رضا دستجردی: کتاب «فلسفهورزی: از کنجکاوی متعارف تا استدلال منطقی» نوشته تیموتی ویلیامسن، استاد فلسفه دانشگاه آکسفورد، اثری است که تلاش میکند مرز میان فلسفه تخصصی تحلیلی و تفکر روزمره را بازتعریف کند. ویلیامسن در این کتاب به پرسشهای بنیادین درباره ماهیت فلسفه، روش آن و نسبتش با علوم دیگر میپردازد و فلسفه را دانشی زنده، پویا و در مرکز تفکر انسانی معرفی میکند.
او کتاب را با اشاره به جملهای از ژانپییر ریو، کاپیتان تیم راگبی فرانسه، آغاز میکند که گفته بود: «کلید موفقیت داشتن ایدهای روشن از هدف و شکستن حرکات پیچیده به اجزای ساده است.» ویلیامسن این ایده را به روش دکارت مرتبط میکند که بر اهمیت اندیشیدن روشمند، تحلیل نظاممند و بازسازی معانی از اجزای ساده تأکید دارد. با این حال، او هشدار میدهد که فلسفه نباید صرفاً به شکگرایی افراطی تبدیل شود، چرا که شک بدون تعهد به حقیقت میتواند به انکار واقعیتهایی مهم، مانند تغییرات اقلیمی، بیانجامد.
فیلسوف به باور ویلیامسن، در جستوجوی فهم «ماهیت هر چیز» است؛ مفاهیمی مانند وجود و عدم، ذهن و ماده، خیر و شر، صدق و کذب. فلسفه ادامه طبیعی کنجکاوی روزمره انسان است اما بهصورتی نظاممند و منطقی. تفاوت اصلی فلسفه با گفتوگوی عادی، همین دقت و استدلال منطقی است که پرسشهای عمومی را به پژوهشهای دقیق و هدفمند تبدیل میکند.
یکی از موضوعات مهم کتاب، بررسی نسبت فلسفه با علم است. ویلیامسن یادآور میشود که تا قرن هفدهم، فلسفه شامل «فلسفه طبیعی» یعنی علم فیزیک نیز بود و متفکرانی مانند گالیله و نیوتن خود را فیلسوفان طبیعی میدانستند. اما با رشد روش تجربی، علم از فلسفه جدا شد و پرسشی مطرح شد که آیا فلسفه هنوز ضرورتی دارد یا نه.
او معتقد است که دیدگاه رایج درباره علم بسیار محدود است و علم تنها به روش تجربی خلاصه نمیشود. برای مثال، ریاضیات علمی است بدون نیاز به مشاهده تجربی، و فلسفه نیز میتواند دانشی علمی باشد، هرچند علمی غیرطبیعی که بر منطق، استدلال و تحلیل زبانی تکیه دارد. از این منظر فلسفه مکمل علم است و به بررسی مفاهیم و پیشفرضهای علم میپردازد.
ویلیامسن به نقش مناقشه و گفتوگو در فلسفه توجه ویژهای دارد و فلسفه را «ورزشی فکری» میداند که در آن اندیشهها در میدان بحث و چالش قرار میگیرند. ارزش فلسفه به باور او در رسیدن به جواب قطعی نیست، بلکه در آزمودن استدلالها و یادگیری قضاوت منطقی است. او فضای سمینارهای فلسفی را توصیف میکند که در آن، گفتوگو، پرسش و پاسخ و نقد استدلالها، بخش مهم فرایند یادگیری و پژوهش فلسفی است.
نقش زبان و شفافسازی مفاهیم، بخش مهم دیگری از کتاب است. ویلیامسن معتقد است بسیاری از مناقشات فلسفی ناشی از ابهام در معنای واژگان است. کلماتی مثل «آزادی»، «دانایی» و «خوبی» در زبان عمومی معانی متفاوت و گاه متضاد دارند. فلسفه وظیفه دارد این واژهها را دقیق و متمایز کند تا امکان استدلال عقلانی فراهم شود. همچنین، ویلیامسن بر اهمیت منطق کلاسیک تأکید میکند و آن را با وجود نقدهای پستمدرن، پایهایترین ابزار سنجش استدلالها میداند.
در بخش دیگری از کتاب، نقش تخیل در فلسفه بررسی میشود. اگرچه فلسفه تحلیلی کمتر به تخیل میپردازد، اما فلسفه قارهای آن را بسیار مهم میشمرد. ویلیامسن معتقد است فلسفه به تخیل نیاز دارد اما تخیلی منظم و محدود. او به مثال مشهور «مسئله ترولی» در اخلاق اشاره میکند، که در آن فرد باید میان نجات چند نفر و قربانیکردن یک نفر تصمیم بگیرد. چنین آزمایشهای فکری ابزارهایی برای آزمون شهودهای اخلاقی و معرفتی ما هستند و کمک میکنند باورهای خود را بهتر بشناسیم.
یکی از پرسشهای قدیمی در فلسفه، این است که آیا فلسفه همان تاریخ فلسفه است؟ ویلیامسن پاسخ منفی میدهد اما تأکید میکند که بدون مطالعه تاریخ فلسفه، فهم روشهای تفکر فلسفی ممکن نیست. مطالعه اندیشههای فیلسوفان گذشته به منظور تکرار آنها نیست بلکه برای درک روشهای خاص تفکر و مواجهه با مسائل شناخت و معنا ضروری است.
در فصل پایانی، ویلیامسن به بحران معاصر فلسفه میپردازد و تصور عمومی از بیفایده بودن فلسفه را نقد میکند. به باور او، فلسفه تحت فشار است که به شکلهای دیگری همچون توصیه اخلاقی یا روانشناسی عامهپسند تبدیل شود، امری که ممکن است هویت فلسفه را تضعیف کند. فلسفه علمی خودبنیاد است که باید هویت خاص خود را حفظ کند و در درجه اول شیوهای برای پرسیدن و کنجکاوی است، نه فقط مجموعهای از پاسخهای آماده.
برگرفته از: ایبنا