در ارتباط با توییتی که زدید ابعاد جنگ و میز عمان را تشریح بفرمایید؟
توئیت بنده یک هشدار و و یک پیشنهاد است برای جلوگیری از آن تهدیدی که عرض کردم.این توئیت واقع گرایانه است.زیرا معتقدم مسیر تحولات به گونه ای در حال شکل گیری است که نتانیاهو و جریان جنگ طلب آمریکا در حال شکل گیری است.به همین دلیل بارها نسبت به این موضوع هشدار دادم.
از زمانی که حمله طوفان الاقصی شکل گرفت بنده گفتم که نتانیاهو سعی خواهد کرد که پایان این جنگ بین ایران و آمریکا باشد.متاسفانه در تمام موضع گیری ها پای ایران به میان کشیده شد.
ایران و آمریکا دو بازیگری بودند که از حمله 7 اکتبر غافلگیر شدند.در آن زمان یک تفاهم نا نوتشه بین ایران و آمریکا وجود داشت که این تفاهم بر سر کلیات مناسبات منطقه بود و کار خوب و قابل دفاعی بود.این تفاهم مانع از آن میشد که طرف های ثالث ایران و آمریکا را وارد چالش جنگ کنند.
ولی به یکباره پس از جنگ غزه دیپلمات ها خانه نشین شدند و جریانات افراطی و رادیکل بر مناسبات منطقه حاکم شدند.این همان هدف نتانیاهو بود.
به صورت کلان دو مفهوم را باید مورد توجه قرار گیرد.یکی مفهوم فشار حداکثری در روابط ایران و آمریکاست و دیگری موضوع توازن در عمق استراتژیک منطقه است.
هرچه به سمت فشار حداکثری حرکت شود و در سمت دیگر هرچه توازن در عمق استراتژیک شکسته بخورد نباید شک کرد که به سمت جنگ پیش خواهیم رفت.
موضوع اول این است که ایران بدترین دوران مناسبات خارجی خود را در زمان فشار حداکثری ترامپ داشت.در آن دوران آمریکا مدیریت اصلی تحولات را در اختیار داشت و بیشترین فشار را بر ایران وارد می کرد.
معتقدم ایرانی ها حتی به قیمت جنگ حاضر نیستند که به دوران فشار حداکثری برگردند.زیرا در دوران فشار حداکثری آمریکا بازیگر اصلی است.اما اگر جنگی در منطقه شکل بگیرد بازیگران متعدد به میان خواهند آمد و دیگر آمریکا تعیین کننده اصلی بازی نیست.
به عنوان مثال حتی چین در شرایط پرچالش بعد از انتخابات تایوان بازی تازه ای را شکل خواهد داد.روسیه در اوکراین سیاست تشدید بحران را روی میز قرار خواهد داد و در منطقه هم گروه های مقاومت که از غزه این تجربه را گرفتند که اسرائیل با آمریکا به چیزی غیر از نابودی کامل آنها رضایت نمی دهد.لذا این موضوع تحولات را به سمت یک جنگ تمام عیار پیش می برد.
حساسیتی که ایران در حملات موشکی بامداد سه شنبه داشت نشان میدهد که ایران در واقع به این نتیجه رسیده است که در عین اینکه استحکامات نزدیک به کشور ترور و تخریب می شوند در عین حال آمریکا و اسرائیل در حال شکل دهی پایگاه در نزدیکی مرزهای ایران هستند.این موضوع می تواند مقدمه سنگر بندی برای جنگ به حساب بیاید.
قسمت دوم توازن منطقه ای است.اگر جریانات مختلف مقاومت واقعا به این تحلیل می رسیدند که هدف اسرائیل از حمله به غزه یک جنگ نامحدود است در همان زمان حضور حداکثری در جنگ با اسرائیل داشتند.
به همین دلیل اسرائیل و آمریکا سعی می کردند از یک جنگ محدود و با اهداف مشخص سخن بگویند.
به ویژه در اسرائیل به حزب الله و جنوب لبنان از عنوان جنگ استفاده نمی شود اما واقعیت اکنون هم در فلسطین و هم در لبنان و هم در یمن با جنگ مواجه هستند.به نحوی که تمام استحکامات حماس در غزه دچار فروپاشی شده است.حال در این صورت اگر جنگ فراگیری شکل بگیرد حماس نمی تواند به ایران کمک کند.
به رغم اینکه جنگ در فلسطین ادامه دارد حملاتی که به حزب الله می شود بی سابقه است.اسرائیل در حال از بین بردن زیر ساخت های تهاجمی و تدافعی لبنان است.توازن حملات متقابل هم نشان میدهد که اسرائیل تلاش می کند حملات ویرانگری را صورت بدهد به رغم اینکه اسمی از جنگ نمی آورد.
در حقیقت اسرائیل می خواهد اگر جنگ زمینی با حزب الله در گرفت این گروه دیگر استحکامات مرزی نداشته باشد.
در موضوع یمن هم عملا آمریکایی ها جنگ روزانه ای را شبیه دهه 1990 عراق شکل داده اند.وقتی صدام پاسخی به حملات آمریکا نمیداد ارتش این کشور استحکامات این کشور را از بین میبرد به نحوی که وقتی به عراق حمله شد شیرازه ارتش آنها به یکباره از بین رفت.این سیاست در قبال لبنان هم در حال شکل گیری است.