در زندگیاش هیچ زمستانی را مانند زمستان امسال ندیدهام؛ خشک و بیبارش
یاد زمستانهای دهۀ پنجاه و دهۀ شصت بهخیر!
الآن بیم آن میرود که آدمیان امروزین به نسل آینده بگویند: زمانی هر سال 4 فصل داشت که فصل آخرش زمستان نام داشت. در این فصل هوا سرد میشد و از آسمان چیزهای سفید و سرد مثل پنبه میبارید که بهش میگفتیم «برف»! ما این چیزِ سفیدِ پنبهای را نعمت خدا میدانستیم. همین نعمت، آرامآرام در دل زمین راه پیدا میکرد و ذخیرۀ آبی موجودات زندۀ روی زمین را اعم از انسان و حیوان و گیاه تأمین میکرد. ما با آن نعمت، فالودۀ خوشمزه درست میکردیم: برف و شیره؛ که البته گاه خالیخالی هم برف را گاز میزدیم. آن نعمت، وسیلۀ بازی و سرگرمی زمستانۀ مردم- از بچه تا بزرگسال- هم قرار میگرفت. بازیهای زمستانی متنوع بود که میشود از سُرسُرهبازی و پرتاب گلولۀ برفی نام برد. با آن نعمت، آدمک درست میکردیم که به آن میگفتیم «آدم برفی»...
اکنون دیماه رو به پایان است و نه تنها دانهای برف بر روی شهر نیفتاده بل حتا یک قطره باران هم نباریده است. این آیا معجزه نیست؟!
این نباریدنها آیا از بُخل آسمان است و یا از دخالت و فضولی آدمیان در طبیعت؟
بچههایم دعا میکنند کاش باران و برفی ببارد و من ضمن آمین گفتن در دلم، خودم را زیر تازیانۀ فکری میگیرم که: پس کسانی که مدعیاند در ماوراء زمین گردش میکنند و با عالم اسرار سَروسِری دارند و در ارتباط هستند، چرا کاری نمیکنند که سال آینده دست به دامن امریکا و کانادا و روسیۀ نامردِ کمونیست نشویم برای چند دانه گندم؟
چالش کمبود آب را چه کار بکنیم؟ از یک طرف پشمالوهای مرتجع طالبان، هیرمند را سد کردهاند و سالهاست که حتا یک افغانی هم به عنوان «حقآبه» به ایران ندادهاند؛ از آن طرف این تُرکهای ناسیونالیستِ نژادپرست، جلو ورود آبِ به رود ارس را به ایران گرفتهاند؛ از این طرف هم گیرِ عراقیها با کارشکنیهایشان افتادهایم؛ خلاصه شیر تو شیری شده است تماشایی آن که در تنگنای این تیاترِ شیر تو شیری توسری میخورد و آسیب میبیند، ایران است...
شاید کسی بگوید: الیگودرز برف و باران نیامده؛ تعدادی از شهرهای برخی استانها باران و برف داشتهاید... میگویم: الیگودرز که در ناحیۀ کوهستانی زاگرس مرکزی قرار گرفته و از آب وهوای سرد کوهپایهای برخوردار بوده و از نظر برف و سرما و یخ بندان، شهرۀ خاص و عام بوده، چرا به این روز افتاده است؟ شاید بگویند: این جابهجایی هوا در کشورهای دیگر نیز اتفاق افتاده و چیز تازهای نیست و جای نگرانی نیست...
من میگویم: کور خواندهاید چیزی نمانده همین دست بردن به طبیعت و ذوبشدن یخچالهای قطب شمال و سوراخ لایۀ اوزون و دگرگونیهای جوّی و حوادث غیر طبیعی، پدرِ انسانِ زیادهخواهِ خودپرست و نسل او را دربیاورد و او را به شکر خوردن وادارد.
باری سابقه نداشته الیگودرز زمستانی این چنین خزانزده را به خود دیده باشد؛ زمستانی تا به امروز، بی برق بی باران.
سر به سوی آسمان بلند کرده و به درگاه آفریدگار آب و آبادانی به نیایش مینشینیم که: خداوندا! ایرانزمین را از خشکسالی دور بدار. چنین باد!