به نظر شما مطرح کردند موضوعاتی مثل محدودسازی اینترنت چه عواقبی برای جامعه دارد؟
موضوع طرح صیانت یکی از مسائلی است که همه باید به مسیر حرکتیان توجه ویژه داشته باشد. در ظرف مدتی کوتاه یک موضوع که با اقشار مختلف و منافع انها بستگی دارد متولد میشود. بحث و گفتگو به تنشهای فکری منجر گشته و رسانهها در این میان هریک روش خاصی دنبال میکنند.
ارامش فکری کاربران مختل شده و نوعی اضطرابان ها را فراگرفته است.
باران انتقاد بر جامعه میبارد بدون آنکه کسی ارامش را به افکار میهمان نماید.
مثل بسیاری از فرایندها جامعه به دودسته موافق و مخالف تقسیمشده و هر گروه نظر خود را عنوان میکنند.
جامعه بهسوی تنش فکری میل کرده و سرعت حرکت گروههای فکری بیشتر میشود. گویی عدهای دارند با اعصاب جامعه بازی میکنند بدون آنکه به نتایج رفتاری خود بیندیشند اینان تبدیل به توپخانه تهاجمی شدهاند.
چرا در راستای ارامش و هدایت عاقلانه تمایلات خاص حرف و حرکتی انجام نمیدهند. نقش گروههای میانجی در اینگونه مواقع چه میتواند باشد؟ اصلاً ایا کسانی تمایل به آرام کردن فضای ملتهب جامعه دارند؟
کدامیک از سازمانهای حاضر در رأس و میانه جامعه رسالت توضیح واتوجیه نکات مبهم و شکبرانگیز را به عهده میگیرند. جامعه در اینگونه مواقع مشابه خانوادهای میشود که هرکس حرفی میزند و حرکتی میکند اما کسی گوش نمیدهد که مصلحان ناصحان و دلسوزان چه میگویند وجه اهدافی را دنبال میکنند. باید نهاد مدیریت کلان جامعه در اینگونه حرف و نظرش فصل الخطاب باشد. کشوری در دنیا وجود ندارد که بهاندازه جامعه ما مخالف داشته باشد.
390 شبکه ماهوارهای بطورشبانه روز مخاطبان جامعه مارا زیر بمباران خبری گرفتهاند. راست و دروغ و شایعه مثل باران بر سر ما میبارد. حداقل نتیجه این شبکههای تنیده خبری شک اندازی بین شنوندگان و ایجاد تردید و دودلی بین مردم است.
کدام کشور و کدامین مردم را در جهان سراغ داریم که اینگونه مورد تاختوتاز خبری باشند؟
در مقابل این قشون خبرساز و هنگامه آفرین رسانهها و مجموعههای اطلاعرسانی در جامعه ما چه میکنند؟
بجای اتخاذ جبهه متحد یا حداقل یکدست و همپوش در مقابل جریانات گفتهشده برخی از انها تبدیل به دستگاه تبدیل موضوعات بیگانه ساز به سوژههای قابلپذیرش مخاطب وطنی شدهاند. واقعاً چه فرد یا افراد یا نهاد فرهنگی در اینگونه موارد شک زدایی کرده و تبدیل به دستگاه روشنگری وتردید زدایی میشوند. اینجانب بهعنوان یک معلم پژوهشگر که چهل سال از عمر و جوانی خودرا صرف تحلیل و تحقیق در جامعه نموده پرسشی دارم که تا روز مرگم به دنبال جوابان خواهم گشت.
سؤال این است که:
در اینگونه مواقع و موارد نقش و جایگاه روحانیون و نخبگان کجاست؟
بهعنوان مهندسین دیانت و امور معنوی روحانیون باید بدون ورود به خط و خطکشیهای معمول و یارکشیهای سیاسی نظر علمی خودرا که برگرفته از منابع عقلی وفقهی است در موردمبانی نوین مثل فضای مجازی اعلام نمایند.
محدودیت و رها نمودن این فرایند تا چه مرزهایی مجاز میباشد؟ نخبگان جامعه نیز همانند روحانیون مسئولیت و رسالت فرهنگی ویژه ایی در شکلدهی و هدایت افکار جوانان و حتی سالمندان را میتوانند به عهده گیرند.
نخبگان با زبان علمی قادر به برقراری گفتمان با صاحبان اندیشههای نوین بوده و با ایجاد مجاری تفاهم با روحانیون و همفکری با آنان قادر به ارائه راهکارها و دیدگاههای نوین خواهند بود. بهترین مرجع و قابلاتکاترین ان برای دارندگان سؤالات بیجواب و اندیشههای جدید همین ترکیب روحانیون و نخبگان خواهد بود، لازم است نهادهای علمی وتخصصی حداقل یکبار این پیشنهاد را عملی کرده و در صورت عدم حصول نتایج مطلوب انها را به زبالهدان بیندازند.