۲۷ آبان ۱۳۷۷: آقاى عبدالله نورى، [معاون توسعه و امور اجتماعی رییسجمهور] آمد درباره روزنامهاى كه مىخواهد منتشر كند، مشورتكرد و مواضع خود را در موارد سياسى و اقتصادى مطرح نمود و گفت، مايل است روزنامه، تريبونى براى اظهارنظرهاى گوناگون بشود و خواست، گاهى چيزى بنويسم. گفتم در حد مشورت، ممكن است كمك بكنم.
اخوى محمد، [معاون اجرایی رییسجمهور] آمد. در مورد مراسم سالگرد وفات حاجيه والده [ماه بیبی صفریان]، در قم صحبت شد و از كسرى بودجه سال 1377 و پيشنهادهاى گرانكردن بنزين و رشد ماليات گفت. عصر آقاى [بیژن نامدار] زنگنه آمد. براى مواضع ما در جلسه آينده اوپك، مشورتكرد و گفت، فشار زيادى هستكه توليد را كمكنيم. ايران را متهم مىكنند كه مصوبات اوپك را با توليد اضافى، نقص مىكند و نيز در نحوه گرانكردن بنزين و سيستمكوپنى كه مورد پيشنهادي را دولت و رهبرى هم موافقت كردهاند، مشورت كرد. دكتر [علیمحمد] ايزدى، وزيركشاورزى دولت موقت [مهندس مهدی بازرگان] آمد. تحت تأثير كارهاى بزرگ، مثل طرح نيشكر قرار گرفته و گفت، شما كم تبليغ مىكنيد و پيشنهاد براى اصلاح ساختار نظام داد. شب، شوراى مركزی جامعه روحانيت مبارز، در دفترم جلسه داشت. بحث دربارة انتخابات شوراها بود. قرار شد، جامعه فعال باشد. مشكل بودجه مطرح بودكه به جايى نرسيد.
مسأله [عبدالله] اوجالان، [رهبر حزب کارگران کُرد ترکیه]، مورد مشاجره تركيه و ايتاليا شده است. هزاران كُرد به نفع او تظاهرات و اعتصاب غذا دارند و تركها هم به نفع موضع تركيه، تظاهرات مىكنند. در افغانستان، جنگ بين طالبان و [احمدشاه] مسعود، ادامه دارد و مشاجره تُندى بين آمريكا و دولت مالزى، بر سر مسأله انور ابراهيم، [معاون نخستوزیر] درگرفته است. در 14 نقطه از كشور زلزله داشتيم، ولى آسيب كم است.
ترور رزم آرا توسط خليل طهماسبي
خليل طهماسبي كه در اسفند سال 1329 (هفتم مارس 1951) رزم آرا نخست وزير وقت را در مسجد سلطاني (مسجد شاه واقع در منطقه بازار تهران) ترور كرده بود پس از تصويب قانون معاف شدنش از مجازات، 27 آبان سال 1331 (18 نوامبر 1952) در مصاحبه با مطبوعات گفت: خيانت رزم آرا به وطن، بر ما (جمعيت فدائيان اسلام) محرز شده بود و من برانداختن او را برعهده گرفتم. پيش از انجام ترور، خانواده ام را از محل سكونتشان نقل مكان دادم زيرا اطمينان داشتم كه پس از رويداد، آنان را زجر و شكنجه مي دادند. شب قبل از آن به خانه نرفتم و روز حادثه به مسجد رفتم كه قرار بود رزم آرا براي شركت در مراسم ترحيم آيت الله فيض به آنجا بيايد. هنگام ورود رزم آرا به مسجد، ماموران انتظامي مردم را از مسير او دور ساختند. يك مامور پليس مرا براي دور شدن هل داد و دست بر سينه ام گذاشت. دستش به سلاح كمري من كه در جيب بغل بود خورد ولي متوجه آن نشد. من همچنان در صف اول بودم كه رزم آرا به سه قدمي ام رسيد و رد شد كه به سويش دويدم و سه گلوله به او زدم. گلوله چهارم در لوله تپانچه گير كرد ماموران بر سرم ريختند و مرا كه قصد مقاومت نداشتم زير مشت و لگد قرار دادند كه از حال رفتم و تا دو روز چيزي نفهميدم. پس از بهوش آمدن، نگراني من از اين بود كه رزم آرا زنده مانده باشد و ديكتاتور شود كه روز بعد با اخباري كه به گوشم رسيد اين نگراني ام رفع شد. من خودم را آماده مردن كرده بودم و باكي از اعدام شدن نداشتم و حتي جملاتي را كه مي خواستم زير چوبه دار بگويم در ذهن آماده كرده بودم. در زندان بودم كه ملت پيروز شد و نمايندگان آن (مجلس) مرا از مجازات معاف و آزاد كردند.