واقعیت این است که جشنهای ملی هم با نامهربانی وبرخوردهای تند نیروهای انتظامی همراه بوده است، ازجشن آب بازی تیرگان تا چهارشنبه سوری. بی توجهی به جشن مهرگان وبه فراموشی سپردن جشن سده بخشی ازسیاست های فرهنگی حاکمیت بوده است.
جشن نوروز هم از خیابان وکوچهها به خانهها کوچانیده شده است .
سیزده بدر هم که با استقبال گسترده مردم همراه است هیچگاه به رسمیت شناخته نشده است. شادی مردم به غارت رفته است و رواج بیش از حد عزاداری که کار اصلی نهادهای تبلیغاتی و رسانههای حکومتی است مقولهای شده است که فضای جامعه را درخود گرفته است.
جشنهایی همانند هالووین و عشاق (والنتاین) که دراین سالها رواج یافتند تلاشهای اجتماعی برای اندکی شادی است و مخالفتها هم نقشی نخواهد داشت وآب درهاون کوبیدن است، نشانههای هالووین را میتوان به خوبی درجای جای شهر دید.
خانم مهاجرانی که از جشنهای ملی میگویند چرا نشانههایی از اهمیت دادن حاکمیت به این گونه جشنها را نشان نمیدهند. چرا از محدود کردن وپیشگیری از مشارکت مردم درجشن سده دربخشهایی ازکشور همانند تهران وبه تازگی یزد وکرمان چیزی نمیگویند؟!
چرا از تبدیل جشن چهارشنبه سوری به میدان جنگ وانفجار سخنی درمیان نیست؟! تلاش برای ازمیان بردن نام چهارشنبه سوری چه معنایی دارد؟! رسانههای حکومتی به جای چهارشنبه سوری از چهارشنبه آخر سال سخن میگویند! کدام برنامه سازمان یافته برای آماده کردن برگزاری جشنی شاد و بی خطر در چهارشنبه سوری صورت گرفته است؟! همه میدانند که سیزده بدر هم در ادبیات حکومتی جای چندانی ندارد! شادی به عنوان هدیه خداوندی درایران کهن قدر شناخته میشد و هرماه که نام روز وماه یکی میشد جشنی آراسته میشد وایرانیان به جشن وسرور میپرداختند، مهرگان ونوروز وسده باشکوه برگزار میشد. هنگامی که جشنهای ملی سرکوب وشادی از مردم گرفته میشودآن گاه هالووین ووالنتاین میدان دار شده وسر بر میآورند. نسل امروز گوششان به نهادهای حکومتی بدهکار نیست. حاکمیت تنها نفی و رد و انکار را بلد است و از بازگشودن راه ومسیر، سخت ناتوان است.