علی صالحآبادی- مدیرمسئول
شواهد و قرائن، مشاهدات عینی و آمارهای موجود نشان میدهد که درگذر زمان وضع زندگی افراد جامعه بدتر شده است. بر اساس آمارها حدود 30 درصد جمعیت کشور یعنی حدود 25 میلیون ایرانی اکنون زیرخط فقر زندگی میکنند. این واقعیت تلخ در حالی وجود دارد که قرار بود اوضاع زندگی ایرانیها بهتر شود و در رنج و محنت زندگی نکنند. پرسش این است چرا چنین شد و چرا مشکلات انباشته و حل نشدند؟ نویسنده براین عقیده است که مشکلات از آنجا آغاز شد که نظریه «استصوابی» باعث شد تا از یک سو جمهوریت کمرنگ شود و از سوی دیگر شایستگان از اداره کشور حذف شدند.در چنین شرایطی جمهوریت و دایره «انتخاب کردن» و «انتخاب شدن» محدود شد.صاحب این قلم بر این عقیده است که ریشه مشکلات اساسی مردم از مشروطه تاکنون انتخابات و راهکار برون رفت از آن نیز انتخابات است. بر اساس این نظریه هر وقت مجلس قوی که رأی اکثریت جامعه را داشته و شایستگان در آن حضورداشتهاند، امور کشور روند بهبود پیداکرده است. نمونه آن مجالس اول، دوم، سوم، پنجم و ششم پس از انقلاب است که اوضاع عموم مردم ایران تا سال 1384 خوب و قابلقبول بود.متأسفانه از زمانی که دایره «انتخاب کردن» و «انتخاب شدن» محدود و شایستگان حذف شدند وضع بدتر شد. پس از پیروزی مشروطه مردم از مجلس اول تا سوم در انتخاب وکلا کاملاً آزاد بودند.از مجلس چهارم به بعدشاه، دربارو ارتش برای مردم وکیل تعیین می کردند. درنتیجه وضع مردم بدتر و استبداد بیشتر و آزادیها نیز محدود و بگیروببند آغاز شد. شدت این اقدامات و حذف مردم از اداره کشور رژیم پادشاهی را از بین برد. نویسنده در این نوشتار به دو نظریه درباره نقش مردم در اداره امور اشاره میکند. نظریه تفکیک قوا: مبدع و مبتکر این نظریه منتسکیو است. این دانشمند فرانسوی 266 سال پیش نظریه تفکیک قوا از یکدیگر با وظیفه مشخص را به این دلیل مطرح کرد که قوا یکپارچه نباشند و هر قوه ناظر کارکرد قوه دیگر باشد. این نظریه اکنون در همه کشورهای پیشرفته و صاحب قانون از جمله ایران وجود دارد.براساس این نظریه وقتی قوا یکپارچه می شود کارکردشان ضعیف می شود. نظریه همبستگی ملی: مبدع و مبتکر این نظریه «امیل دورکیم» جامعهشناس فرانسوی بود و اولین فردی بود که کرسی جامعهشناسی در دانشگاه «بوردو» راایجاد کرد که به مکتب اثباتگرائی اعتقاد داشت و بر این باور بود که موضوعات و اتفاقات اجتماعی را میتوان مثل یک شی (ماده) موردبررسی قرارداد و از آن نتیجه گرفت. بر اساس این نظریه همواره در جوامع بشری «وجدان عمومی» حرف اول و آخر را میزند و کنشگران و سیاستمداران با شناخت «وجدان عمومی» میتوانند «کنش» یا «واکنش» درست داشته باشند. نکته قابلتأمل این است که «وجدان عمومی» در جامعه ایران وجود دارد و در بزنگاهها به میدان میآید که نمونه هایش در سال 57 بر این شکل گرفت که شاه باید برود. در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 همبستگی عمومی با 20 میلیون رأی به سید محمد خاتمی شکل گرفت و در بیست و چهار خرداد 1392 و 29 اردیبهشت 1396 برای حسن روحانی شکل گرفت.دوم اسفند1398 بر عدم مشارکت حداکثری شکل گرفت. علتش این بود که اکثریت نیامدند و مجلس حداقلی (57/42 درصد) تشکیل شد. همچنین سایه کاهش مشارکت بار دیگر بر انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم دیده شد. این در حالی است که مردم چهار سال قبل با مشارکت حداکثری 73 درصد آمدند. به عقیده نویسنده اینکه بشود با حذف اینوآن انتخابات را برد یا باخت مهم نیست، مهم این است که آیا رئیسجمهور منتخب همبستگی ملی یا وجدان عمومی جامعه را مشابه آنچه سید محمد خاتمی در فاصله سالهای 76 تا 84 با خود داشت و بهترین به لحاظ مسائل اقتصادی، روابط خارجی، سطح رفاه و ... تا آخر با خود داشت.آیا رئیسجمهور منتخب از چنین شانسی برخوردار خواهد بود یا خیر؟ اگر اعتمادمردم به دولتمردان کم باشد حل مشکلات ممکن نخواهد بود.و گفتنی های دیگر اینکه در این یادداشت مجال پرداخت به آن نیست.