مرتضی الویری در گفت و گو با خبرآنلاین گفت:بنده انتظاری غیر از این موضوع نداشتم و در واقع برای بنده این وضعیت یا روند کاملا طبیعی بود. به بیان دیگر دیوار کجی که از سال ۱۳۷۱، توسط شورای نگهبان چیده شده هر چه بالاتر میرود انتظار انحراف روزافزونی را باید از آن داشت.
به عبارت دیگر زمانی که پایه نظارت استصوابی بنا شد و بر مبنای غربالگریِ شورای نگهبان، در مجلس چهارم، تعداد زیادی از نیروهای کارآمد و پُرتوان به وسیله تیغ نظارت استصوابی ردصلاحیت شدند در واقع به تعبیری مجلسِ شورای نگهبان ساختهای تشکیل شد که آن مجلس نیز قانون انتخاباتی را نوشت که از آن قانون نیز نمیتوان انتظاری جز ردصلاحیتهای گسترده داشت.
نکته دیگر اینکه تصمیم جدی و قاطع شورای نگهبان و کسانی که با همان نظریه گام برداشته اند این است که به مجلس، اجازه ورود هر سلیقه و دیدگاهی که با دیدگاه های شورای نگهبان زاویه داشته باشد، داده نشود در واقع تجلی و نمونه بارز آن را میتوان در شرایط انتخاب شوندگان مشاهده کرد به طور مثال در بندهای ۶،۴،۲،۱ ماده ۳۱ قانون انتخابات(که شرایط انتخاب شوندگان را فهرست میکند) اگر شخص ناظر از بیرون به آن نگاه کند تصور می کند که یک محکمه شکل گرفته که افراد را در جایگاه متهم نشانده و او بی صلاحیت است مگر اینکه به وسیله آن ممیّز و داور یا مُشخّص یا بررسیکننده به این نتیجه برسند که فرد مدنظر، فرد سالم و مطلوب آنها است. باید توجه داشت که به موجب اصل ۳۷ قانون اساسی، اصل بر برائت است و اصالت الصحّه یکی از اصول مورد توجه دینی و مذهبی است بدین معنا که همواره باید بنا را بر جنبه مثبت، سالم بودن و مومن بودن فرد قرار داد مگر اینکه ادله و براهینی وجود داشته باشد که خلاف آن را اثبات کند.
این در حالی است که آنچه در هیأتهای اجرایی و هیأت نظارت شورای نگهبان میگذرد این است که اصل را بر این قاعده میگذارند که با فردی مواجهند که دارای شخصیت مبهمی است در واقع برای آنها باید با ادله و براهینی روشن و محرز شود که فرد مدنظر مورد قبول است. این گونه غربالگری هیچ قرابت یا شباهتی با اصل نظام یا قانون اساسی ندارد. باید فریاد زد که چرا در همین نظام و با همین قانون اساسی در زمستان ۵۸ حتی افرادی مانند مسعود رجوی ها رد صلاحیت نمی شوند ( ولی رای نیاوردند) اما امروز شاهد رد صلاحیت پزشکیان ها هستیم. از کجا به کجا رسیدیم.
بنده تصور نمیکنم اینها چنین ملاحظاتی را مدنظر قرار دهند چراکه انجام این گونه غربالگری و به تعبیر خودشان، خالصسازی را به نفع نظام تلقی می کنند در نتیجه عواقب همه چیز را پذیرفتهاند و به هیچ وجه نگران نیستند. به هر حال ما با شورای نگهبانی مواجه هستیم که شخصیتی مانند مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که به معنای واقعی شناسنامه انقلاب بود را حذف کرد، به عبارت دیگر ما با مجموعهای روبرو هستیم که شخصیتی مانند علی لاریجانی نیز نتوانست از فیلتر آن عبور کند همچنین ما با مجموعهای مواجهیم که فرزندان انقلاب را که به معنای واقعی، گذشته و زندگی آنها فداکاری و ایثارگری برای انقلاب بوده را با کوچکترین زاویه گرفتن از دیدگاه آنان، ردصلاحیت کردند.
بنابراین هر کدام از اینها بر این باورند که در حال انجام وظیفه انقلابی و خالص سازی خودشان هستند.
تصور بنده بر این است که به نوعی حساب کار دست اکثریت کنشگران سیاسی آمده است. به همین دلیل بسیاری از شخصیت های سیاسیِ شاخص و پُرتوان جمهوری اسلامی حاضر اصلا در انتخابات ثبت نام نکردند. در نتیجه باید گفت به تعبیری حساب کار دست همه آنها آمده است.
از سوی دیگر متاسفانه مردم نیز به دلیل همین روش های ناصواب موجود، به صندوق رأی بی اعتماد شدند که سیر نزولیِ مشارکت در انتخابات سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ ادله روشنی بر این مدعا است. در حال حاضر متاسفانه چون، تغییری در روشهای ناصواب گذشته ایجاد نشده و با تصویب مصوبه اخیر مجلس در مورد قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی حتی وضعیت بدتر از قبل شده است در نتیجه به نظر میرسد هیچ نقطه امیدی مشاهده نمیشود.بنده بسیاری از این افراد را نمیشناسم اما در مورد افرادی مانند آقای پزشکیان و علی مطهری، یک نظرسنجی بین مردم صورت گیرد طبیعتاً به سلامت و پُرتوان بودن افرادی مانند پزشکیان و علی مطهری صحه میگذارند منتهی وضعیت تأسف بارتر فقط موضوع ردصلاحیتشدهها نیست بلکه ضایعه بزرگتر، خیل عظیمی از افراد توانمندی است که به دلیل آگاهی از این سازوکارها، حاضر نشدند در انتخابات ثبت نام کنند.