در نگاه نخست، تنها چند عکس دستهجمعی از دانشآموختگان یک دانشگاه است که هم اکنون به یکی از کشورها مهاجرت کردهاند، اما در عمق ماجرا، هر تصویر مرثیه مزمن که سالهاست گریبان کشور را گرفته مصیبت خروج نخبگان یا Brain Drain است. این تصاویر نماد عینی و قابل لمس همان فرایندی است که پژوهشگران سالها درباره آن هشدار دادهاند: کوچ پیوسته نیروهای متخصص، پرتلاش و آیندهساز. مرثیهها فراوان گفته شده، آمارها بارها منتشر شده، و تحلیلها بارها تکرار شدهاند؛ اما ارادهای هماهنگ و قدرتمند برای مهار این روند هنوز در سطح ملی شکل نگرفته است.
تب مهاجرت
حجم مهاجرت، امروز محدود به گروهی خاص نیست؛بلکه طیف وسیعی از جامعه از دانشجویان ممتاز و پژوهشگران تا کارآفرینان، متخصصان، و حتی نیروهای با مهارت متوسط درگیر آن شدهاند. این گسترش، نشانهای روشن از عمق مشکل است و بیان میکند که مسئله صرفاً یک «چالش آموزشی» یا «انتقال تحصیلی» نیست، بلکه نشانهای از اختلالات ساختاری در نظام مدیریت سرمایه انسانی و درک ارزش نخبگان در کشور است.
آمار کوچ نخبگان
آمارهای بینالمللی تأیید میکند که تعداد دانشجویان ایرانی در کشورهای مقصد حدود ۱۱۰ هزار نفر برآورد میشود، رقمی که رشد سریع مهاجرت تحصیلی (Academic Migration) و افزایش جذابیت مقصدهایی چون ترکیه، کانادا، آلمان و امریکا و... را نشان میدهد. این جابهجایی، نتیجه تعامل مجموعهای از عوامل «محرک خروج» (Push Factors) مانند فشاراقتصادی، بیثباتی اجتماعی، کمبود فرصتهای شغلی تخصصی، محدودیتهای پژوهشی، و احساس نبود آینده روشن، با عوامل «جاذبه مقصد» (Pull Factors) همچون زیرساختهای علمی پیشرفته، فرصتهای همکاری بینالمللی و مسیرهای شغلی شفافتر است.
کاهش سرمایه انسانی
پیامدهای این روند برای کشور جدی و همهجانبه است. کاهش سرمایه انسانی متخصص، تضعیف چرخه نوآوری (Innovation Cycle), کاهش ظرفیت علمی دانشگاهها، کاهش کیفیت پژوهش و آموزش، و افت توان رقابتی ایران در عرصه منطقهای و جهانی بخشی از این پیامدهاست. هنگامی که یک گروه کامل از فارغالتحصیلان برجسته بهجای ورود به چرخه تولید علم و ثروت، ناچار به خروج از کشور میشوند، هزینه توسعه کشور چند برابر افزایش مییابد و زمان از دست میرود.
اهمیت نیروی انسانی
این وضعیت نیازمند توجه مستقیم و جدی حاکمیت در سطح سیاستگذاری کلان است. مدیریت پدیده خروج نخبگان تنها با توصیههای دانشگاهی یا برنامههای کوچک حمایتی قابل اصلاح نیست؛ بلکه نیازمند تصمیمات راهبردی و هماهنگ در سطح حکمرانی، برنامهریزی ملی، و بازنگری در رویکرد نسبت به سرمایه انسانی است. اگر سیاستهای کلان درک درستی از سرمایه انسانی نداشته باشند، بهترین دانشگاهها، دقیقترین نظام آموزشی و قویترین استعدادهای بومی نیز در نهایت به خروجی برای کشورهای دیگر بدل خواهند شد.
شایسته سالاری
تمرکز سیاستگذاری باید بر تقویت شایستهسالاری (Meritocracy)، فراهمکردن امنیت حرفهای و اجتماعی، اصلاح ساختارهای اداری، بهبود محسوس کیفیت محیط زندگی، ارتقای استقلال علمی دانشگاهها (Academic Autonomy)، و فراهمسازی زیرساختهای پژوهشی و حمایتهای رقابتی باشد. در عین حال، ضروری است که سازوکاری پایدار و شفاف برای همکاری ایرانیان خارج از کشور ایجاد شود تا مهاجرت از یک روند یکطرفه به نوعی گردش دانش (Brain Circulation) تبدیل شود. اگر چنین سیاستهایی بهموقع و با اراده لازم اجرا نشود، روند کنونی تشدید خواهد شد و شکاف نسل جوان بهویژه نسل تحصیلکرده و متخصص با حاکمیت میشود. تصاویر وایرالشده از کوچ نخبگان هشداری است که باید پیام آن جدی گرفته شود: هیچ کشوری بدون سرمایه انسانی قدرتمند، آینده قدرتمندی نخواهد داشت. مهاجرت نخبگان نه سرنوشت محتوم و نه پدیدهای غیرقابلمدیریت است. اگر نگاه ملی به این موضوع تغییر کند، اگر ارزش نخبگان به رسمیت شناخته شود و اگر ارادهای واقعی برای اصلاح ساختارها شکل گیرد، میتوان از این بحران فرصتی ساخت برای بازتعریف جایگاه ایران در شبکه جهانی دانش و توسعه.
دیدن خطر
در پایان، تنها میتوان امید داشت که این مرثیه شنیده شود؛ امید که همچون دیگر دردِدلهای گذشته، در پیچوخم بیتوجهی راه گم نکند و اینبار گوشهایی باشد که بشنود و ارادهای که برخیزد. وگرنه بیم آن میرود که مرثیههای امروز، فردا بدل شوند به نوحهای برای فرصتهایی که دیگر هرگز بازنمیگردند. این نوشتار را با سرودهی پرمعنای سعدی به پایان بریم؛ که گویی برای همین روزها گفته شده است: چو عضوی به درد آورد روزگار /دگر عضوها را نمانَد قرار /تو کز محنتِ دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی