به نظر شما مواضع اعراب در جریان جنگ حماس با اسرائیل را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ آیا این مواضع در تضاد با آرمانهای فلسطین دارد یا خیر؟
یک جمله معروف از مرحوم یاسر عرفات منقول و منسوب است که میگوید فلسطینیها دو دشمندارند اسرائیل و سران عرب! اسنادی که اخیراً در رسانههای صهیونیستی و همچنین غربی منتشرشده نشان میدهد و دنیس راس نماینده پیشین آمریکا در منطقه نیز در تماسهایش با بسیاری از مقامات کشورهای عربی نقل کرده که آنها هم خواهان نابودی حماس هستند!
مواضع حکام عرب نسبت به جنگ در غزه از موضوعات متناقض و پارادوکسیکال است. از طرفی نقش کشورهای عربی در این جنگ سازنده نبوده و از ظرفیتهایی که دارند و یا میتوانند خلق کنند استفاده کافی نشده است. و از طرفی دیگر نمیشود کشورهای عربی را از معادله فلسطینی و اسرائیل حذف کرد. هم میتوانند نقش سازنده داشته باشند و هم نقش منفی و تخریبی دارند! از منظر دیگر نیز دیدگاه و عملکرد مردم و سران عربی باهم متفاوت ،مغایر و حتی متضاد است. اگر به آماری از پراکندگی جمعیت فلسطینی در دنیا و کشورهای عربی توجه شود مشخص میشود که این عامل باعث شده هر اتفاقی در سرزمین فلسطین بیفتد در سایر کشورها انعکاس و عکسالعمل داشته باشد. و لذا مردم کشورهای عربی با زندگی در سرزمین فلسطینی ارتباط دارند ولی حکام عرب بیشتر با نگاه به معادلات منطقه ، بینالمللی و ارتباطشان با امریکا و اسرائیل دارند و یا منافع شخصی!
پس وقتی صحبت از کشورهای عربی میشود با دو پدیده متفاوت حکام با رویکرد منافع و پدیده مردم با رویکرد حمایت روبرو هستیم. مردم تمایل حمایت از فلسطین دارند چراکه مردم فلسطین تنها خواستهای که دارند بازگشت به خانه و کاشانه خودشان است. اینکه در قرن بیستویک با پدیدهای روبرو هستیم که سرزمین و خانه مردم غصب میشود و آنها حتی نمیتوانند یک زیست طبیعی داشته باشند.این مسئله معنایش این است که بشریت یک عذرخواهی به ملت فلسطین بدهکار است.
برخی از تحلیلگران صحبت از ضرر فلسطینیان از عملیات طوفان الاقصی میکنند! این افراد فکر میکنند غزه شهری مانند سوئیس است و مردم در رفاه و آزادی به سر میبردند اما بعد از این عملیات دچار خانهخرابی و جنگ شدهاند. فلسطینیان زندگی طبیعی نداشته و ندارند که به دنبال سود و زیان عملیات طوفان الاقصی باشند. مردم فلسطین جانشان به لبشان رسیده از تحقیر دائمی که رژیم صهیونیستی بر آنها تحمیل کرده است.
اتفاقاً بخشی از ریشه این عملیات بیعملی حکام عرب است. اگر مسئولان عربی به این سمت نمیرفتند که ماجرای فلسطین را از برنامه خود حذف کنند و خواهان رابطه و عادیسازی با اسرائیل شوند شاید این عملیات به این وسعت شکل نمیگرفت.
وقتی فلسطینیها به این موضوع رسیدند که دارند فراموش میشوند و یا نهتنها در دهان یک اژدهای صهیونی رها شدهاند بلکه علیه آنها دسیسه هم میشود دست به چنین اقدام بزرگی زدند که بازی بهم زن بود! اصل مسئله خاورمیانه، فلسطین است و در مرکز آن بازگشت آوارگان فلسطینی و جلوگیری از شهرکسازی در اراضی فلسطینی و توقف مهاجرت روزانه یهودیان دنیا به اراضی اشغالشده موضوعیت پیدا میکنند. تا مادامیکه این دو موضوع اساسی حل نشود صلح و ثبات در خاورمیانه وجود نخواهد داشت. اینکه بن سلمان قبل از عملیات مطرح کرده 5 سال دیگر خاورمیانه را اروپا میکنیم اگر توهم نباشد خوشخیالی است.
این منطقه ویژگیهای خاص خود را دارد. مردم منطقه حامی فلسطین هستند اما حکام عربی واقعبین نیستند و نمیخواهند کمکی به حل مسئله فلسطین بکنند و نهایت اقداماتشان حرف و شعار است. آنها از هر اقدام عملی در هر سطحی ابا دارند! اگر نگاهی به سابقه درگیریهای اعراب یا فلسطینیها با اسرائیل بکنید فلسطینیها در جنگ سال 1948 و جنگ سال 1956 همه امیدشان به ارتش کشورهای عربی بود که در آن جنگها هم بخشی از سرزمینهای فلسطینی از دست رفت.
در سال 1973 هم همینطور شد. بعد از این مرحله بود که جنبش چریکی در این منطقه شکل گرفت. با یکفاصله جنبش پارلمانتاریستی و نقش سازمان ملل در ایجاد صلح ایفا شد که آنهم نتیجهای عاید فلسطینیها نکرد. در مرحله چهارم اینها به مردمی شدن مبارزه و تودهای شدن حرکت ضد اسرائیلی معتقد شدند و نقش مردم و شروع انتفاضه با دستخالی آغاز شد.
