فرزام کریمی
مترجم و منتقد
الن شوالتر زاده 21 ژانویه سال 1941 در ایالت ماساچوست امریکا است. وی را آموزگار، منتقد ادبی و همچنین بنیانگذار نقد زنانه آمریکایی میدانند؛ مکتبی که به ترکیب نقد فمینیستی زنان نویسنده با تاریخ، مضامین، ژانرها و ساختارهای ادبی ساخته شده توسط زنان میپردازد. شوالتر مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1964 از دانشگاه برندیس و مدرک دکترای خود را در رشته زبان انگلیسی از دانشگاه کالیفرنیا اخذ کرد. وی در سال 1969 عضو هیئتعلمی کالج داگلاس دانشگاه راتجرز شد و در آنجا دورههای مطالعات زنان را توسعه داد و شروع به نوشتن و ویرایش مقالاتی برای گاهنامههای مربوط به ادبیات زنان کرد. او بعدتر مشغول به تدریس در دانشگاههای راتجرز و پرینستون شد که هیچکدام از این دانشگاهها در زمان شروع تدریس وی، زنان را برای تدریس استخدام نمیکردند؛ شوالتر در سال 2003 از دانشگاه پرینستون بازنشسته شد. او همچنین برای مدتی بهعنوان روزنامهنگار و مفسر رسانهای مستقل فعالیت کرد.
شوالتر متخصص ادبیات دوره ویکتوریا بود و مبتکرانهترین آثارش در این زمینه را میتوان در کتابهای «دیوانگی» و «احساسات غیرقابلکنترل» رؤیت کرد که در آن نگاه ویژهای به زنان دارد. از شناختهشدهترین آثار شوالتر میتوان به «پیش بهسوی نظریههای شاعرانه فمینیستی»، «بیماری زن بودن: زنان، دیوانگی و فرهنگ انگلیسی» (بررسی موردی از سالهای 1830-1980)، «آنارشی جنسی: جنسیت و فرهنگ در پایان قرن نوزدهم» و «ادعای یک میراث فکری فمینیستی» اشاره کرد. شوالتر در سال 2007 رئیس داوران جایزه بینالمللی «من بوکر»، جایزه ادبی معتبر انگلستان شد.
کتاب «ساختن خویشتن» شوالتر، با بررسی ویژگیهای فمینیستی، نقطهای پررنگ در کارنامهی وی است، زیرا او در این کتاب تأکید ویژهای بر اهمیت انتقال سنت فمینیسم و درک آن دارد. نخستین مقالات این نویسنده در اواخر دهه 70 و 80 میلادی، به بررسی تاریخچه سنت فمینیسم در پهنه نقد و نظریههای ادبی میپردازد. این تلاش و فعالیت شوالتر در زمینه نقد و نظریههای ادبی فمینیستی، تلاش علمی نوظهوری در عرصه آکادمیک در دهه 70 میلادی به شمار میرفت. هدف وی از انجام این کار اثبات نقد و نظریههای ادبی فمینیستی و اثبات جایگاه آنان در نظریات بنیادین و تشکیل پایگاه اطلاعاتی کاملی بود که مسیر پژوهش را برای بررسیهای آکادمیک فمینیستی در آینده هموار میکرد.
شوالتر در کتاب «پیش بهسوی نظریههای شاعرانه فمینیستی» تاریخچه ادبیات زنان را دنبال میکند و یک طبقهبندی از ادبیات زنان ارائه میدهد؛ بهزعم وی میتوان ادبیات زنان را به سه مرحله تقسیم کرد:
تأنیث: در مرحله تأنیث (1840-1880)، زنان در تلاش بودند تا از طریق نوشتن با دستاوردهای فکری فرهنگ مردان به برابری برسند و فرضیاتشان در باب ماهیت زنان را درونی کنند.
فمینیستی: در مرحله فمنیستی (1880-1920)، زنان بهوسیله آثارشان به اعتراض در باب ارزشها و استانداردهای مردانه پرداختهاند و از حقوق و ارزشهایشان ازجمله تقاضای استقلال حمایت میکردند.
زنانگی: مرحله زنانگی (1920 تاکنون) در ارتباط با خودشناسی است. به گفته شوالتر، زنان تقلید و اعتراض -این دو شکل از وابستگی- را رد میکنند و در مقابل با اتکا به تجربیات زنانه خود به هنر مستقل روی میآوردند که این امر موجب گسترش تجزیهوتحلیل فمنیستی در قالب ادبیات میشود.
شوالتر با رد تقلید، اعتراض و نزدیک شدن بهنقد فمنیستی در مرحله زنانگی از دیدگاهی فرهنگی حمایت کرده است و از دیدگاهی که با توجه به نگاه مردانه از رویکرد روانکاوانه و بیولوژیکی نشات میگیرد، حمایت نمیکند. شوالتر در مقالهای عنوان میکند: «یک نظریه فرهنگی اذعان میکند که در بین زنان نویسنده، تفاوتهای بسیار مهمی وجود دارد که عبارتاند از: طبقه اجتماعی، نژاد، ملیت و تاریخ که بهاندازه جنسیت در ادبیات آنها نقش دارد. بااینوجود، فرهنگ زنان تجربهای جمعی را در کلیتی فرهنگی شکل میدهد، تجربهای که نویسندگان زن را ورای فاصلههای زمانی و مکانی به یکدیگر پیوند میدهد.»