نیویورک بهعنوان یکی از مهمترین مراکز مهاجرپذیر ایالات متحده، از اواخر قرن نوزدهم به تدریج به بستری برای رشد اندیشههای سوسیالیستی بدل شد. مهاجران اروپایی، بهویژه آلمانیها، یهودیان شرق اروپا و ایتالیاییها، حامل ایدههایی بودند که در قاره کهن در جریان انقلابهای ۱۸۴۸ شکل گرفته بود. این انقلابها هرچند ماهیتی بورژوایی داشتند، اما تضاد طبقاتی میان کارگران و سرمایهداران را آشکار کردند و همین تجربه به آمریکا منتقل شد.
از چهرههای کلیدی این انتقال، جوزف وایدمایر بود؛ ناشر آلمانی و از نزدیکان کارل مارکس که پس از مهاجرت به نیویورک در ۱۸۵۱، روزنامههای سوسیالیستی متعددی منتشر کرد و بعدها حزب کارگر آمریکایی را بنیان گذاشت. مارکس او را وفادارترین همکار خود میدانست و از طریق او و دیگر فعالان، اندیشههای مارکسیستی در آمریکا ریشه گرفت.
اوج این روند در ۱۸۷۲ بود؛ زمانی که در کنگره لاهه، به پیشنهاد مارکس، مقر اینترناسیونال اول از لندن به نیویورک منتقل شد. این تصمیم با هدف نجات سازمان از سرکوب اروپایی و گسترش آن در میان کارگران آمریکایی اتخاذ شد. هرچند این تجربه به دلیل مشکلات مالی و پراکندگی مهاجران تنها چهار سال دوام آورد و در ۱۸۷۶ منحل شد، اما میراث آن بهعنوان پایهای برای جنبشهای کارگری آمریکا باقی ماند.
در ادامه، پیروان فردیناند لاسال نیز به نیویورک آمدند و این شهر را به قلب سوسیالیسم آمریکا بدل کردند. این جریان در اوایل قرن بیستم به موفقیتهای سیاسی نیز دست یافت. نمونه بارز آن جورج لان بود که در سال ۱۹۱۱ بهعنوان نامزد حزب سوسیالیست شهردار شنکتدی شد. او با تکیه بر حمایت مهاجران صنعتی توانست پیروزی چشمگیری به دست آورد و نشان داد که سوسیالیسم در آمریکا ظرفیت سیاسی دارد.
امروز، برخی ناظران زهران ممدانی، سیاستمدار جوان هندیالاصل و مسلمان شیعه را ادامهدهنده راه لان میدانند. هر دو با کاریزما و قدرت اقناع توانستهاند مخاطبان گستردهای جذب کنند. اما تفاوت شرایط اقتصادی و اجتماعی نیویورک امروز با اوایل قرن بیستم، چالشهای تازهای پیش روی ممدانی قرار داده است. نیویورک اکنون بیش از ۹ درصد اقتصاد آمریکا را نمایندگی میکند و اقتصاد آن از کانادا بزرگتر است. این شهر کانون قدرت سیاسی و اقتصادی است و بسیاری از چهرههای بانفوذ آمریکایی از آن برخاستهاند. در چنین فضایی، ظهور یک سیاستمدار سوسیالیست با ریشههای مهاجرتی، تهدیدی برای ساختار سنتی قدرت تلقی میشود. بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز زمینهساز رشد این گفتمان شدهاند. یک درصد ثروتمندترین نیویورکیها بیش از ۴۰ درصد مالیات شخصی شهر را تأمین میکنند، اما در مقابل، طبقه متوسط و کارگران با هزینههای سرسامآور زندگی مواجهاند. میانگین اجارهها بیش از دو برابر میانگین ۵۰ شهر بزرگ آمریکاست و هزینه مراقبت از کودکان به ۲۶ هزار دلار در سال میرسد. این فشارها، همراه با کاهش فرصتهای شغلی پردرآمد، نارضایتی عمومی را افزایش داده است. در دهههای گذشته، نیویورک چهرهای متفاوت داشت. تا اواسط دهه ۱۹۷۰، دانشگاههای دولتی در حال گسترش بودند، مهدکودکهای رایگان وجود داشت و دسترسی به فرهنگ و هنر برای عموم آسان بود. اما سیاستهای اقتصادی دولت فدرال، بهویژه در دوره جرالد فورد، موجب شد که شهر به تدریج تحت سلطه والاستریت و غولهای مالی قرار گیرد. این تغییرات، فاصله طبقاتی را تشدید کرد و امروز بستری برای بازگشت گفتمان سوسیالیستی فراهم آورده است. سوسیالیستها امیدوارند که ممدانی بتواند با تکیه بر این نارضایتیها، سیاستهای بازتوزیعی و عدالتمحور را احیا کند و نیویورک را به روزهای گذشته بازگرداند. هرچند مخالفان او این مسیر را شکستخورده میدانند، اما تجربه تاریخی نشان میدهد که ایدههای سوسیالیستی هر بار در شرایط بحران اقتصادی و اجتماعی دوباره مطرح میشوند.