ستاره صبح- کتاب «چشم سگ» به قلم عالیه عطایی متشکل از هفت داستان است که بهتازگی موفق به دریافت رتبه نخست جایزه ادبی مشهد شده است. عالیه عطایی متولد ۱۳۶۰، نویسندهای اصالتاً افغانستانی اهل هرات است که در ایران بزرگشده است. در این داستانها شخصیتها بدون هیچوجه اشتراکی جز اهل افغانستان بودن، در جبر جغرافیایی مهاجرت و پناهندگی به کشور همسایه که ایران باشد، گرفتارشدهاند. کتاب «چشم سگ» روایت مهاجرت نیست، بلکه روایت زیستن است. متن پیشرو نگاهی به کتاب «چشم سگ» به قلم مهدیه کوهیکار، داستاننویس است.
«چشم سگ» روایت مهاجران افغانستانی است که گرچه به نظر میرسد در ایران قرار یافتهاند و گاه حتی بالیدهاند، اما سنگینی آنچه جبر زمانه و دست سرنوشت مینامندش در غربت نیز دست از سرشان برنمیدارد. از همین روست که اغلب داستانهای این مجموعه در خاک ایران میگذرد و روایتگر مردان و زنانی است که بهواسطه پیشینه فکری و زیستی که دارند، همچنان در هول و هراس روزگار میگذرانند.
ازایندست است خسرو، مرد موفقی که گرچه جهانش را به ثبات رسانده و زمین زیر پایش را سفت کرده، اما با راه دادن نگاره خانه و زندگیاش را به بوی تعفن افغانستان میآلاید. بههمریختگی تهران و احتمال حمله تروریستی در مترو نگاه خسرو نسبت به نگاره را دگرگون میکند. او که تابهحال کمکحال لاله، همسر خسرو بوده بدل به زنی کینهجو میشود. در نگاه خسرو نگاره جعل زن افغان است. او سرشار از کینه است. سیهروزی که نه برای یافتن گور شوهر یا قاتل برادرزادهاش که برای به خاموشی کشاندن زندگی کسانی به ایران پا گذاشته که در روشنایی، امنیت و در کنار عزیزانشان زندگی میکنند. فرجام کار اما آنگونه که مخاطب میپندارد رقم نمیخورد، زیرا نگاره نه از اتهام ذهنی خسرو مبرا میشود و نه متهم میگردد. بهبیاندیگر اساساً فرجامی در کار نیست، آنگونه که حرکت از نقطهای به نقطهای باشد و پایانی مألوف شکل بگیرد. نقطهی پایان تصویر رسیدن خسرو به خانه در اوج ترس و هراس است و دیدن خندههای لاله و نگاره، اما مخاطب خوب میداند که بودن یا نبودن نگاره و متهم یا بیگناه بودن او کوچکترین اثری در آرامش خسرو نخواهد داشت، زیرا باری که روزگار بر دوش نیاکان او گذاشته بر دوش او نیز سنگینی میکند و خسرو از آن گریزی ندارد، مگر آنکه بتواند گذشتهای را که به هویتش گرهخورده دور افکند.
این البته کاری است که نگینه میکند. دختر جوانی که در پی ساخت زندگیای جدید بهتازگی به عقد دائم رحمان ضیاف درآمده است. داستان لبالب است از اشعار عاشقانه سعدی که رحمان و نگینه توسط پیامک باهم ردوبدل میکنند. طبق یک رسم قدیمی، سه شب از شب زفاف گذشته، نگینه در پی اعتکاف و دعا به مسجد رفته تا رحمان به دنبالش بیاید و او را به خانه ببرد، اما پیامکی از طرف یکی از آشنایان قدیم نگینه این آرامش عاشقانه را بدل به طولانی هولناک میکند و خواننده را بار دیگر با این حقیقت روبهرو میسازد که مهاجر افغانستانی را گریزی از سرنوشتش نیست.
«شب سمرقند» را از این حیث میتوان متفاوتترین داستان این مجموعه دانست. روایتی که جنگ و خونریزی و عشق، دو وجه زندگی نگینه را بهموازات هم پیش میبرد. مخابره خبرها توسط نگینه، زایمان او در میان بخار تریاک، نشئگی و فحاشیهای قابله، فرار او با بدن خونآلود از زایمان پشت وانت روی گونیهای قاچاق آدمی، بیرون آمدن او از مسجد و قدم زدن شبانه در سمرقند و ازایندست مؤلفات مخاطب را با داستانی متفاوت، پر هول و هراس و افغانستانی مواجه میکند، بهگونهای که نمیتوان هیچ جغرافیای دیگری جز افغانستان برای این روایت در نظر گرفت.
اما این ویژگی را نمیتوان خصیصه بارز داستانهای این مجموعه دانست. بهعنوان نمونه در داستان «ختم عمه هما» خواننده با روایت دختر جوانی روبهروست که به عقد دائم مردی ایرانی درآمده است. گرچه نویسنده کوشیده تا با انتخاب نظرگاه دانای کل محدود به ذهن ملالی و از طریق دیالوگها و نیز قرار دادن شخصیتها در موقعیتی خاص (مراسم تشییع و آیین مربوط به آن) مخاطب را با مشکلات ناشی از این وصلت به دلیل ناهمگونی دو خانواده آشنا کند، اما عدم پرداخت مناسب شخصیتها، سطحی بودن دیالوگها و نامناسب بودن کنشهای ملالی توجه خواننده را از این مسئله دور کرده و او را با این پرسش مواجه میکند که اگر ملاله از قوم دیگری بود چه تفاوتی در شکلگیری این روابط و کلیت داستان به وجود میآمد؟
بااینهمه مجموعه داستان «چشم سگ» را به دلیل اشارات مداوم روایتهای آن به مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران و نیز استفاده گاهوبیگاه نویسنده از مؤلفاتی چون لهجه و رسمورسوماتی که خاص آن سرزمین است میتوان مجموعهای متفاوت و قابلتأمل دانست.
مهدیه کوهیکار- داستاننویس