به گفته تعدادی از نمایندگان مجلس یک سوم جمعیت ایران زیر خط فقر مطلق هستند. آیا می توان در اعماق این فقر برکتی یافت یا نه؟ نگاه جامعه شناسی به فقر چیست و چه تعریفی از فقر مطلق و نسبی وجود دارد؟
در فقر خیری نیست. به هیچ وجه نمی توان با فقر به جایی رسید. از نظر قشر بندی اجتماعی غنای زیاد و ثروت فراوان و در نقطه مقابل آن فقر مطلق هر دو آفت است.
جامعه متعادل اجتماعی است که دو قطب فرادست و فرودست آن کوچک باشند و طبقه متوسط و میان دست اش فربه باشد.
جامعه سالم از طبقه متوسط بزرگ تشکیل می شود. زیرا طبقه متوسط حامل فرهنگ و پشتیبان هنر است. دغدغه محیط زیست و دغدغه حیوانات در طبقه متوسط وجود دارد. قشر میانه به حوزه سلامتی و بهداشت اهمیت می دهد. چالش رسیدگی به کودکان کار در دل طبقه متوسط جریان دارد.
نه طبقه فرادست و نه طبقه فرودست چنین دغدغه هایی ندارند. زیرا این دو طبقه آسیب های سنگینی دارند.
اگر در فقر برکتی وجود داشت، امروز پیشرفت مردم آفریقا بهتر از مردم اروپا و آمریکا بود. خوشبخت ترین کشور های دنیا همان جوامعی هستند که طبقه متوسط فربهی دارند. بزرگ بودن طبقه متوسط نشان می دهد که توزیع ثروت در یک کشور عادلانه است.
نباید این تصورات را به ذهن راه داد که زیست فقیرانه مطلوب اولیای خدا است. اگر چه به این تفکر جنبه اعتقادی داده شده و از کودکی در ذهن بسیاری از ما ها پرورانده شده است. چنین تفکراتی، ریشه استعماری دارد و در همه جای دنیا برای مطیع کردن ملت ها و تسلیم کردن آن ها بر نیک و بد سرنوشتشان تدوین شده است.
فقر برکتی ندارد، زیرا فکر انسان فقیر کار نمی کند. صاحب یک زندگی فقیرانه نمی تواند به لایه های بالای نیاز هایش توجه کند و به خود شکوفایی برسد. شخص فقیر در تامین نیاز های اول و دوم اش که همان خوراک و پوشاک است متوقف می شود. مسکن و بهداشت و آموزش در ردیف های بعدی نیاز های انسان قرار دارند.
با توجه به جمعیت 85 میلیونی ایران و آمار 28 میلیون نفر فقیر، چه درصدی در طبقه فرودست ما را به تصویر قابل قبولی می رساند؟ برای داشتن ایران آرمانی، چه میزانی از جامعه باید در طبقه متوسط زندگی کنند؟
رقم قابل برای هر دو طبقه فرودست و فرادست 5 درصد جمعیت کشور است. به عبارتی 90 درصد جامعه باید در طبقه متوسط زندگی کنند.
البته احساس فقر با تعریف فقر فرق دارد. بخشی از احساس فقر ذهنی است. وقتی می گوییم بخشی از احساس فقر ذهنی است منظور این است که فردی می تواند با 10 میلیون تومان زندگی کند و به نیاز هایش پاسخ بدهد ولی دیگری با 50 میلیون تومان هم نمی تواند به آن کیفیت زندگی برسد.
ولی بخش اصلی تعریف فقر اقتصادی است. از نظر اقتصادی فقر یعنی انسانی نتواند نیاز های اصلی زندگی اش از جمله؛ خوراک، پوشاک، مسکن و بهداشت و امثالهم را به اندازه کافی تامین کند. چنین وضعیتی فقر مطلق است. به طور مثال وقتی هزینه خوراک و پوشاک تان را تهیه می کنید، ولی قادر به تامین هزینه مسکن نیستید یا نمی توانید هزینه های بهداشتی و درمانی خود را تامین کنید در فقر مطلق هستید. اما فقر نسبی یعنی نیاز های اولیه تامین می شود ولی فرد نمی تواند هدیه بدهد یا نمی تواند به سفر برود یا قادر به پس انداز کردن نیست. بسیاری از افرادی که خود را از طبقه متوسط می دانند در حقیقت طبقه فرادستِ فرودست هستند. طبقه فرودست سه قشر می شوند و این افراد در بالاترین سطح از طبقه فرودست زندگی می کنند. در طبقه متوسط باید به راحتی بتوانید نیاز های خود را بر آورده کنید و ذهن آرام بگیرد و بتواند به هنر برسد. بتواند ورزش کند و به دغدغه ها بپردازد و توانمندی های خود را شکوفا کند. در طبقه فرودست جامعه چنین وضعیتی را نخواهید دید چون فقر مطلق این افراد را مجبور می کند تمام وقت و انرژی خود را صرف تامین نیاز های اولیه کنند.
بالا بودن میزان فقر در یک جامعه چه تبعاتی برای حاکمیت دارد؟ آیا می توان گفت بالا بودن رقم فقر در ایران خطر امنیتی به دنبال خواهد داشت یا خیر؟
فقر مردم جامعه به نفع هیچ حکومتی نیست. هیچ حاکمیتی نمی خواهد مردمی فقیر داشته باشد. برخی تحلیل ها مبنی بر اینکه فقیر نگه داشتن جامعه کار حاکمیت است، اشتباه و دروغ است. دلیل فقر سوء مدیریت است. پایش غلط، اولویت های غلط، برنامه ریزی غلط، اجرای غلط برنامه ها و به طور کلی اشتباهات مدیریتی جامعه را به سوی فقر کشانده است. من قبول نمی کنم که مردم را عمدا فقیر نگه داشته باشند، بالا بودن تعداد فقرا برای حکومت ها خطرناک است. مردم فقیر تا یک جایی گرفتار سیر کردن شکم خود خواهند بود و از یک جایی به بعد خطر امنیتی محسوب می شوند. ایران امروز در مرز این خطر قرار دارد.