مانی سپهری: آیا داستان، یکسره خلق و ابداع است و کاملاً بیربط به تجربۀ زیستۀ نویسندهاش یا تجربۀ زیسته، خواهناخواه، بر آنچه داستاننویس مینویسد اثر میگذارد و ردی از خود در آن بهجا میگذارد؟ با خواندن زندگینامههای نویسندگان، اینطور مینماید که دومی درستتر است. مؤلف ممکن است خودش را پشت شخصیتهای داستانی و تجربههای این شخصیتها و حوادث و ماجراهایی که برای آنها رخ میدهد مخفی کند؛ ممکن است رد گم کند و آدرس غلط بدهد، اما هرگز نمیمیرد و همیشه پشت اثرش در دنیای خیالیای که خلق کرده و در کالبد شخصیتهایی که آفریده است نفس میکشد و ردهایی از خود در داستانهایش بهجا میگذارد. این فرق میکند با بازتاب عین به عین و مستقیم زندگی نویسنده در آنچه خلق میکند، که البته نویسندگان داستانهای اتوبیوگرافیک این کار را هم کردهاند، گرچه همیشه باید در اتوبیوگرافیکترین داستانها و تطبیق کامل این داستانها با واقعیت، به دیدۀ شک نگریست، چون نویسنده جهاندیدهایست که دروغ زیاد میگوید، حتی وقتی که مدعی است راست میگوید و اصلاً همین دروغ است که حقیقت پشت ظاهر بزکشدۀ واقعیت را افشا میکند و دروغ، هنر نویسنده است و راهی به آنچه در کنجوکنارها و تاریکجاهای آنچه خود را بهعنوان تنها واقعیت موجود معرفی میکند، مخفی مانده است.
برویم سراغ کتاب «خودم و جهان: زندگینامۀ ویلیام فاکنر» نوشتۀ رابرت وِین هَمبلین، که روایتی جمعوجور اما جامع و مبتنی بر اسناد معتبر از زندگی یکی از بزرگترین نویسندگان امریکاست. نویسنده از همان ابتدا کتاب را طوری آغاز میکند که خوانندهای که قبلاً داستانهای فاکنر را خوانده است، خود را درون یکی از این داستانها و مواجه با شخصیتی مخلوق فاکنر میپندارد. دلیلش البته این نیست که همبلین در شرح زندگی فاکنر از شیوههای داستانپردازی استفاده کرده است؛ او اتفاقاً چندان در پی شاخوبرگدادنهای داستانی به روایتش از زندگی فاکنر نیست. روایت او از این لحاظ، کارآمد و جذاب و خواندنی است که جان و جوهر جهان داستانی فاکنر و نسبت این جهان با زندگی و تجربۀ زیستۀ فاکنر را بهشیوهای ساده و سرراست و با ارجاع به مستندات و همچنین ارجاع به دیگر پژوهشهایی که پیش از این کتاب دربارۀ زندگی فاکنر انجام شده است، شرح میدهد. در کتاب «خودم و جهان» همچنین به اصلیترین مسائلی که فاکنر در آثارش پیش کشیده و با آنها درگیر بوده پرداخته شده است. همبلین معتقد است اصلیترین موضوعی که فاکنر با آن درگیر بوده و آن را به انحای مختلف در آثارش بازتاب داده است، تناقض و کشمکش میان آرمان و واقعیت است.
در کتاب «خودم و جهان» از درگیری فاکنر با موضوع تقابل ماندگاری اثر هنری و گذرایی جهانِ واقعی نیز سخن میرود و از اینکه فاکنر پیش از آنکه داستاننویس شود، در اشعارش، این موضوع را پیش کشیده است و جالب اینکه در آن زمان، او این تقابل را اینگونه میدیده که اثر هنری، ماندگار اما ایستا و اندوهبار است، در حالی که زندگی و جهان واقعی، گذران اما پویا و شاد و سرزنده و پرتحرک است.
کتاب «خودم و جهان» پس از مقدمهای کوتاه، با معرفی اجداد فاکنر و پیشینۀ خانوادگی او آغاز میشود و آنگاه بر سرِ زندگی خود فاکنر از کودکی تا سالهای بعدی زندگیاش میرود. در این کتاب میبینیم که فاکنر چگونه کار ادبی را با سرودن شعر آغاز کرد و سپس به سمت داستاننویسی کشیده شد و زانپس بهطور جدی به داستاننویسی پرداخت. نویسنده توضیح میدهد که چه کسانی بر شکوفایی ذوق ادبی فاکنر نقش داشتند و او را به ادامۀ کار تشویق کردند و به او خط دادند.
در کتاب «خودم و جهان» همچنین میخوانیم که هر یک از آثار فاکنر چطور و تحت چه شرایطی خلق شدند و فاکنر حین خلق آنها چه چالشهایی در زندگی شخصی و شغلیاش داشته و خودِ انتشار این آثار، بهدلیل سبک نامتعارفشان، چه دشواریهایی داشته است.
زندگی زناشویی ویلیام فاکنر و ازدواج او با عشق اول زندگیاش از دیگر موضوعاتیست که در کتاب «خودم و جهان» از آن سخن میرود. فاکنر از نوجوانی دلبستۀ دختری به نام استل اولدم فرانکلین بود. ازدواج آنها اما میسر نشد و استل با مردی دیگر ازدواج کرد. بعدها طلاق گرفت و با فاکنر ازدواج کرد. آرزوی دیرین فاکنر که ازدواج با استل بود سرانجام تحقق یافت اما واقعیت آن چیزی نبود که فاکنر در سر میپرورد. ازدواج آنها ازدواجی ناموفق بود و زندگی خوشی باهم نداشتند.