قطعنامه ۲۸۰۳ شورای امنیت سازمان ملل، که در هفدهم نوامبر با سیزده رأی تصویب شد، یک سند تاریخی و در عین حال مسئلهساز درباره آینده نوار غزه به شمار میرود. تصویب این قطعنامه تنها یک ماه پس از برقراری تازهترین آتشبس صورت گرفت و پیوست آن شامل «طرح ۲۰ مادهای» دونالد ترامپ بود؛ به این معنا که دو متن عملاً باید به صورت یک بسته واحد خوانده شوند. هر دو متن تصویری از «روز پس از» در غزه ارائه میکنند که بر دو ستون اصلی «حکمرانی» و «امنیت» استوار است، اما چارچوبهای زمانی و مالی آن مبهم و ناکافی است.
حکمرانی
قطعنامه یک نهاد انتقالی تحت عنوان «هیئت صلح» ایجاد میکند که ریاست آن بر عهده ترامپ خواهد بود و اختیار کنترل حاکمیتی بر نوار غزه را در دست دارد. مأموریتهای اصلی این نهاد شامل بازسازی و نوسازی غزه، آموزش نیروی پلیس فلسطینی، تضمین امنیت مرزها و صدور مجوز برای فعالیت نیروی بینالمللی تثبیتساز است. در حالی که شورای امنیت همچنان رسیدگی به موضوع را در دستور کار دارد، عملاً تمامی جنبههای حکمرانی در اختیار هیئت صلح قرار گرفته است و فلسطینیان در فرآیند تصمیمگیری نقش مؤثری ندارند.
امنیت
نیروی بینالمللی تثبیتساز متشکل از نیروهای چند کشور است و نقش برجستهای برای مصر و اسرائیل در نظر گرفته شده است، اما هدایت نهایی به عهده ایالات متحده خواهد بود. این چارچوب امنیتی عمدتاً منافع اسرائیل را تأمین میکند و نه امنیت فلسطینیان. حملات اسرائیل پس از آتشبس، که تنها در شش هفته نخست بیش از ۳۰۰ کشته برجای گذاشت، نشاندهنده تمرکز یکطرفه قطعنامه بر امنیت اسرائیل است.
عدم اشغال و پیامدها
قطعنامه تصریح میکند که اسرائیل غزه را اشغال یا الحاق نمیکند، اما در عمل نیروهای مصری و اسرائیلی نقش ویژهای در نوار غزه خواهند داشت و بخشهایی از سرزمین به کنترل اسرائیل سپرده میشود. دوره مأموریت نهاد انتقالی دو ساله است، اما زمانبندی مبهم تحقق اصلاحات فلسطینی و تضمین امنیت اسرائیل، قدرت کنترل بیحد و حصر را به ایالات متحده میدهد. این وضعیت نوعی مشروعیتبخشی غیررسمی به حضور طولانیمدت اسرائیل در بخشهایی از غزه ایجاد میکند.
تأمین مالی
تأمین منابع مالی پروژه بازسازی غزه مبهم است و صرفاً به «بانک جهانی» و «دولتهای اهداکننده» اشاره شده است. «طرح ۲۰ مادهای» خوشبینانهتر است و دیکتاتوریهای خلیج فارس را به عنوان الگوی اقتصادی و خیرین بالقوه معرفی میکند، اما جزئیات واقعی و عملی پروژه مشخص نیست و میزان واقعی بودجه بازسازی احتمالاً بسیار بالاتر از برآوردهای اولیه است.
نقش فلسطینیان
قطعنامه فلسطینیان را تنها در نقشهای محدود و منفعل تعریف میکند: تروریستها، فنسالاران غیرسیاسی، نیازمندان کمک بشردوستانه و افسران پلیس. هیچ اشارهای به کنشگری سیاسی، حق تعیین سرنوشت یا مشارکت واقعی آنان در تصمیمگیری نشده است. عربستان سعودی تلاش کرد حق تعیین سرنوشت به عنوان امتیاز مشروط در متن گنجانده شود، اما تنها در صورتی قابل تحقق است که اسرائیل موافقت کند. مجمع عمومی سازمان ملل نیز در واکنش، «قطعنامه متقابل» برای تأکید بر حق مردم فلسطین تصویب کرد، اما قدرت واقعی شورای امنیت همچنان بر غزه سایه افکنده است.
نبود سازوکارهای حقوق بینالملل و پاسخگویی
قطعنامه هیچ سازوکار پاسخگویی یا عدالت انتقالی برای بازسازی و توانمندسازی جامعه فلسطینی پیشبینی نکرده است. بازداشتها، دیوان کیفری بینالمللی و فشارهای حقوق بشری در متن لحاظ نشدهاند و تمامی مسئولیتها عملاً به نهاد تحت هدایت آمریکا سپرده شده است.
ابعاد گستردهتر و پیامدها
تمرکز صرف بر غزه و عدم توجه به کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی، برخلاف رویه تثبیتشده سازمان ملل، تحقق حق تعیین سرنوشت فلسطینیان را با چالش جدی مواجه میکند. قطعنامه در واقع مشروعیت حضور بلندمدت اسرائیل در بخشی از غزه را تحت حمایت ایالات متحده تأمین میکند و نقش فلسطینیان تنها محدود به وظایف اجرایی و غیرسیاسی شده است.
به طور خلاصه، قطعنامه ۲۸۰۳ نه تنها حکمرانی و امنیت غزه را در چارچوبی محدود و یکطرفه به آمریکا و اسرائیل واگذار میکند، بلکه حقوق سیاسی و مشارکت واقعی فلسطینیان را نادیده گرفته و هیچ مکانیزم پاسخگویی یا عدالت بینالمللی برای بازسازی و ترمیم جامعه فلسطینی پیشبینی نکرده است. این قطعنامه نمونهای از دخالت شدید قدرتهای خارجی در تعیین سرنوشت مناطق بحرانزده بدون مشارکت واقعی مردم محلی است و پرسشهای جدی درباره مشروعیت و تأثیر بلندمدت آن ایجاد میکند.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی