فرزام کریمی- لسلی آرون فیدلر منتقد ادبی آمریکایی زاده هشتم مارس 1917 در ایالت نیوجرسی است. وی در آثار خود نظریههای روانشناختی (عمدتاً فرویدی) و نظریههای اجتماعی را با نظریات ادبی ترکیب و بهکاربرده است. کتاب «عشق و مرگ در رمان آمریکایی» شناختهشدهترین اثر این منتقد ادبی است. او تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه ویسکانسین گذراند و مدرک کارشناسی ارشد را در سال 1939 و مدرک دکترای خویش را در سال 1941 اخذ کرد، اما این پایان راه برای وی نبود چراکه او پس از خدمت در نیروی دریایی در فاصله سالهای 1942 الی 1946 برای پژوهش و مطالعه بیشتر به دانشگاه هاروارد رفت و پسازآن در دانشگاههای بسیاری در آمریکا ازجمله دانشگاه ایالتی نیویورک به تدریس پرداخت.
فیدلر در طول عمرش نظریات مبتکرانه و بحثبرانگیز بسیاری را مطرح کرد. او پس از چاپ مقالهای در کتاب پایان بیگناهی (1955) در حوزه مسائل نژادی و جنسیتی بسیار موردحمله سایر منتقدان قرار گرفت. وی در اثر برجسته خود به نام «عشق و مرگ در رمان آمریکایی» (1960) تحول حضور زن در ادبیات آمریکا را در مسیری معکوس با شخصیت یافتن زن در ادبیات اروپا تشریح میکند. در رمان اروپایی قرن نوزدهم شخصیتهای زن با مفهوم شر، نابسامانی و بحرانهای زندگی خانوادگی بروز میکنند، حال آنکه رمان آمریکایی شخصیت زن را در تیپ «دختر خوب» چارچوببندی میکند. این ایده در کتابهای «انتظار برای پایان» (1964) و «بازگشت آمریکای غایب» (1968) بیشتر موردبررسی قرار میگیرد. این منتقد ادبی در طول عمرش چندین رمان نوشته و برنده جوایز متعدد ازجمله دو بورسیه فول برایت (1951، 1962)، یک بورسیه گوگنهایم (1970) شده است. فیدلر همچنین موفق به دریافت جایزه ایوان ساندروف (1997) بهپاس یکعمر تلاش در حوزهی نقد ادبی از حلقه ملی منتقدین کتاب آمریکا شد.
او در کتاب معروفش تحت عنوان «عشق و مرگ در رمان آمریکایی» نظریات جالبی را در باب رمان نویسان مطرح میسازد و میگوید: «اکثر رمان نویسان در متن رمانهایشان از رفتار سانتی مانتال مردان و زنان نسبت به یکدیگر در مرکز رمان دوری میجویند، علاوه بر این در این رمان ها زنانی بالغ رؤیت نمی شوند، بلکه یا با شخصیتهایی معصوم و یا با شخصیتهایی خشن مواجه هستید که بهواقع آنها نمادی از طردشدگی و ترس نسبت به یک جنسیت مشخص هستند.»
پژوهشهای وی در نقد ادبی با رویکرد نژاد و شناخت جنسیت علیرغم بحثبرانگیز بودنشان به علت بهرهگیری از مباحث انسانشناسی و ترکیب آن با رویکرد فرویدی از اهمیت ویژهای برخوردار است. فیدلر را حتی میتوان از جهاتی و در برخی آرا و نظریاتش همسو با «هارولد بلوم» منتقد ادبی آمریکایی دانست، زیرا همانگونه که بلوم همواره پساساختارگرایان را به زیر تیغ تیز نقد میبرد، فیدلر نیز در یکی از مصاحبههایش زمانی که نظرش را در باب «ویلیام گاس» نظریهپرداز پستمدرن و سرشناس جویا شدند با کنایه و تیزهوشی خاصی پاسخ داد: «اثر در قلب قلب شهرها از وی را دوست دارم، بهواقع اثری سترگ است، اما باید صادقانه بگویم که او در اکثر مواقع کسلکننده است.»