طنز و کاریکاتور از همینجا آغاز میشود؛ از جایی میان لبخند و اعتراض.
ما به گونهای زندگی میکنیم که اغراق، بخشی طبیعی از روزمرگی ما شدهاست. امروزه رفتار اجتماعی ما و زندگی ما خود نوعی کاریکاتور است. زیادهگویی، تبلیغات و نقش بازیکردنهای ما چهره واقعی ما را پنهان میکند. ما برای فراموش کردن و نکردن در برابر عادت زدگی در برابر همانی شدن با جریانِ بی فکر محتاج آیرونی و کاریکاتوریم.
کاریکاتور یک ژانر نیست، بلکه شیوهای از زیستن است. ایرانی همیشه در فشار و محدودیت راهی برای شوخ طبعی پیدا کردهاست. تصویر دیگر فقط جنبهی تزئین ندارد بلکه یک سلاح فرهنگی شده است.
طنز صدایی شدهاست برای کسانی که زبان نداشتند و آیرونی بدین وسیله متولد شد؛ طعنهای ظریف، خندهای که حقیقت را آشکار میکرد حقیقتِ. تضاد میان ظاهر و واقعیت و در عین حال همزیستی درد و لبخند.
ما میخندیم تا دوام بیاوریم. میخندیم تا چیزی ناگفته نماند. کاریکاتور تجسم همین لبخند زنده است.
کاریکاتور ژانری هنری نیست بلکه نوعی اندیشین است؛ فلسفهای در قالب، خط و خطوط لرزانی که میتواند دیوارهای ستبر قدرت را تکان بدهد. هنری است که برای خنداندن بهدنیانیامده بلکه آمدهاست تا در دل لبخند حقیقتی تلخ را بیپرده بگوید.
کاریکاتور زبان پنهانی جهان است، مرز نمیشناسد، ترجمه ندارد و مثل یک شاعر ناسخنگو است.
فریادی است که در سکوت میپیچید و در چشمها منتشر میشود.
کاریکاتور تولد فهمی است که باید "رمز" باشد، کنایه باشد باید زخمی باشد که نمیتوان آن را بست. در ایران، استعارهها از کهن ترین روزگار در در رگهای کلمات جریان داشتهاند تاریخ ما همیشه، از زمان مشروطه کلمات زیر سایهی سانسور کبود میشدند. بنابراین تصویر آمد قد علم کرد و لبخند شد.
ملانصرالدین آمد، صور اسرافیل آمد، تصویر شد اما ناقوس بیداری در غربجنس دیگری بود. آنجا " دومیر" با یک گلابی پادشاهی را عریان کرد. "ویلیام هرتجارت" در لندن مهآلود، خنده را تبدیل به شمشیر کرد و "توماس نست" با جوهری سیاهتراز سیاست چیزی بزرگ را مقابل نشاند.
تصویر در غرب بیرحم و مستقیم بود و چهره قدرت را مینشاند و چهره حقیقت را میشکافت درواقع کاریکاتور سرباز بیپروای دموکراسی بود.
اما زیباست که ایران و غرب در یک نقطه به هم میرسند؛ به قدرت تصویر
غرب فریاد زد، ایران رمز نوشت. غرب با صراحت حرف زد اما ایران با استعاره
اما مقصد یکی بود؛ حقیقت کاریکاتور هنر لرزان دیوارهای خاموش است.
هنر دوباره دیدن، کاریکاتور میگوید:
قدرت اگر بر قله باشد با خطوط و با یک لبخند میلغزد.
گاهی جهان را باید در آیینهای شکسته نگاه کرد.خنده آخرین سنگر آزادی است.
امروز در عصر تصویرهایِ بی مرز، کاریکاتورهایِ از کاغذها بیرون زده در خیابانها و در نگاه مردم در تپش لحظهها میچرخند.
در جهان زخمی پنهان و خاموش خطهای لرزان در جهان همچنان خواهند خندید، خواهند جنگید و آزادی را صدا خواهند کرد.ما میخندیم تا دوام بیاوریم. میخندیم تا چیزی نگفته نماند.