آیا تاکنون شک کردهاید که
-حرکت آب رودخانه به سوی دریا «نشدنی» باشد؟
-زاد و ولد پرندگان و چرندگان در بهار «نشدنی» باشد؟
-تولید خودرو در یک خط تولید تویوتا «نشدنی» باشد؟
دو مورد اول، «طبیعی» و مورد دوم «مصنوعی» است. چرا تردید در « شدنی بودن» آنها نمیکنید؟
مشترک این نمودها این است که «نمودهای بیرونی» یا «مجسم» دارند. « پیش فرض» (pre-assumption) دارید که
-چون چیزی « قبلاً رخ داده است» پس «بازهم رخ میدهد»؛ یعنی مانعی برای رخ دادن مکرر آنها، تصور نمیشود.
«رخ دادن» واژهی به ظاهر سادهای است، ولی «رخ دادن» در شبکهی درهم تنیدهی واقعیت، موضوعی بسیار پیچیده است (به این خواهم پرداخت). برای «رخ دادن» نمودهای طبیعی و مصنوعی یادشده، بسیاری از «عوامل» و «روابط» باید فراهم شود؛ مثلاً برای زاد و ولد یک گاو، باید «عامل نر» و «عامل ماده» و «رابطهی زوجیت» باشند؛ سپس «رابطهی آمیزش» برقرار شود؛ آبستنی رخ دهد؛ در این میان، حادثهی تباهگری برای عوامل و روابط رخ ندهد. (بسیاری عوامل و روابط ژنتیک، بیولوژیک، متابولیک و مانند آن هست که در این مقال نمیگنجد.). این «عوامل» و «روابط» باید «همخوان» (consistent) باشند. هر گونه «ناهمخوانی» خطری برای «نشدنی بودن» است.
چه موانعی موجب « نشدنی بودن» «نمودها» ( phenomena به غلط مصطلح: «پدیدهها») میشود؟
قوام، دوام و وجود نمودهای طبیعی در طول میلیونها سال، نشان از « شدنی بودن » آنچه «هست»، دارد. هر چه نشدنی بود، مانند دایناسورها، «نیست» شد. طبیعت در طول تاریخ «بدون دخالت انسان»، به یک «تعادل» از «شدنی بودن/نبودنها» رسید. «ابرفرض» (meta-assumption) رایج، بر این است که در این « تعادل» مجموعهی بزرگی از اصول، قواعد، شروط، منابع و مصارف وجود دارد. انسان با این «ابرفرض» به وسیلهی علوم و فنون میکوشد که از این تعادل بهره بگیرد. (توجه شود که در اینجا طبیعت معادل nature است، نه معنای معادل یونانی فیزیک که اعم از nature است.)
حال اگر همان خط تولید خودروی تویوتا مشابه سازی شود، تولید خودرو در این خط تولید «شدنی» است؟ حتی اگر چنین خط تولیدی در «خیال » باشد یعنی «رخ نداده باشد»، پاسخ «مثبت» است. چرا تردیدی در «شدنی بودن» چنین موجود تخیلی نداریم؟ زیرا «پیش فرض» بر این است که بر حسب تجربهی پیشین، «عوامل»، فراهم و «روابط فیمابین»، ایجاد میشود و «همخوانی» بین این دو بخش، رعایت میشود؛ اگر رعایت نشود، «نشدنی» میشود.
مشابه سازی خط تولید تویوتا در آغاز یک «خیال» است که در ذهن کسی میآید. این «خیال» تبدیل به «تصمیم» ایجاد خط میشود. سپس، همان «خیال» تبدیل به «طرح» ایجاد خط تولید به صورت نقشهها، جداول و شیوهها و مانند آن، در میآید. اگر انسان در تعیین هر یک از عوامل، روابط فیمابین و همخوانی خطا کند، ایجاد خط تولید در «خیال» میماند و نمود نمییابد، یعنی «نشدنی» میشود.
تفاوت «خیال» با «فکر» در «شدنی بودن» است. «فکر»، «خیال شدنی» است. یعنی « فکر زیرمجموعهی خیال است». هر فکری در آغاز خیال است و چون شروط لازم و کافی برای شدنی بودن بیابد، از خیال به فکر بدل مییابد. برخی در تعریف فکر گفتهاند: «فکر، عمل متوقف» است و «عمل، فکر جاری» (Ivan Sechenov, 1829-1905). در این تعریف، وجود «دوگان تقارنی» بین فکر و عمل بسیار اهمیت ویژه دارد، یعنی
-زنجیرهی «خیال-فکر-عمل»، زنجیرهی رهایی از گرفتاری در خیالات نشدنی یا به اصطلاح تخیلات واهی است. در این زنجیره، اگر چیزی مجسم نشود، نشدنی است و نیز اگر چیزی نشدنی باشد، مجسم نمیشود. به عبارت دیگر بین «نیستی مجسم» و «نشدنی بودن» رابطهی «دوگان تقارنی» (symmetric duality) هست (به دوگانها خواهم پرداخت).
در واقعیت، چه بسیار پندارها دربارهی خود، گروه، جامعه و آینده، دوام قدرت، فزونی ثروت، بقای احزاب و حکومتها که خیالهای نشدنی است. این گرفتاری رایج در بسیاری از جهان است. برای نمونه در سال 2023 (تا سپتامبر) افزون بر 433000 پرونده ورشکستگی (شامل حدود 17000 کسب و کار) در آمریکا گشوده شد، یعنی وجودشان نشدنی شد. همانند شرکتها، حکومتها حیطهی شدنی و نشدنی بودن خود را ندانستند و به تخیلات نشدنی خود گرفتار شدند و نماندند.
خیالات در انواع رنگارنگ فردی، گروهی، حزبی، دینی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هکذا است؛ به شکلهای مختلف مانند آرمان، اراده، خواست، باور، جهان بینی، ایدئولوژی و مانند آن پدیدار میشود؛ حاکمان و غیرحاکمان، فرهیختگان و نافرهیختگان، نخبگان و پخمگان با آن به سر میبرند. بسیاری از این خیالات نشدنی است و خیال پردازان به هیچی خوشاند و در این خوشی دروغین، ای بسا، زمان و توان بسیار بر باد میدهند.