فتح الله امی-کنشگر سیاسی
یکی از مهمترین علل فرار شاه در روز ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و به دنبال آن سقوط رژیم در کمتر از یک ماه بعد از خروج او، دژخیمها و کارشناسان ساواک مثل «پرویز ثابتی» بودند.
نویسنده برعکس نظریه بعضی از دوستان در ارزیابی سخنان «پرویز ثابتی» در مستندش که گفته او کارشناس وظیفه شناسی بوده، معتقدم که کارنشناس وظیفه نشناس بوده، چرا که آنها موجب سقوط شاه در چاه خشم مردم شدند.
هم در قرآن و هم در نهج البلاغه (در نامه به مالک اشتر) توصیه شده که شرط دوام نظام حکمرانی خدمت به مردم و پرهیز از خشونت است.
در تابستان سال ۱۳۵۶ برای بازجویی در ارتباط با فرار اخوی شهید از کشور و پیوستن او به سازمان الفتح در فلسطین، به کمیته مشترک ضد خرابکاری احضار شدم، آن زمان هرکس دستگیر یا احضار میشد معلوم نبود زنده بازگردد، شهید رفیعی همدوره ما در دانشگاه وقتی دستگیر شد تا بعد از انقلاب مفقود الاثر بود و بعد از انقلاب معلوم شد زیر شکنجه دژخیم ساواک به شهادت رسیده و جنازه او را با بالگرد در دریاچه نمک قم انداختند، لذا صبح احضار به کمیته مشترک وصیت نامه را نوشتم و بعد خودرا به کمیته مشترک (در میدان توپخانه) معرفی کردم. طبق شیوه ساواک دو بازجو داشتم: «عضدی» به عنوان پلیس بد و «نقدی» به عنوان پلیس خوب، ضمن سؤال و جواب فراوان و تهدید آدرس اخوی را میخواستند و بعد از آزادی، منزل مسکونی و تلفن منزل ما تحت کنترل ساواک بود.
در مراسم هفتم مرحوم شریعتی که به قصد فرار از کشور به سوریه و بعد لبنان رفتم، در زینبیه دمشق توفیق دیدار مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی حاصل شد. طی دو جلسه با ایشان گفت و گوی خصوصی داشتم، به ایشان عرض کردم زمینه انقلاب در ایران فراهم است و به پیروزی مردم منتهی میشود و پدر شما رهبر این انقلاب خواهد شد، چه تصویری برای ارتش و ساواک خواهید داشت، او گفت: ارتش باید حفظ شود و کشور به یک سیستم اطلاعاتی سالم که نقد مردم از نظام را به مسولین منتقل کند نیازمند است و مرحوم دکتر مصدق با این هدف نظام اطلاعاتی را پایه گذاری کرد که مسوولان از درد مردم مطلع شوند و علاج واقعه را قبل از وقوع بکنند، ولی متاسفانه این سیستم اطلاعاتی منحرف شد بجای انتقال نقد مردم به حاکمان، منتقد را به زندان و شکنجه کردند.
روز ۲۳ فروردین ۱۳۳۱ مرحوم مصدق به بهانه دیدار عید نوروز از ۶۰ نفر اندیشمندان و دلسوزان کشور در منزل خود دعوت کرد و برای نجات کشور راهکار خواست، آنها دوازده پیشنهاد ارائه کردندکه یکی از این پیشنهادها تشکیل دستگاه اطلاعاتی برای کاوش از درد مردم و مطلع کردن دولت حاکم برای درمان آن، ولی این دستگاه در زمان سلطه شاه ، با وجود کارنشناسان و تئوریسین هایی مثل ثابتی تبدیل به ساواک شد که جز کشتار دانشجویان نخبه کشور و حاکمیت «النصر بالرعب» کاردیگری نداشت.
به یاد دارم بعد از کودتای ۲۸ مرداد که پدر بزرگم در زندان قزل قلعه، به دلیل حمایت از مصدق بازداشت بود کودک و در آغوش مادرم به دیدار او میرفتم و او از مرارتهای زندان برای ما سخن میگفت، ای کاش مسولین شهرداری این زندان را به جای میدان تر بار به موزه تبدیل میکردند تا امثال ثابتیها امروز از لانه خود خارج نمی شدند و با پررویی از عملکرد ساواک دفاع نمیکردند، جای تقدیر دارد که کمیته مشترک را دولت اصلاحات به «موزه عبرت» تبدیل کرد تا یاد جنایات رژیم شاه باقی بماند و مایه عبرت شود.
امروز هم دوام نظام جمهوری اسلامی که باخون هزاران شهید و صدها سال زندانی آزاد مردان پایه گذاری شده در گرو خدمت به مردم است و هرگز نباید به خشونت روی آورد. تئوریسینهای «النصر به رعب» را نباید جدی گرفت و به دنبال شعار آن آیت الله که گفت «النصر به رعب» نباشند، او که رابطهای با امام نداشت، به عنوان شاگرد او معرفی میشود و سالگرد پر هزینه برای وی برگزار میکنند در صورتی که در هنگام مبارزه امام (ره) با رژیم گذشته او فعالیت مبارزانی با رژیم نداشت و یکساعت هم بازداشت در پرونده او نیست و امام از منش و افکار او راضی نبود.
در پایان این مقال و در سالگرد خروج دیکتاتور از کشور باید به آزاد مردانی که در راه وطن از جانخود گذشتند ویا در پشت میلههای زندان بخشی از عمر خودرا در بدترین شرایط گذراندند درود فرستاد و به آنها که از دنیا رفتهاند فاتحه نثار کرد. یادشان گرامی باد. به قول حافظ:
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر ازخبث بدگویان میان انجمن دارم