در این بررسی ابتدا اهل تفکر را همچون هر عضو جامعه، متاثر از محیط اجتماعی/فرهنگی خود میبینیم و در این حالت در مییابیم که اهم این موانع عبارتاند از: فردگرایی افراطی و مسئولیتگریزی متفکران؛ بیتوجهی آنان به مصالح جامعه و فروکاستن هویت خود به موجودی وابسته و نیازمند به تأیید و پاداش نظامهای رسمی؛ نفی اصالت و آزادی خویش در مسیر حقیقت یابی؛ خو گرفتن به تکرار مکررات، همراه با بیباوری نسبت به ایدههای نو و نواندیشی که بیش از آنکه نشان از «تردید» معرفت شناختی داشته باشد، در قالب ترس و گریز از «تغییر»، واقعیت پیدا میکند.
سیستم اجتماعی معاصر کار خود را به خوبی انجام داده است! جداسازی انسانها از یکدیگر و غرق نمودن آنها در زندگی فردی و تلاشی بی پایان برای بقا تا انتها! فردگرایی، منفعت محوری مسئولیتگریزی و بدبینی نسبت به دیگری، به خصیصه غالب فرهنگ معاصر بدل شده است؛ طبیعی است که «هویت متفکر» نیز از چنین ساختاری تاثر پذیرفته باشد. هویت متفکر امروز - برخلاف تصور رمانتیک گذشته - در خلأ شکل نمیگیرد؛ او محصول نظمی است که رقابت فردی را بازتولید و وضعیت موجود را تثبیت میکند و کمتر مجال میدهد تا مسئولیتهای کلان اجتماعی در متفکر برانگیخته شوند. ازاینرو نمیتوان انتظار داشت نظام اجتماعیِ مسلط، خود بتواند زمینهساز شکلگیری بدیلی جدی برای اقتصاد سرمایهداری باشد.
در کنار این کلیات، یکی از موانع اساسی، تبدیل محافظه کاری بعنوان یک راهکار منطقی و مقطعی به یک عادت فرهنگی مخرب است. عادتی که از دل سالها زیستن در ساختارهای محافظهکارانه برآمده است. متفکر امروز، بهجای آزمودن افقهای نو، در دام بدیهی گویی و بازتولید نظریات آشنا و پذیرفتهشده گرفتار میماند. چنین وضعیتی استعداد خلاقیت، امکان ریسکپذیری در فرایند تفکر و توان گشودن مسیرهای نو را به حداقل میرساند و بسیاری از تلاش های جمعی برای بازاندیشی در نظم اقتصادی را عقیم میسازد.
در این هنجار، متفکر از جامعه فاصله گرفته و نقش خود را تا حد کارگزاری در ساختارهای رسمی و وابسته به تأیید و پاداش از آنها تقلیل داده است؛ وضعیتی ناسازگار با حقیقتجویی و استقلال اندیشه. بازگشت او به پروژههایی که افق شان خدمت به آینده جمعی است، نیازمند بیداری مسئولیتی درونی است؛ مسئولیتی که از دل مطالبهگری عمومی برنمیآید، زیرا عموم مردم توان سازماندهی جریانهای فکری را ندارند. این وظیفه بر دوش همان گروه محدود و معدودی از اندیشمندان است که هنوز دغدغه تفکر، عدالت و امکان آیندهای متفاوت برای جامعه را در خود زنده نگاه داشتهاند .این اقلیت مؤثر میتوانند فضای اجماع و حمایت لازم را فراهم کنند، از متفکران مسئولیت بخواهند و میدانی عمومی ایجاد کنند تا متفکر بتواند بیهراس از فشارهای اقتصادی یا طرد و محرومیت های اجتماعی، وارد مسیر اجرای نقش حقیقی خود شود. تنها با تلاش پیگیر این گروه کوچک است که میتوان امید داشت اندیشه بار دیگر نقشی دگرگونساز بیابد، مسئولیتپذیری جمعی بر انزوای فردی غلبه کند و در نهایت دعوت گفتمان مدلسازی اقتصاد جایگزین برای مشارکت اندیشمندان، موثر واقع گردد.