تحولات اخیر در منطقه خاورمیانه و تغییرات در ساختار قدرت جهانی، ایران را در برابر انتخابی سرنوشتساز قرار داده است: حرکت به سمت واقعگرایی سیاسی یا ادامه مسیر پرمخاطرهای که با پذیرش ریسکهای بزرگ همراه خواهد بود. تجربههای تاریخی نشان میدهد که اتخاذ سیاستهای مبتنی بر کاهش تنش و تعامل سازنده میتواند تأثیر مثبتی بر جایگاه بینالمللی ایران داشته باشد؛ همانگونه که در دوران ریاستجمهوری علیاکبر هاشمی رفسنجانی، سیاست خارجی ایران بر پایه ایجاد فضایی همکاریجویانه با غرب تعریف شد و به تقویت موقعیت کشور در عرصه جهانی انجامید. اکنون نیز با تغییر در ساختار سیاسی ایران و ریاست مسعود پزشکیان بر دولت، این سؤال مطرح است که آیا تهران آماده بازتعریف رویکردهای خود در قالب دیپلماسی و واقعبینی خواهد بود؟
در سوی دیگر، ایالات متحده با آغاز دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ و ظهور نگرشهای تهاجمی در سیاست خارجی، احتمالات جدیدی را در روابط خود با ایران مطرح کرده است. از سویی، فشارهای خارجی بر برنامه هستهای ایران و از سوی دیگر، چالشهای ژئوپلیتیک منطقهای نظیر حساسیتهای اسرائیل و تغییر معادلات در سوریه، شرایطی پیچیده و حساس را پدید آورده است.
آیا رویکرد واقعبینانه میتواند درها را به سوی گفتوگو باز کند؟
آندره وولف ژنرال بازنشسته نیروی هوایی آمریکا و استاد دانشگاه آفریقای جنوبی در یادداشتی در پایگاه تحیلی هیل به تحلیل رویکرد احتمالی دولت آینده آمریکا نسبت به ایران پرداخته و معتقد است: «سناتور مارکو روبیو، که بهعنوان نامزد ترامپ برای وزارت امور خارجه معرفی شده است، بارها بر تهدیدات ناشی از ایران تأکید کرده است. وی احتمالاً با بهرهگیری از شرایط فعلی ایران، سعی خواهد کرد ترامپ را متقاعد سازد که توقف کامل برنامه هستهای این کشور، تنها راهحل قابل قبول است. با این حال، اگر دیدگاههای واقعبینانهتر در دولت آینده آمریکا غالب شود، ممکن است فرصتی برای آغاز گفتوگوهای عملی ایجاد گردد. این در حالی است که بسیاری از رهبران ایران در پی کسب احترام از سوی غرب و تثبیت موقعیت کشور در میان کشورهای منطقه هستند.»
وی در ادامه یادداشت بر اهمیت برنامه هستهای در دیدگاه مقامات جمهوری اسلامی ایران تاکید میکند و معتقد است: «کنار گذاشتن کامل برنامه هستهای، که بهعنوان نماد قدرت و استقلال ایران شناخته میشود، امری بعید به نظر میرسد. با این حال، اتخاذ رویکردی میانه میتواند راهگشا باشد: حفظ برنامه هستهای در چارچوب مصارف داخلی و صلحآمیز، همراه با ارائه ضمانتهایی معتبر برای کاهش نگرانیهای جامعه بینالمللی. چنین مسیری نهتنها به ایران اجازه میدهد حیثیت ملی خود را حفظ کند، بلکه میتواند به کاهش تنشها و ایجاد فضای اعتماد متقابل در صحنه جهانی نیز کمک نماید.»
گزینههای نظامی و دیپلماسی؛ چرا راهحل نظامی نباید به انتخاب نخست تبدیل شود؟
کارشناسان خاورمیانه تأکید دارند که تهدید اصلی برای ایالات متحده در حال حاضر چین است، نه ایران. بااینحال، نباید از نظر دور داشت که ایران تجربه تلخی از مداخلات غرب در حافظه تاریخی خود دارد؛ بهویژه کودتای ۱۹۵۳ که توسط سیا و امآیسیکس برنامهریزی شد. این مداخله نهتنها به سرنگونی دولت ملی ایران منجر شد، بلکه ضربه سنگینی به دموکراسی نوپای کشور وارد کرد. چنین رویدادهایی، روابط میان ایران و غرب را بهشدت پیچیده کرده است. اکنون، با سقوط بشار اسد و خروج او از معادلات سوریه، ایران با وضعیت ژئوپلیتیک تازهای روبهرو شده است. در چنین شرایطی، دلایل قانعکنندهای برای تداوم سیاستهای پرهزینه گذشته باقی نمیماند و این موضوع ممکن است زمینه را برای بازنگری در رویکردهای منطقهای ایران فراهم آورد.
وی در بخش دیگری به ضرورت دستیابی به توافق هستهای پایدار تاکید میکند و معتقد است: «ایران بهخوبی از حساسیتهای آمریکا آگاه است. در چنین شرایطی، خودداری از اتخاذ سیاستی واقعبینانه و عملگرایانه میتواند این حساسیتها را به سطحی برساند که اقدام نظامی را اجتنابناپذیر سازد. بااینحال، اگر دولت ترامپ زمینههای دیپلماتیک مناسبی فراهم کند، ایران این فرصت را خواهد داشت که مسیری سازنده را در پیش گیرد و روابط دوجانبه مثبتی با غرب ایجاد کند. دستیابی به یک توافق هستهای پایدار، مستلزم فراهم شدن شرایطی است که هر دو طرف را قادر سازد به اهداف خود دست یابند. چنین توافقی میتواند از یکسو، امنیت بینالمللی را تقویت کند و از سوی دیگر، به ایران امکان دهد جایگاه منطقهای خود را بدون تنشهای مخرب حفظ نماید.»
دولت ترامپ باید مذاکرات مستقیم با ایران، بهویژه با دولت پزشکیان، را آغاز کند و نظارت بر برنامه هستهای ایران را از طریق اجرای مفاد معاهده «عدم اشاعه هستهای» (ان پی تی) تقویت نماید. در مقابل، ایران باید کاهش تحریمها را بهعنوان بخشی از این روند دریافت کند. این توافق میتواند به ایجاد منطقهای عاری از سلاح هستهای در خلیج فارس منجر شود و گامی نخست در جهت تأمین امنیت جمعی منطقه باشد.
در نهایت، ایالات متحده میتواند تلاشهای دیپلماتیک خود را با مذاکره برای امضای معاهدهای جامع میان کشورهای منطقه تکمیل کند؛ معاهدهای که سازوکاری مشترک برای امنیت و همکاریهای متقابل ایجاد نماید. دولت ترامپ در این مقطع زمانی با فرصتهای بینظیری مواجه است، اما این فرصتها با مخاطراتی جدی همراه هستند. اکنون زمان تصمیمگیریهای شتابزده یا بر اساس منافع شخصی نیست. سیاست خارجی ایالات متحده باید با چشمانداز بلندمدت و بر مبنای منافع استراتژیک این کشور هدایت شود؛ سیاستی که هژمونی اقتصادی و سیاسی آمریکا را با مدیریت هوشمندانه حفظ کند، نه رویکردی مصلحتاندیش یا سطحی. در این میان، راهحل نظامی باید همواره بهعنوان یکی از گزینههای ممکن باقی بماند، اما نباید به انتخاب نخست تبدیل شود.
فرارو به نقل از هیل