در سالهای اخیر، تحولات اقتصادی و سیاسی چین تحت رهبری شی جین پینگ در کانون توجه جهانیان قرار گرفته است. از زمان آغاز حکمرانی شی در سال ۲۰۱۲، نظرات مختلفی در مورد مدل رهبری او و آینده چین مطرح شده است. برخی او را به عنوان قدرتی جهانی و تهدیدی برای ایالات متحده میبینند، در حالی که دیگران معتقدند چین در حال افول است و در بحران اقتصادی به سر میبرد. با این حال، تغییرات اقتصادی پس از پایان محدودیتهای همهگیری کووید-۱۹ و بازگشایی سریع کشور، پیچیدگیهای بیشتری به تحلیل وضعیت چین افزود. در این زمینه، سوالات زیادی در مورد چگونگی بازیابی اقتصاد چین و مسیر رشد آن مطرح شد.
شی جین پینگ، در ۱۳ سال ریاستجمهوری خود، تغییرات عمدهای در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی چین ایجاد کرده است. از یک طرف، بسیاری از کارشناسان پیشبینی کرده بودند که شی ممکن است اصلاحات اقتصادی را به سمت گشایش و بازار آزاد هدایت کند، مشابه آنچه که دنگ شیائوپینگ در دهههای گذشته آغاز کرده بود. اما واقعیت خلاف این بود و شی با اتخاذ سیاستهای ضد اصلاحی، تلاش کرد تا وابستگیهای چین به اقتصادهای خارجی، به ویژه ایالات متحده، را کاهش دهد و بیشتر به استقلال داخلی تاکید کند.
یکی از مهمترین انتقاداتی که نسبت به شی مطرح میشود، تغییراتی است که در مدل رهبری چین به وجود آمده است. شی مدل رهبری جمعی و به اصطلاح «رهبر جمعی» که در دوران هو جینتائو حاکم بود را کنار گذاشت و به یک ساختار رهبری متمرکز بر خود تبدیل شد. این تغییرات باعث شد تا حزب کمونیست چین در دست او متمرکز شود و قدرت به طور کامل در اختیار او قرار گیرد. این تغییرات، اگرچه در ظاهر ممکن است ثبات بیشتری برای چین به ارمغان آورده باشد، اما از سوی دیگر باعث تشدید فساد و مشکلات داخلی شد که تحت سیستم سابق چندان آشکار نبود.
شی در این دوران سعی کرده تا مشکلات اصلی چین را شناسایی کند و با مداخلات جدید اقتصادی و اجتماعی به درمان آنها بپردازد. مهمترین مسائلی که شی به آنها اشاره کرده، فساد داخلی، وابستگی به اقتصادهای خارجی و تهدیدهای سیاسی از سوی رقبای خارجی مانند ایالات متحده هستند. شی به وضوح نشان داده که مداخله دولت در اقتصاد باید بیشتر شود و بر این باور است که برای رسیدن به موقعیتهای بهتر در سطح جهانی، چین باید بر صنعت، فناوری و قدرت نظامی خود تمرکز کند.
در مواجهه با این تغییرات، بسیاری از تحلیلگران خارجی نگرانیهایی دارند. آنها معتقدند که سیاستهای اقتدارگرایانه شی و تمرکز بر سیاستهای داخلی چین میتواند به بحرانهای سیاسی و اقتصادی جدیدی منجر شود. این نگرانیها به ویژه زمانی افزایش مییابد که مدل اقتصادی چین به سمت اقتصاد بسته و خودکفا حرکت میکند و از گشایشهای گذشته که چین را از فقر به قدرت رسانده بود، فاصله میگیرد.
با این حال، شی جین پینگ معتقد است که مشکلات اقتصادی چین ناشی از اصلاحات گذشته نیست، بلکه از ناتوانی در مواجهه با چالشها و مشکلات ساختاری ریشهدار است که در دوران قبل از او نادیده گرفته شده بودند. در این راستا، شی به جای توجه به گشایشهای اقتصادی بیشتر، منابع خود را برای تقویت تابآوری کشور در برابر تهدیدات داخلی و خارجی متمرکز کرده است. او بر این باور است که بدون مقابله جدی با فساد و مشکلات ساختاری داخلی، چین نمیتواند به قدرتی جهانی تبدیل شود که به دنبال آن است.
شی جین پینگ در تلاش است تا با بازسازی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی چین، مسیر کشور را به سمت خودکفایی و قدرت بیشتر هدایت کند. او به خوبی میداند که برای موفقیت در این مسیر، باید از منابع داخلی چین به بهترین نحو استفاده کند و به شکلی کارآمدتر در برابر تهدیدات خارجی ایستادگی کند. به این ترتیب، چین در دوران رهبری شی جین پینگ در حال تحولی اساسی است که میتواند بر سیاستهای جهانی و روابط بینالمللی تاثیرات زیادی بگذارد. هدف استراتژی «دستیابی بیش از اندازه گسترده» به برتری نیست. آن دوران گذشت. قدرت نسبی ایالات متحده با افزایش قدرت نظامی و مزایای نامتقارن دیگر کشورها کاهش یافته است. اولین دولت ترامپ گام مهم و ضروری برای سازگاری با واقعیتهای ژئوپلیتیکی جدید برداشت و جهان را به عنوان مکانی رقابتی که در آن رقابت بین قدرتهای بزرگ، سیاست بینالملل را هدایت میکند، انجام داد.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی به نقل از فارن افرز