سید محمد کاظم سجادپور : در حدود نه ماهی که از آغاز دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ میگذرد، او سیاست در آمریکا را به شکل فردی و شخصی درآورده است؛ چنانکه هیچ دوره معاصر دیگری، شاهد چنین تمرکز قدرت در دستان یک رئیسجمهور نبوده است. این تمرکز قدرت، ابعاد متعددی دارد که شامل صدور دستورالعملهای اجرایی متعدد، انتصاب وفاداران به خود، کاهش نقش نهادهای بوروکراتیک و برخورد شدید با مخالفین سیاسی است. این روند، تحلیلگران و جامعهشناسان را بر آن داشته است تا تحولات سیاسی اخیر آمریکا را نه تنها به عنوان یک مسئله داخلی، بلکه به عنوان پدیدهای با تأثیرات عمیق بر سیاست خارجی و رفتار جهانی این کشور بررسی کنند.
نمونه عینی و کمسابقه این روند، تظاهرات روز شنبه ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ بود که در بیش از ۲۶۰۰ شهر آمریکا برگزار شد و میلیونها نفر در آن شرکت کردند. شعار اصلی این تظاهرات، «نه به شاه» بود؛ استعارهای که نشان میدهد بسیاری از مردم و نخبگان، رفتار سیاسی ترامپ را به سوی تمرکز اقتدار و دیکتاتوری تعبیر میکنند. شعارهای دیگری همچون «پادشاهی در ۱۷۷۶ مرد» نیز اشارهای به انقلاب آمریکا و تأسیس جمهوری داشت و نشان میدهد که معترضان نگران بازگشت به تمرکز قدرت سلطنتی هستند. ترامپ در واکنش کوتاه خود گفت: «من پادشاه نیستم»، اما ماهیت تظاهرات و واکنش عمومی، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی معاصر آمریکا محسوب میشود.
از منظر جامعهشناسی، میتوان این تظاهرات را در سه محور تحلیل کرد: نحوه اعمال قدرت توسط ترامپ، واکنش نخبگان و مردم، و پیامدهای احتمالی این تحولات. ترامپ با تکیه بیشازحد بر دستورالعملهای اجرایی، در مواردی در یک روز چندین دستور صادر کرده و نقش قانونگذار و مجری را همزمان ایفا کرده است. انتصاب وفاداران شخصی و تخریب یا تضعیف نهادهای کارشناسی، همراه با محدودسازی آزادیهای سیاسی و مدنی، ویژگی دیگر این تمرکز قدرت است. وزارت دادگستری و حتی نیروهای مسلح نیز تحت تأثیر این روند قرار گرفتهاند و مخالفان سیاسی، از جیمز کومی تا جان بولتون، با فشار و پروندهسازی روبهرو شدهاند.
همزمان، مخالفین ترامپ نیز تلاش کردهاند مقابلهای قانونی و مدنی داشته باشند. استفاده از دادگاهها برای جلوگیری از اقدامات مانند اعزام گارد ملی به ایالتهای مخالف و بسیج عمومی مردم برای نشان دادن مخالفت فرا حزبی، نمونههای برجسته این واکنشها هستند. چنین اقدامات مردمی نشان میدهد که مخالفت با ترامپ دیگر صرفاً به حوزه سیاسی حزبی محدود نیست و تبدیل به یک حرکت اجتماعی گسترده شده است.
نتایج این تعامل میان تمرکز قدرت و واکنش مردم و نخبگان هنوز مشخص نیست، اما دستکم دو ویژگی کلیدی دارد. نخست، دوقطبی شدن جامعه آمریکا ادامه خواهد یافت؛ طرفداران پرشمار ترامپ به شدت با مخالفان برخورد میکنند و نخبگان جمهوریخواه برخی تظاهراتها را «ضد ایالات متحده» تفسیر میکنند. دوم، روند حرکتهای آونگی یا نوسانی در سیاست داخلی ادامه خواهد داشت؛ از ابتدای تأسیس جمهوری آمریکا، نوسانات میان دو گرایش کلان سیاسی بخشی از سازوکار سیاسی کشور بوده و احتمال تکرار این الگو، به ویژه در انتخابات میاندورهای، بالا است. بهطور کلی، دور دوم ریاستجمهوری ترامپ نمونهای بارز از تمرکز قدرت فردی در تاریخ معاصر آمریکا است که واکنشهای اجتماعی، سیاسی و قانونی گستردهای را برانگیخته است. تظاهرات گسترده و بدون خشونت اخیر، بازتاب نارضایتی عمومی و هشدار به نظام سیاسی است. افزون بر این، این تحولات نشان میدهد که سیاست داخلی آمریکا و رفتار جهانی این کشور کاملاً به هم پیوستهاند و هر تغییری در ساختار قدرت داخلی، پیامدهایی فوری و بلندمدت در عرصه بینالمللی خواهد داشت.
در نهایت، آنچه روشن است این است که دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، نهتنها آمریکا را به نقطهای از تمرکز قدرت فردی رسانده، بلکه جامعه آمریکایی را نیز به دو قطب شدید و واکنشهای آونگی سوق داده است؛ وضعیتی که تحلیلگران آن را با دقت رصد میکنند و انتظار دارند تأثیرات گستردهای بر سیاستهای آینده کشور و روابط بینالملل داشته باشد.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی