آیا مفهوم «گفتوگو» در دوران قدیم و جدید تفاوتی دارد؟
گفتوگو مفهومی است که از 2500 سال پیش در زمان سقراط، افلاطون و ارسطو سابقه دارد و چون افلاطون معتقد بود که به عالم مثل راه پیدا کرده و هر فیلسوفی که به درستی فلسفه بداند به آن عالم راه پیدا میکند، با گفتوگو میتواند دیگران را برای یافتن حقیقت تشویق و ترغیب کند؛ بنابراین گفتوگو در یونان باستان به معنای ابزاری برای کشف حقیقت است. گفتوگو در تاریخ فلسفه سیاسی ریشه مند است.
در دوران مدرن گفتوگو تفاوتی با دوران کلاسیک پیدا کرده است. تفاوت اصلی گفتوگو در دوران مدرن و کلاسیک این است که فرض دوران مدرن بر این است که انسانها باهم برابر هستند و برای یافتن حقیقت و اجماع و توافق بر سر حقیقت باهم گفتوگو میکنند؛ بنابراین، در گفتمان یا پارادایم کلاسیک حقیقت کشف شدنی بود و در دوران مدرن، امری برساخته است. مثلاً افلاطون به عالم مثل دسترسی دارد و حقیقت را کشف کرده و دوست دارد که دیگران هم بتوانند به آن عالم راه پیدا کنند، اما در دوران مدرن گفتوگو ابزاری برای تحقق اجماع است. زندگی کردن در دوران مدرن اقتضائات خاص خود را دارد؛ یعنی اقتضاء میکند که ما مقتضیات دوران مدرن را فهم کنیم و در این دوران زندگی کنیم و به لوازم آن تن دهیم. در دوران مدرن دو طرف گفتوگو یکدیگر را میسازند، نه اینکه یک نفر بخواهد طرف دیگر را اقناع کند و حقیقت کشفشده را به او نشان دهد. اگر بخواهیم به مباحث امروز ایران اشاره کنیم، یکی از گرههایی که وجود دارد، بحث «گفتوگو» است که در دوران مدرن با مبانی کلاسیک مشکلاتی را به همراه دارد.
دیدگاه شما درباره مفهوم و ضرورتهای گفتوگو در سطوح ملی و سیاسی، حاکمیتی جامعه امروز چیست؟
اگر مفهوم «گفتوگو» به معنای واقعی خودش وجود داشته باشد، بسیاری از مشکلات ما در حوزههای نظری و عملی از بین میرود. «گفتوگو» علاوه بر اینکه خاصیت حل قضایا دارد، خاصیت پیشگیرانه هم دارد؛ یعنی باعث میشود که بسیاری از بحرانها به وجود نیایند. بهعنوانمثال ناآرامیهایی که در شهریور امسال شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، اگر زبان مشترکی بین نسل جدید (عمدتاً دهه هشتادیها یا نسل Z) با کسانی که قدرت را در دست دارند و گروههای مرجع- اعم از اساتید دانشگاه، معلمان، روحانیون و روحانیت- وجود داشت، این بحران به وجود نمیآمد. بهبیاندیگر، حال که این بحران به وجود آمده وقتی علتیابی میکنیم، میبینیم که یکی از مشکلات اساسی این است که زبان مشترکی بین دهه هشتادیها- یا کسانی که در این ناآرامیها فعال هستند- با گروههای مرجع وجود ندارد. متأسفانه زبان مشترکی بین نسل جدید با حکومت، اساتید دانشگاه و یا روحانیت وجود ندارد و در نتیجه گفتوگو شکل نمیگیرد. اگر به صدر اسلام نگاه کنیم، پیامبر (ص) در جنگ اُحد با یاران مشورت کردند و برخلاف نظر خود حاضر شدند که خارج از شهر بجنگند؛ در حقیقت پیامبر (ص) بااینکه معصوم بودند، گفتوگو و مشورت کردند و برخلاف نظر خودشان عمل کردند. در این میان، وضعیت غیر معصوم بهطریقاولی مشخص است؛ بنابراین تأکید دارم که «گفتوگو» هم خاصیت «درمان» و هم خاصیت «پیشگیری» دارد.
چرا تاکنون گفتوگو در کشور ما آنطور که باید مورد اهتمام نبوده و ریشه ندوانده است؟
ما از مفهوم و سازوکار «گفتوگو» به شیوه درست استفاده نمیکنیم و نیاز به یک آسیبشناسی در این زمینه داریم. اگر آسیبشناسی دقیقی انجام شود، ما با مسائل مختلفی روبهرو میشویم که به آنها نپرداختهایم و یا حداقل به شکل کامل نپرداختیم. یکی از این دلایل این است که فرهنگ سیاسی، ساختاری است که بهتدریج رشد میکند مثلاً فرهنگ سیاسی دموکراتیک در طول 200 یا 300 سال در کشورهای پیشرفته رشد کرده است، اما ما امروز با یک روز ناآرامی یا یک ماه ناآرامی به دنبال مفاهیمی مانند «آزادی و دموکراسی» هستیم که نشدنی است؛ چون فرهنگ سیاسی دموکراتیک نیاز به اصلاحات تدریجی دارد و در طول زمان باید ساخته شود. با یک واژگونی یا با یک انقلاب، فرهنگ سیاسی تغییر نمیکند؛ یعنی ممکن است که یک انقلاب اتفاق بیفتد، ولی فرهنگ سیاسی جدید باز همان فرهنگ سیاسی است؛ بنابراین نکته اول اینکه «فرهنگ سیاسی» ما پالایش نشده و معمولاً کسی که میخواهد فرهنگ سیاسی را دموکراتیک کند، خودش هم اسیر ساختارهای غیر دموکراتیک است!
نکته دوم اینکه ما نیاز به فعالیت مدنی به شکل غیر خشونتآمیز داریم؛ یعنی فعالیتهای مدنی باید رنگ خشونت را بردارد تا بتواند در طول زمان مؤثر واقع شود. اگر فعالیتهای مدنی همراه با خشونت شد، خواستههای صنفی و مدنی تبدیل به شعارهای سیاسی و بعدازآن تبدیل به شعارهای امنیتی میشود. بهعنوانمثال یک مسئله «ساده» مثل «حجاب» که قابلحل بود، به یک مسئله سیاسی تبدیل میشود و این مسئله سیاسی به یک مسئله امنیتی تبدیل میشود و در نتیجه نهادهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی برای حل مشکل وارد گود میشوند درحالیکه ضرورت ندارد یک مسئله اجتماعی یا یک فعالیت صنفی، سیاسی و سپس این موضوع سیاسی، امنیتی شود؛ بنابراین سُرخوردن فعالیتهای مدنی، اقتصادی و صنفی به سمت فعالیتهای سیاسی و تهدید امنیت، یک مشکل در جامعه ماست که به شکلی باید آن را حل کنیم.
بسیاری معتقدند که آزادی، حق انتخاب، حق انتقاد، وجود تریبونهای مستقل و ملی، ارتقاء کیفیت شنیداری مسئولان، پاسخگویی و چند سویه بودن گفتوگو و همچنین ترتیب اثر دادن به نتایج گفتوگو از پیشنیازهای گفتوگو است. از دیدگاه شما یک گفتوگوی ملی مستمر، هدفدار، مؤثر و بالنده نیازمند چه پیشنیازهای مهم و ضروری است؟
پیشنیازهای گفتوگو در گفتمان کلاسیک با پیشنیازهای گفتوگو در گفتمان مدرن متفاوت است. در گفتمان کلاسیک اصل بر نابرابری است یعنی شأن افلاطون با شأن یک شهروند عادی متفاوت است؛ اما گفتوگو در دوران مدرن، اعم از چپ و راست، مبتنی بر تساوی است؛ یعنی افراد باهم مساوی هستند و برای تحقق اجماع و توافق بر سر مسائل اجتماعی دور میز مینشینند و باهم توافق میکنند. در دوران مدرن یکی از پیشنیازهای شکلگیری گفتوگو این است که دو طرف یکدیگر را به شکل مساوی قبول داشته باشند. یکی از ائمه جمعه بیان کرده که اوامر من اوامر خداست و شما باید اطاعت کنید. دلیل این شخص این بود که بر اساس نظریه «نصب»، من به شکل غیرمستقیم و باواسطه از جانب خدا منصوب هستم، بنابراین اوامر من واجب الاطاعه میشود! «اگر» این نظر درست باشد، در پارادایم کلاسیک صحیح است، اما در پارادایم مدرن باید فرض بر این باشد که افراد باهم برابر هستند و برای حل مسائل اجتماعی و تحقق اجماع باهم گفتوگو میکنند. اگر این فرض وجود نداشته باشد، اساساً گفتوگو شکل نمیگیرد. یکی دیگر از پیشنیازها «زبان مشترک» است. دهه هشتادیها که به نسل Z یا زومرها معروف شدهاند، زبان خاصی دارند که این زبان اگر کشف نشود، تفاهم صورت نمیگیرد. بهعبارتدیگر کسی که در گفتمان انقلاب اسلامی یا در گفتمان دهه 60 باشد و بخواهد با زومرها گفتوگو کند، گفتوگو صورت نمیگیرد؛ چون زبان مشترک وجود ندارد. منظور از «زبان مشترک» یعنی «مفاهیمی که طرف مقابل متوجه شود و تفاهم به وجود بیاید.» ما معتقدیم که «زبان» خانه تفکر است. لذا اگر زبان مشترک وجود نداشته باشد فکر و مفاهیم منتقل نمیشود.