ستاره صبح آنلاین-بهار اصلانی-طنز نویس- آن شب قرار بود در آشویتس میهمانی بزرگی به مناسبت تولد هیتلر برپا شود و فرماندهان اردوگاههای دیگر نیز برای تجدید پیمان با پیشوا بهصورت نمادین در آشویتس گرد هم آیند. برای فراهم کردن سوروسات میهمانی، دستور دادند تعدادی کولبر تختهسنگی چند تُنی از کوههای اطراف اردوگاه بیاورند. به اردوگاه که رسیدند، افسر اس اس اجازه نداد سنگ را روی زمین بگذارند. دستور داد دیسهای سالاد الویه و باقالیپلو با ژله و شمعدانهای پنجاه شاخه نقره را هم روی تختهسنگ چیدند.
میهمانی شروع شد. کولبرها زیر وزن سنگ کبود شده بودند. فرمانده سخنرانی خود را با اشاره به آنها اینطور شروع کرد: «همونطور که میبینید کارگر پایه قدرت اردوگاه ماست. ما برای منابع انسانیمون ارزش زیادی قائلیم و بهجای استفاده از ابزار، نیروی انسانی رو به کار میگیریم و تا وقتیکه نتونن برای خودشون یه کفن تهیه کنند اونها رو زنده نگه میداریم. این جوانها اگه بیکار توی جامعه باشن، وقتشون رو یا با مطالعه تلف میکنن، یا میرن سراغ تشکیل خانواده و تکثیر ژن معیوب خودشون و یا خدایی ناکرده به ورزشهای مختلف اعتیاد پیدا میکنند. ما با تدبیری مثالزدنی اونها رو از سطح جامعه جمعآوری و حس مفید بودن رو بهشون هدیه کردیم.»
به اینجای حرفهایش که رسید استخوانهای یکی از کولبران زیر وزن زیاد میز سنگی خرد شد. فرمانده برای اینکه میز کج شده بود به سه کولبر دیگر شلیک کرد و گفت: «بههرحال هرچقدر هم ما مایه بذاریم هر نیروی انسانی یه تاریخ مصرفی داره. کفن و دفنشون هم افتاد گردن ما! این هم از هزینههاییه که متأسفانه متوجه کارفرماست. خواهش میکنم بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید تا غذا از دهن نیفتاده.»