور به عناصر ذکر شده است. بهطوریکه با تمرکز بر توسعه شخصیتهای داستانی، به ازای هر کنش و عمل آشکار سرزده از کاراکترها، از یک عامل نهادینهشده در او پردهبرداری میشود.
فیلم «دختر روی بولدوزر» به نویسندگی و کارگردانی «پارک یی یونگ»، از همان ابتدا نشان میدهد که رابطهاش را با واژگانی چون خشونت، انتقام و خانواده حفظ کرده و حتی میتوان گفت که از منظر محتوایی به فیلم موفق «انگل» بسیار شبیه است.
فیلم نمیتواند دغدغه و رنجش خاطرش را از اختلاف طبقاتی و نظام ارباب-رعیتی بر سر مسئله زمینداری پنهان دارد، ولی به دلیل سبک تراژیک واری که در بیان روایت انتخاب کرده است، ترجیح میدهد که برخلاف فیلم «انگل» بیشتر مبتلابه تراژدی خانوادگیاش شود تا تراژدی انتقامجویانه. ازاینرو تماشاگر بیشتر درگیر حزنانگیزی فقدان بیپدری و تنهایی دختر خانواده میگردد؛ بنابراین نقطه گرهگشایی و رهایی فیلم که میتوانست نقطه قوت آن نیز محسوب شود، به دلیل عدم تنوع سازی در اجرای خشونت و خلاقانه نبودن در استفاده از اسلحهای مرگبار، در نیمههای فیلم کاملاً قابل پیشبینی و حدس میگردد.
همانطور که نام فیلم بهعنوان کدی مشخص شده، انتها و پایانبندی قصه فیلم را لو میدهد؛ بنابراین پایانبندی فیلم که میتوانست با پیچش داستانی غافلگیرانهای همراه شود، کاملاً بهصورت خنثی شده و چهبسا بهسان فیلم فارسی درآمده است.
فیلم «دختر روی بولدوزر» حول کاراکتر «گو هی یونگ» (با بازی کیم هی یون) میگردد که او را بهصورت دختری یاغی و دعوایی معرفی میکند. از منظر رشد و تحول شخصیت، فیلم بسامد رفتاری درستی برای این کاراکتر تعریف کرده است و تماشاگر میتواند با او سمپات گردد. فیلم نشان میدهد که دورههای آموزش اجباری که توسط دادگاه به افراد بزهکار دیکته میگردد، لزوماً منجر به اصلاح شخصیتی آنها نمیشود و قابلیت آن را دارد که خلاف مسیر تعالی اجتماعی، از فرد هیولای پروار شدهای بسازد.
در اینجا بولدوز که پتانسیل آن را دارد که سمبلی از سازندگی و ساخت را داشته باشد، با توجه به کاربردی دوسویه در نظر گرفته شده برای آن به امری مخرب و ویرانگر مبدل میشود که قصد تیشه زدن به ریشه برنامههای توسعه ساختمانی یک کاندیدای حزب آزادیخواه و دموکرات را بزند و منجر به رفتار آنارشی وار از سمت کاراکتر «گو هی یونگ» گردد.
فیلم شعارهای تبلیغاتی و ظاهرسازی شده عدالتخواهی طبقه بالا را برنمیتابد و در دنیای مردسالارانهاش، دختری جوان از خانواده کاراکتر «بون جین» (با بازی پارک هیوک کوون) را علیه تبعیضهای جنسی و نگاه تحقیرآمیز به زن، میشوراند. فیلم، کاراکتر «گو هی یونگ» را بهصورت کاراکتر کنشگر و دادخواه که بار خانواده و نگهداری برادر کوچکتر بعد از مرگ مغزی پدر را بر دوش میکشد، طوری معرفی میکند که تاب نگاه فرودست و فرا دستانه جامعه به خودش را ندارد و برخلاف دختران همسنوسال خود، لباسهای مردانه به تن میکند تا بتواند حق بیمه پدرش، حق اسکان رستوران پدرش، حق صحنهسازی تصادف پدرش و حتی حق خود از همکلاسیهایش را مطالبه کند. از طرفی شغل پدر این خانواده (بون جین) یعنی آشپزی در این فیلم نمادی میگردد که هم میتواند بعد یک هنر سیرمونی ناپذیر برای اقشار بالادست را به خود بگیرد و هم وجهی قحطی آور برای اقشار پاییندست که به منابع کمپین انتخاباتی دسترسی ندارند، داشته باشد.
فیلم اگر در پایانبندیاش، خط سیر محافظهکارانه و بیمنطق را انتخاب نمیکرد، میتوانست جزء فیلمهای سرآمد معاصر سینمای کره محسوب شود که همچون فیلم «انگل» از بیعدالتیها و تبعیضهای اجتماعی به ستوه آمده است و حاضر به خائن کشی میشود، هرچند که متأسفانه خشم فروخوردهاش را با مشت زدن به بالشتی خالی کند!