اکنون در حقیقت عکسالعمل دیوانه واری که اسرائیلیها نسبت به طوفان الاقصی دارند نشان میدهد که توانمندی گروه مقاومت ضد اشغال صهیونیستی بالا رفته و میخواهند این را تبدیل به یک امتیاز سیاسی و ژئوپلتیکی کنند. اینکه بعضی تحلیل میکنند فلسطینیها انتحار کردند شناخت دقیقی از رژیم صهیونیستی و اقداماتش و زندگی مرگبار روزانه فلسطینیها ندارند!
اکنون نهتنها اسرائیل با ایده دو دولت مخالف است و تشکیل دولت فلسطینی را برنمیتابند بلکه تا زمانی که یکپارچگی سرزمینی وجود نداشته باشد اصلاً تشکیل دولت فلسطینی در سرزمین غیر یکپارچه کنونی عملی نیست. ازیکطرف غزه متعلق به مصر بوده از سوی دیگر کرانه باختری با فاصله متعلق به اردن بوده و اینها در سال 1967 اشغالشده است و در اختیار فلسطینیها گذاشته شده و فلسطینیهای نقاط دیگر از سرزمین و خانه و کاشانه خودشان به این دو منطقه کوچ دادهشدهاند! یعنی فلسطینیها هم آواره در وطن هستند و هم آواره در خارج وطن! اکنون هم ابایی ندارند که به دنبال آواره ساختن تعدادی از مردم غزه بهسوی سرزمینهای عربی مخصوصاً صحرای سینا مصر باشند که اقدام خطرناکی است و مصالح و مشکل را پیچیده میکند.
در سفر بلینکن این طرح مطرح شد و همه سران کشورهای عربی مخالفت کردند. هم اردن و هم مصر، اما مخالفت رهبران کشورهای عربی با اقدامات بر اساس منافع فلسطین و فلسطینیها نیست بلکه بر اساس فشار افکار عمومی است. اگر حکام کشورهای عربی مصالح فلسطین را بخشی از واقعیات دنیای عرب و مصالح خودشان بدانند و برای احقاق حقوق قانونی و طبیعی آنها حتی در سطح اقدامات و فعالیتهای سیاسی پایکار باشند اینقدر زندگی تحقیرآمیز برای مردم فلسطین رقم نمیخورد! دیدن صحنههای دلخراش کودکان و تخریب خانه و کاشانه آنها ننگ بشریت است و کشورهای عربی و مخصوصاً حکام آنها در این وضعیت سهیم هستند! مردمی که در بزرگترین زندان روباز دنیا در محاصره کامل هستند اما. بهرغم تمام هشدارهای اسرائیل غزه را ترک نمیکنند زیرا میخواهند بگویند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. لذا در یک جمعبندی کلی بنده فکر میکنم متأسفانه عملکرد سران عربی سازنده نبوده و در حد توانمندیهای جهان عرب از آمال و آرزو و نیاز قانونی مردم فلسطینی دفاع و حمایت نکردهاند.
البته بخشی از این ماجرا ریشه در ترس آنها از رژیم صهیونیستی و امریکا دارد، بخشی منافع و بخشی رقابت منطقه ای با ایران! زیرا تصور میکنند اگر مقاومت و حماس پیروز شود دست برتر ایران در منطقه است. در حقیقت حکام عرب برنمیتابند که مردم فلسطین و گروههای مقاومت دست بالا را داشته باشند تا الگوئی برای مردم کشورهای خودشان باشد! بنابراین آن بخشی از این مواضع آنها هم که به رقابتهای منطقهای برمیگردد ناشی از ترس اوضاع داخلی و مدیریت و کنترل اوضاع است.
و در میان کشورهای عربی، امارات در این قضیه اخیر بدترین عملکرد را داشته است! که قسمتی از آن برمیگردد به اینکه امارات سرمایهگذاری خود بر اسرائیل را روی آب میبیند. در حقیقت معامله قرن و یا پیمان صلح ابراهیم برنامه اماراتیها برای کسب منافع اقتصادی با اسراییل بود اما نکته مهم این است که آنها تصور میکردند میتوانند اینگونه وجود اسرائیل در منطقه را با ایران متوازن کنند و از آسیبپذیریهای خود در مقابل ایران بکاهند! که راه اشتباهی است. بنده معتقدم عربها ظرفیت بالایی در استفاده از امکانات اسرائیلیها دارند اما قسمت اعظم کشاندن پای اسرائیل به منطقه برای مقابله با ایران است درحالیکه این مسئله معادله خطی یا دو مجهولی نیست بلکه آمدن اسرائیل به منطقه نهتنها مسائل را پیچیده خواهد کرد، بلکه تبعات امنیتی برای خود آن کشورها دارد.
نگاهی به اقدامات و تحرکات مردم بحرین در این ماجرا نشان از بغض آنها نسبت به اقدامات حکام عربی دارد. و یا عکسالعمل مردم دنیا در محکومیت اسرائیل یک پدیده عجیبی است و نیاز به استفاده از این ظرفیت بینالمللی دارد. بزرگی این عملیات طوفان اقصی و تأثیرات منطقه ای و بینالمللی آنهم منجر به خودباوری عربی شده و ضرورت دارد حکام عربی از این ظرفیت به نفع مردم فلسطین استفاده کنند. عدم حل مصالح فلسطین و عدم برخورداری فلسطینیها از یک زندگی شرافتمندانه در حدشان عمیق تاریخی و تمدنی آنها و فرهنگ بالائی که دارند، باعث ترویج خشونت و ازدیاد چرخه تنشهای منطقه ای و بینالمللی شده و کشورهای عربی باید خواب توسعه را ببینند! کاری نکنند که جنگ غزه آغاز یک درگیری بزرگ و یک بحران داخلی برای آنها شود!