ستاره صبح-
پروژه یکدستسازی حاکمیت از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در سال 88 کلید خورد و با اقداماتی که صورت گرفت، «دولت انقلابی» در انتخابات پیروز شد. این پروژه با حصر رقبای انتخاباتی و اصلاحطلبان، پسازآن انتخابات و سپس بارد صلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی، نامزد دور یازدهم انتخابات ریاست جمهوری در سال 92، تداوم یافت.تأیید صلاحیت آقای روحانی نیز، احتمالاً به دلیل پیشبینی عدم احتمال پیروزی وی، به منظور خنثی کردن بخش کوچکی از بازتاب منفی و گسترده رد صلاحیت مرحوم هاشمی صورت گرفت. انتخاب ناباورانه روحانی، پروژه یکدستسازی حاکمیت را به مدت حدود 7 سال به تأخیر انداخت.
انتخابات مجلس یازدهم
انتخابات دور یازدهم مجلس شورای اسلامی، سرآغاز دور جدید پروژه یکدستسازی حاکمیت بود. در این دوره علاوه بر رد صلاحیتهای گسترده شبیه دوره دهم، یأس و ناامیدی و عدم اقبال مردم نسبت به صندوق رأی هم به کمک مجریان و گردانندگان پروژه آمد و نامزدهای «انقلابی جوان»، با رأی شرکتکنندگان محدود به مجلس یازدهم راه یافتند. طبیعی است که در صورت تداوم یأس و ناامیدی و عدم اقبال مردم از انتخابات، پروژه یکدستسازی حاکمیت با انتخاب رئیسجمهور انقلابی تکمیلشده و کشور و ملت، حداقل تا 8 سال از مزایای این یکدستی نظیر سالهای 84 تا 92 بهره خواهند برد. به نظرم در حال حاضر مهمترین مشکلات موجود کشور و ملت اقتصادی است که حل آنها درگرو تجدیدنظر در سیاست خارجی کشور است. امید این است که پس از تحقق یکدستسازی حاکمیت با نرمش قهرمانانه، تجدیدنظر صورت گیرد، مگر آنکه عوامل نفوذی درون حاکمیت مانع این تجدیدنظر شوند. انتخاب بایدن، ضربه شدیدی به برنامه تندروهاست.
اختیارات رئیسجمهور
تأثیر رئیسجمهور در تحولات کشور مهم است. برای نمونه آقای روحانی که اختیاراتش به مراتب کمتر از آقای خاتمی در سال 76 بود و بعضی نهادهای حاکمیتی علناً و رسماً در برابر ایشان صفآرایی کرده بودند، موفق به امضای برجام و توقف تحریمهای بینالمللی شد و چنانکه مخالفان تندروی داخلی به همراه رئیسجمهور کنونی آمریکا، تمام تلاش خود را در جهت به گل نشاندن آن به کار نمیبردند، امروز شرایط کشور تغییرات مهمی کرده بود. بنابراین رئیسجمهور قابلقبول و نه حتی ایدئال میتواند مانع بسیاری از رویدادهای منفی در کشور شود.
تغییر گفتمان
برخی از دوستانمان شاید تحت تأثیر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، بحث تغییر گفتمان را مطرح میکنند. البته من تابهحال معنی تغییر گفتمان را به دلیل سن بالا یا به قول برخی از دوستان به دلیل ابتلا به «دمانس» درک نکردهام و نفهمیدهام منظور از تغییر گفتمان، تغییر راهبرد و مشی است یا چیز دیگر؟ شاید دوستان ما عدم اقبال مردم به انتخابات دور یازدهم مجلس را دلیلی برای رویگردانی مردم از مشی اصلاحطلبی، تلقی کردهاند و فراموش نمودهاند که در اوج حضور اصلاحطلبان در عرصه قدرت در انتخابات شوراهای اسلامی، آقای مهدی چمران با حدود یکصد و چند هزار رأی، نفر اول شورای شهر تهران و آقای احمدینژاد شهردار پایتخت شد. به نظر میرسد شعار اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، طرح طیف تندرو داخلی است که تلاشش حذف اصلاحطلبان است و درعینحال ارادتی هم به اصولگرایان ندارد. این طیف با درک واقعیت، یأس و ناامیدی مردم و عدم اقبالشان نسبت به صندوق رأی، متوجه تضعیف پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شده است.
تغییر گفتمان در چارچوب اصلاحات
اگر منظور از تغییر گفتمان، تغییر راهبرد اصلاحطلبی از مبارزه قانونی و مسالمتآمیز برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب در چارچوب نظام موجود باشد، باید دانست که تنها انقلاب یا دخالت خارجی جایگزین راهبرد اصلاحطلبی بوده و کسی با چنین تغییر راهبردی موافق نیست. اگر مفهوم تغییر گفتمانی، در چارچوب اصلاحطلبی است، من از آن استقبال میکنم مشروط بر اینکه این تغییر بهروشنی توضیح داده شود.
تداوم اصلاحات پس از شکست
توفیق و پیروزی کامل راهبرد اصلاحطلبی در یک جامعه دشوار است. چراکه این راهبرد قانونی و مسالمتآمیز بوده و در صورت مقابله مراکز قدرت با آن، سرعت پیشرفت آن کند و احتمالاً بعضاً با توقف و پسرفت مواجه میشود. حکومت اصلاحی امیرکبیر در جامعه استبدادی، نهایتاً بهظاهر با شکست و حتی پسرفت روبرو شد. جنبش اصلاحی ملی شدن صنعت نفت به رهبری مرحوم مصدق، توسط استبداد داخلی با حمایت استعمار خارجی به شکست انجامید. جنبش اصلاحی اخیر مردم ایران به رهبری سیدمحمدخاتمی، یکبار با انتخاب آقای احمدینژاد بهظاهر با شکست مواجه شد. این در حالی است که از دل حرکت اصلاحی امیرکبیر، جنبش مشروطه و از دل جنبش ملی شدن نفت، خیزشهای دهه 40 و نهایتاً انقلاب اسلامی سر برآورد. البته فاصله میان حرکت امیرکبیر با جنبش مشروطهخواهی بیش از 50 سال و کودتای 28 مرداد 32 تا انقلاب 25 سال بود که زمانی طولانی است و توده مردم و خصوصاً جوانان، صبر و تحمل آن را ندارند، ولی به هر حال باید توجه کنند راه اصلاحات در جامعه ما باسابقه طولانی استبداد قبل از انقلاب و وجود نظریهها و گرایشها که بعضاً نافی نقش مردم در اداره کشور کمرنگ میکند است، راه پر سنگلاخ و دشوار است. برخی برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب، امید به انقلاب یا دخالت خارجی بستهاند که باید دانست هر دو قطعاً وضع را بدتر خواهد کرد.